سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با ذکر خدا دلها زنده می شود . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 96 تیر 31 , ساعت 11:26 عصر

مهمترین زمینه‌های اجتماعی سیاسی پیدایش اصولگرایی در کشور در چند نکته اساسی قابل بررسی است: [1]

1- وجود احساس مشترک و ضرورت دفاع از اصل انقلاب و نظام اسلامی سپس از حاکمیت فضای دوم خرداد‌ و پیدایش قبیله‌سالاری حاکم، شکل‌گیری حوادثی چون 18 تیر 78، کوی دانشگاه، غائله خرم‌آباد، توهین آغاجری در همدان و ...؛

2- سیاستگذاری جهت حرکت در چارچوب گفتمان رهبری همچون عدالتخواهی، پاسخگویی «خدمتگزاری، مبارزه با بی‌عدالتی و فساد، طرح مطالبات واقعی مردم مبتنی بر ارزش‌های دینی و نیز تلاش برای بازگرداندن مشروعیت و مقبولیت نظام با حضور عملی خدمت به مردم و افزایش رضایتمندی آنها؛

3- اتخاذ رویکرد عمل‌گرایانه به جای شعار و تبلیغات از سوی اصولگرایان؛

4- به ریختن آرایش سابق نیروهای خودی و نیز کنار گذاشتن علایق و سلایق موجود در جناح‌بندی و گروههای سنتی و طرد بحث‌هایی چون چپ و راست در آرایش جریان‌های سیاسی و اتخاذ رویکرد وفاق بین جریان‌های سیاسی اصولگرا با طرح شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی؛

5- ایجاد اعتماد به نفس و انسجام واقعی در اصولگرایان و اقبال مردم به آنان در انتخابات شوراها، مجلس هفتم و ...؛

6- اتخاذ روش‌های نو و جدید و طراحی تاکتیکهای نوبنیاد در عرصه سازماندهی اصولگرایان و شعارهای انتخاباتی چون طراحی عنوان آبادگران ایران اسلامی در انتخابات دومین شوراها، مجلس هفتم، و جبهه متحد اصولگرایی در انتخابات هشتم مجلس و ...؛

7- توجه به تغییرات جامعه‌شناسی از جمله تغییر در بافت جمعیتی کشور و جوان‌گرایی، تغییرات اجتماعی و اقتصادی در زندگی مردم؛

8- طرد روحیه پدرسالاری و تصمیم‌گیری بزرگان و ریش‌سفیدان در جریانات سیاسی (ارزشی) و طراحی الگوهای جدید برای تصمیم‌گیری سیاسی:‌

بر این اساس جریان اصولگرا توانست بعد از حاکمیت اصلاح‌طلبان دوم خردادی، با انسجام و هماهنگی در مجوعه نیروهای ارزشی و تغییرات در روش‌ها و شیوه‌ها، وضعیت بحرانی (نارنجی) و دوران نفس‌گیر خطرناک افراطیون اصلاح‌طلب، جامعه را به وضعیت چالشی (زرد) و سپس به وضعیت عادی (سفید) سوق دهد.

گونه شناسی طیف‌ها و احزاب:‌ امروزه جریان اصولگرا در جمهوری اسلامی ایران شامل هم احزاب، گروهها و طیف‌های سیاسی تا آحاد جامعه دینی که دلشان برای ماندگاری و تحکیم انقلاب و نظام اسلامی و دستاوردهای آن می‌تپد و به آرمانهای امام راحل و گفتمان مقام معظم رهبری دل بسته‌اند و برای عزت و پیشرفت ایران اسلامی در مقابل هم جریان‌های تجدیدنظر طلب، سکولار، لیبرال و همه دشمنان بی‌تابلو و تابلودار داخلی و خارجی می‌ایستند و از نظام دینی دفاع می‌کنند اصولگرا محسوب می‌شوند. مصداق اتم و کامل اصولگرایی را باید در امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری (مدظله العالی) یافت و در مراتب بعدی هم احزاب، شخصیت‌ها، طیف‌ها و آحاد جامعه اسلامی که دل در گرو نظام اسلامی دارند در طیف و به شاخصه‌های اسلام، انقلاب و نظام اسلامی، ‌آرمانهای امام و اندیشه‌های رهبری پای‌بندند اصول‌گرایان قرار می‌گیرند.

بر این اساس آنچه در شرایط فعلی در جامعه «جبهه متحد اصولگرایان» مطرح است شامل طیف‌ها، احزاب و شخصیت‌های زیر است: [2]

1- طیف سنتی: این طیف شامل چندین حزب و تشکل سیاسی است که با نام‌های تشکلهای همسو، جبهه پیروان خط امام و رهبری، شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی مطرح شدند. دبیر کل این جبهه آقای عسگراولادی است. این احزاب شامل: ‌حزب مؤتلفه اسلامی (حبیبی)، جامعه اسلامی مهندسین (باهنر)، ‌انجمن اسلامی پزشکان (صدر)، جامعه انجمن‌های اسلامی اصناف و بازار (کریمی)،‌ جامعه زینب (بهروزی و عباسی) جامعه اسلامی و فرهنگیان (رئوفیان)، انجمن اسلامی فارغ‌التحصیلان ، جامعه اسلامی ادوار نمایندگان (هجرتی)،‌ جامعه اسلامی ورزشکاران (غفوری فرد)، جمعیت زنان انقلاب اسلامی (مجازی)، جامعه اسلامی دانشجویان (ابراهیمی)، انجمن روزنامه نگاران مسلمان (فضائلی) می‌باشند. در کنار این احزاب، پشتوانه‌های معنوی و گروههای مرجع فکری نظیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم (آیت‌الله یزدی) و جامعه روحانیت مبارز (آیت‌الله مهدوی کنی) در طیف سنتی اصولگرایان مطرح‌اند.

2- طیف اصولگرایان تحول‌خواه (اصلاح‌طلب): این طیف شامل گروهها، احزاب و تشکلهایی همچون آبادگران مجلس، جمعیت ایثارگران (فدایی) و طرفداران دکتر قالیباف در انتخابات نهم ریاست جمهوری‌اند. چهره‌های شاخص این طیف آقایان حسین فدایی، احمد توکلی، الیاس نادران، دکتر زاکانی، می‌باشند.

3- طیف رایحه خوش خدمت و حامیان دولت نهم: این طیف شامل تشکلها و گروههایی همچون ائتلاف آبادگران شورای شهر، رایحه خوش‌خدمت، گروه شاخه کمکهای مردمی، جمعیت خدمتگزاران، و دیگر حامیان دولت نهم می‌باشند. مهمترین چهره‌های این طیف شامل آقایان مهدی چمران، ‌محصولی، کردان، ثمره‌ هاشمی،‌ بیادی، مصلحی، رامین و ... می‌باشند.

اگرچه در کنار این سه طیف اصولگرایان، گروهها و دسته‌های دیگر که با عنوان، «ائتلاف فراگیر اصولگرایان» در انتخابات هشتم مطرح شدند، در دایره و طیف اصولگرایان قرار می‌گیرند از جمله: جبهه اتحاد ملی (محسن رضایی)، خدمتگزاران مستقل (امیری)،‌ حزب سبز (امیدوار رضایی)، اصولگرایان مستقل مجلس (دکتر افروغ)، فراکسیون وفاق و کارآمدی (طلایی نیک)، ائتلاف حزب‌الله ایران (خرازی) و ...

همچنین روزنامه‌ها و رسانه‌هایی چون کیهان، سیاست روز، حمایت، قدس، جام‌جم، همشهری و ... و نیز هفته‌نامه‌هایی چون یالثارات، پرتو، جام و ... و رسانه‌هایی مثل خبرگزاری فارس در گروه رسانه‌های اصولگرا جای دارند.

گفتمان، مواضع و عملکرد: جریان اصولگرا در دولت نهم و مجلس هفتم همگام با دیگر ارکان نظام، توانستند اقدامات و تحولات ساسی را در عرصه گفتمان‌سازی و عملکرد از خود به یادگار بگذارند. در عرصه گفتمان‌سازی، اصولگرایان توانستند رویکردهای عمومی انقلاب و نظام را به سمت گفتمان اصولگرایی،‌ فضای ارزشهای انقلابی و دینی و وفادارای به مبانی و آرمانهای امام و رهبری معطوف نماید.

این جریان با طراحی شعارهای عدالت محوری‌، پای‌بندی به اصول و ارزشها، تعالی و پیشرفت، خدمتگزاری و مهرورزی، عملکرد موفقی را با روحیه پرکاری، قاطعیت و شجاعت، تحول و نوآوری، عدم انفعال در برابر زیاده‌خواهی‌های استکبار و اتخاذ مواضع اصولی و منطقی در عرصه جهانی به افزایش عزت و اقتدار ایران اسلامی، خدمت خالصانه به افراد مردم جامعه و اهتمام به طبقات ضعیف و حل مشکلات آنان، پرهیز از اختلاف و تشنج در جامعه، اجرایی کردن اصل 44 قانون اساسی، در حقیقت با ارتقای توانمندی و کارآمدی نظام اسلامی،‌ پیگیر مطالبات واقعی مردم، و عملیات کردن رهنمودهای رهبری نظام اسلامی گردند. [3]

اگرچه اصولگرایان در عرصه قوای مجریه و مقننه در عرصه گفتمان‌سازی و رویکردی، در مسیر اهداف و آرمانهای بلند انقلاب در رهبری نظام اسلامی حرکت داشته است، اما این بدان مفهوم نیست که هر اتفاق و حرکتی در گوشه این کشور پهناور، به منزله درستی و صحت عملکرد و مطابق با عدالت است. که این نه ممکن است و نه هیچ مسئول اصولگرایی مدعی آن شده است. چنانچه در وصیت نامه سیاسی الهی حضرت (امام ره) آمده است:‌ «اینجانب هیچ گاه نگفته و نمی‌گویم که امروز در این جمهوری به اسلام بزرگ با همه ابعادش عمل می‌شود و اشخاص از روی جهالت و عقد، و بی‌انضباطی بر خلاف مقررات عمل نمی‌کند، لکن عرض می‌کنم که قوه‌ی مقننه و قضائیه و اجرائیه با زحمت جان‌فرسا کوشش در اسلامی کردن این کشور می‌کنند.»

در چرایی حمایت از جریان،‌ مکتب و چهره‌های اصولگرا باید گفت:‌

اولاً حمایت رهبر معظم انقلاب از «جهت‌گیری دین و ارزش‌های انقلابی «سخت‌کوشی، تلاش‌های فراوان، ارتباط با مردم، سفرهای استانی جهت‌گیری عدالت‌ورزی مردمی، شعارهای عدالت محوری دولت،‌ شیوه و منش ساده‌زیستی، کمر بستن به خدمت به مردم، ابتکار عمل در سیاست خارجی، اعتماد به نفس و ایمان واقعا به خدا،‌ اهل ابتکار و خدمت و ....» همگی دلالت بر ارزشی بودن و حقانیت آن است.

ثانیاً:‌ پای‌بندی به ارزش‌ها: اصولگرایان در عرصه سیاست داخلی و خارجی با پای‌بندی به ارزشها از جمله کوتاه کردن دست دشمن در حوزه‌های مختلف از جلمه فرهنگ، اقتصاد، سیاست و ورود نیروهای ارزشی، پای‌بندی به ساده‌زیستی و عدالت خواص، مبارزه با اشرافیگری و دنیاطلبی، سفرهای استانی و ... از نمونه‌های آن است.

ثالثاً: دشمنی آشکار دشمنان انقلاب و کینه توزیهای آنها علیه اصولگرایان، نشان دهنده موفقیت و تأثیر‌گذاری مثبت این جریان است عصبانیت‌ها و اهانت‌های تند رسانه‌های صهیونیستی علیه اصولگرایان، دولت نهم دشمنی دکتر احمدی‌نژاد، بر اساس، آموزه‌های حضرت امام خمینی (ره)،‌ حمایت دشمنان از ما نشانه ضعف و دشمنی دشمنان اسلام با ما نشانه سلامت ماست.

رابعاً: رأی مردم و حمایت امت اسلامی از جریان اصولگرایان در کشور، نشانه از اعتماد و رضایت مردم از جریان اصولگرایی و امید امت اسلامی در سراسر جهان به نیروهای اصولگرا در نظام اسلامی است.

بنابراین در جمع‌بندی جریان‌ اصولگرایان چند نکته یادآوری می‌گردد:‌

1- اصولگرایان در عرصه گفتمان، اندیشه، رویکرد، دارای دیدگاه و اندیشه‌های صحیح برخاسته از اسلام ناب محمدی (ص) می‌باشند. این رویکرد و گفتمان که احیا شده آرمانهای حضرت امام راحل است بارها از سوی مقام معظم رهبری مورد تأیید قرار گرفته است.

2- مکتب اصولگرایی شاکله اصول و ارزشهای بنیادین دینی و انقلابی ماست که انقلاب اسلامی با این رویکرد به پیروزی رسید و با این تفکر مدیریت جامعه اسلامی یا اداره می‌نماید. پرچمداران این اندیشه و تفکر در هر لباس و منش و سازمان و تشکل مورد حمایت آحاد جامعه اسلامی واقع می‌گردند. پای‌بندی و التزام چهره‌ها، احزاب سیاسی با این نگرش، به دلیل همسویی در گفتمان، اهداف، رویکرد، همواره مورد حمایت نیروهای دینمدار و انقلابی واقع شده است. بدین جهت اصولگرایی، نه صرفاً یک جریان سیاسی، بلکه مکتب فکری و راهنمای دائمی ماست.

د) جریان اپوزیسیون:‌ در هم مقاطع انقلاب، مخالفت در برابر نظام و ساختار آن، با بهره‌گیری از زمینه‌های تئوریک و نظری اپوزیسیون (مخالفت)، با هدف کسب قدرت به عنوان مهمترین هدف گروههای سیاسی وجود داشته است. درمقطع حضور جریان مدعی اصلاح‌طلبی، جریان‌های سیاسی مختلف اپوزیسیونی، با روش‌های گوناگون از جمله مبارزه انتخاباتی و پارلمانی تا براندازی و فروپاشی نظام سیاسی، در برابر نظام اسلامی صف‌آرایی کردند. از جریان‌های «اپوزیسیون در قدرت» تا «اپوزیسیون بر قدرت»‌ از طیف‌هایی که در حاکمیت بوده و رجزخوانی علیه حاکمیت دینی می‌رکدند تا ضد انقلابهایی که در خارج از حاکمیت و خارج از کشور بوده و درصدد براندازی حاکمیت جمهوری اسلامی بودند، همه آنها در طیف اپوزیسیونی جای می‌گرفتند که در یک سر طیف آن جریان‌های اپوزیسیونی که در صدد تغییر رفتار رهبران نظام جمهوری اسلامی بودند تا منتهی‌الیه این طیف که جریان‌های اپوزیسیونی که وابسته به آمریکا و قدرت‌های غربی و در یک جبهه هماهنگ و آشکار بر اساس راهبرد دشمنان نظام اسلامی با بهره‌گیری از فشار از بیرون و بی‌ثباتی‌‌سازی در درون، در صدد تغییر ساختار نظام جمهوری اسلامی و فروپاشی آن بودند را شامل می‌گردد.

تعریف:‌ در تعریفی که از «اپوزیسیون» گفته شده عبارت است از گروهها، حزب‌ها و افراد مخالف قانونی که خارج از حاکمیت و قدرت سیاسی هستند و وابستگی به دولت ندارند و در جهت خلاف اهداف دولت حرکت می‌کنند. آنان با نظارت مستقیم بر دولت، افکار عمومی را روشن می‌سازند تا امکان انتخاب دیگری در چارچوب قانون اساسی پیدا کنند.[4] آیا رفتار سیاسی برخی از گروههای سیاسی به قدرت رسیده، از نیمه دوم دهه هفتاد در ایران که در طیف «اپوزیسیون در قدرت» بودند، دایره جریان اپوزیسیونی را کامل و شامل می‌داند؟ قطعا باید با تعریف دیگری همه جریان‌های اپوزیسیونی را لحاظ نمود.

«اپوزیسیونی»‌را نیروی سیاسی شکل یافته و یا غیر متشکل مخالف دولت و یا قدرت مستقر اطلاق کرده‌اند.


[1] - رمضان شعبانی سارویی، جریان شناسی فرهنگی ایران، سازمان بسیج دانشجویی کشور، 1386 ، ص 20.

[2]- رمضان شعبانی سارویی، جریان شناسی انتخابات هشتم، فصلنامه مطالعات سیاسی روز، اداره سیاسی سپاه، ص 79،80.

[3]- رمضان شعبانی سارویی، میثاق فرهنگیان بسیجی، آبان 86، شماره 1، ص 46، 45.

[4]- داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، انتشارات مروارید، چ چهارم، 1376، ص 5.


شنبه 96 تیر 31 , ساعت 11:26 عصر

یکی از تئوریسین‌های جریان میانه در توصیف مبانی فکری این جریان اظهار می‌دارد:

جریان میانه‌رو، معتدل، واقع‌بین، تعقل‌گرا و اعتدالیون، در سیاست داخلی‌شان اعتقاد به یک درجه‌ای از فضای باز سیاسی، حق انتخاب مردم، عدم دخالت دولت در زندگی و حوزه خصوصی و شخص افراد، اعتقاد به درجه‌ای از آزادی‌های اجتماعی و فردی داشته و به اندازه‌ای اهل تساهل و مدارا هستند. در اقتصاد بیش از آنچه که اصرار بر توزیع ثروت و عدالت اجتماعی داشته باشند، تاکید روی تولید ثروت دارند. به ثروتمندان و تولیدکنندگان ثروت به دیده بعض و کینه نمی‌نگرند، اعتقادی به اقتصاد دولتی ندارند. در سیاست خارجی نیز تمایل‌شان به مدارا و تنش‌زدایی است.» [1]

بن‌مایه اجتماعی این گروه بیشتر مدیران ارشد نظام است. از منظر اقتصادی این گروه در نقطه مقابل «چپ‌ها» قرار می‌گیرند. آنان اعتقاد کامل به اقتصاد باز،‌ عدم دخالت دولت در اقتصاد و دنده کردن اقتصاد ایران به اقتصاد جهانی دارند. فقط در اقتصاد نیست که تکنوکراتها با چپ‌ها مشکلی پیدا می‌کنند. در عرصه سیاست خارجی نیز تکنوکراتها به مراتب از سیاست تنش‌زدایی مشارکتی‌ها جلوتر رفته و اساساً خواهان برقراری رابطه با آمریکا و غرب هستند.

چندان اعتقادی به برابری و مساوات از طریق دولت نداشته و معتقدند که وظیفه دولت صرفاً تامین یک حداقل برای همه است. از این نقطه به بعد چندان دیگر اعتقادی به دخالت دولت در اقتصاد ندارند. ... پایگاه اجتماعی تکنوکراتها بیشتر در میان مدیران ارشد نظام اعم از بخش صنعتی، تجاری، دیپلماتیک و سیاسی کشور است. [2]

طیف‌ها و احزاب: در این مقطع مهمترین احزاب،‌ گروهها و طیف‌ها و مشهورترین رهبران وابسته به جریان میانه عبارتند از:‌ حزب کارگزاران سازندگی (حسین مرعشی، محمد هاشمی، کرباسچی) حزب اعتدال و توسعه (حسن روحانی، نوبخت، طاهرنژاد)، حزب مردم‌سالاری (کواکبیان، شکوهی، محبی) حزب رفاه ملت ایران (محتشمی)، حزب‌الله ایران (حسین خرازی، کنعانی مقدم)، فراکسیون حزب‌الله مجلس (علی عسگری، غفوری‌فرد، محجوب، جلودارزاده)، فراکسیون وفاق و کارآمدی مجلس (احمدی، طلایی نیک، امیدوار رضایی)، حزب اعتماد ملی (محسن رضایی، امیدوار رضایی)، حزب تمدن اسلامی ( ) می‌باشد.

مواضع و عملکرد:‌ آنچه در رویکردها و مواضع این جریان در سالیان اخیر قابل مشاهده بوده، «طیف‌های مختلف میانه‌روها، به اقتضای تحولات دنیا و مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نظام جمهوری اسلامی، کم و بیش بر حسب روحیات و قابلیت‌های متفاوت به سمت مصلحت‌اندیشی، واقع‌گرایی و نوعی اصالت عمل سوق یافتند. اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از یاران روحانی و مورد اعتماد در دوران هشت ساله در سمت رئیس‌جمهور و بر رأس دو دوره دولت، مهمترین و بانفوذترین نماد جناح میانه محسوب شد. در کنار او تعدادی از وزرا و معاندانی از دولتش مثل عطاءالله مهاجرانی و حسین مرعشی و محمد هاشمی و نیز شهردار (اسبق) تهران (غلامحسین کرباسچی) رئیس کل بانک مرکزی (محسن نوربخش) و رئیس برنامه و بودجه (روغنی زنجانی) کما بیش به اعتدال و میانه‌روی گرایش داشتند. بدین ترتیب طیفی از فن‌سالاران (تکنوکراتها) شکل گرفت که مصلحت ناظم و جامعه و فرهنگ اسلامی را در برخورد واقعگرایانه‌تر و مصلحت‌اندیشانه‌تر با مسایل می‌دیدند. در این دوره و در پشت سر این فن‌سالاران و مصلحت‌گرایان نظام، طیفی از کارشناسان و مدیران و تحصیلکردگان با رویکرد کم و بیش عرف‌گرا (سکولار) و نوگرا با ابتکار عمل بیشتر از دهه اول انقلاب به فعالیت مشغول شدند. سازندگی، تعدیل، گرایش به بخش خصوصی، توسعه اقتصادی، تا حدودی گرایش به قواعد اقتصاد بین‌الملل، اهمیت مدیریت و نوعی عقلانیت، تساهل اسلامی، از نخستین کلید واژه‌های این طیف بود. در مورد غرب متمایل به تقلیل تندروی و مهار آرمان‌گرایی‌ها اولیه (مثل صدور انقلاب و ...) و در آمدن از راه تعامل و تبادل معتدل، و بعضی‌ها دارای گرایش باطنی برقراری مناسبات با آمریکا بودند. ... استقراض از بانک جهانی، راه‌اندازی کارخانه پپسی و کوکاکولا در مشهد، روزنامه‌های همشهری ایران به عنوان الگوهای منعطف و تنوع‌پذیر و نسبتاً عرف‌گرا (سکولار) و نوگرای مطبوعاتی که سرانجام با انتشار هفته نامه بهمن با صاحب اختیاری مهاجرانی و سردبیری علوی‌تبار به اوج خود رسید. در آستانه مجلس پنجم، عنوان حزب جدید یعنی کارگزاران که از واژگان عرفی و نه دینی در آن استفاده شده بود و مخالفت کارگزاران با آنچه انحصارطلبی دنیا‌گرایان سنتی غالب بر مجلس چهارم می‌دانستند، ... اعتقاد میانه‌روها به اتخاذ ملایمت در مسایل فرهنگی اجتماعی و عدم سخت‌گیریهای شرعی و جلوگیری‌ نکردن از بخشی از فعالیت‌های متنوع فرهنگی، هنری، ورزشی، تفریحی مردم و ... عدم نظارت حکومت بر کالاها و فرآورده‌های فرهنگی مثل فیلم، کتاب و ... از جمله مشخصات و ویژگی‌های رویکردی و عملکردی جناح میانه‌رو بوده است. [3]

این جریان در سالیان اخیر در صدد بوده تا با بهره‌گیری از شخصیت آقای هاشمی رفسنجانی فعالیت‌های سیاسی خود را استمرار بخشد. در مرکزیت این جریان کارگزاران سازندگی‌اند که گرایش آنان به هاشمی غیرقابل کتمان است. کارگزاران پس از شکست در انتخابات نهم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، در صدد بوده با طرح گفتمان اعتدال، و بهره‌گیری از سایر گروههای اقماری خود چون حزب اسلامی کار، حزب‌ اعتدال و توسعه، خانه کارگر و ... و با حضور در عرصه رقابت انتخاباتی شوراهای سوم و انتخابات مجلس هشتم، به کانونهای قدرت باز گردد که توفیقی بدست نیاورد. از دید این جریان، آینده کشور فضایی اعتدالی را می‌طلبد و مسیر دستیابی به آن، شکل اتوبان یک طرفه‌ای است که صرفاً از کمربندی کارگزاران عبور می‌کند.

درباره مشخصات و عملکرد حزب کارگزاران به عنوان گرانیگاه جریان میانه و اعتدال، حسین مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی گفته است:‌

«اگر بخواهیم با اصلاحات سیاسی روز دنیا یک تعریف محتوایی از دیدگاه حزب کارگزاران بدهیم باید آن را یک حزب لیبرال دموکرات اسلامی میانه رو بدانیم.» [4]

در حقیقت باید گفت نیروهای متجدد و تکنوکرات از سال 74 در یک چرخش ایدئولوژیک در یک بده‌بستان با تفکرات بیرونی، از چپ به راست تغییر چهت دادند و به جای تعامل با تفکر چپ با تفکر راست لیبرالی، وارد بده‌بستان شدند.

فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم شوروی و روی کار آمدن تفکرات لیبرالیستی در دنیا از یک سو و نیز فضای بعد از جنگ در ایران که میل به باز شدن داشت و تفکرات چپ و سوسیالیستی نمی‌توانست مشتری جمع کند. «اقدامات شبه لیبرالی آقای هاشمی رفسنجانی هم فضا را برای این کار آماده کرده بود. علی‌الخصوص بازسازی سیستم لیبرالیسم توسط لایه‌های زیرین متجدد اسلام‌گرا در سالهای بعد از جنگ که بیشتر توسط دکتر سروش انجام می‌شد به تدریج نئولیبرالیسم را شکل داده و در میان تحصیلکردگان و دانشگاهیان مشتری پیدا کرد. در نتیجه از سال 1376 به بعد نیروهای متجدد به جای تعامل با چپ با راست تعامل می‌کردند.» [5]

طیف کارگزاران که نقش محوری را در جریان میانه عهده‌دار است در طول حاکمیت سه دولت گذشته با گفتمانهای دفاع، توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی به علت ثابت قدم نبودن، فقدان ایدئولوژی مشخص و تابع قدرت بودن، همواره آنها را رفیق نیمه راه و جریانی فرصت‌طلب و قدرت محور در جریان‌های سیاسی کشور معرفی شده است.

از مهمترین موانع و چالشهای بازدارنده در فراگیری این جریان سیاسی در کشور؛ رفتارهای پدرسالارانه، قیم‌مآبانه و انحصارطلبانه آنان، سکوت و همراهی در مواجهه با حرکت‌های افراطی جریان مدعی اصلاح‌طلبی در هشت سال حاکمیت آنان، رویکردهای لیبرالی آنان در عرصه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، ضعف در التزام به مبانی اسلامی، انقلابی نظام در برخی از احزاب و رهبران سیاسی آنان جنگ روانی برخی طیف‌های آن علیه اصولگرایان،‌ تخلفات اقتصادی و بهره‌گیری از برخی رانت‌خواریها از سوی بعضی از رهبران احزاب و امثالهم بوده است.

جمع‌بندی:‌

1- گفتمان میانه و اعتدال‌گرایی اگرچه یک تفکر بنیادین و اصیل اسلامی است اما متأسفانه میانه‌روی این جریان بیشتر حاکی از نوعی اندیشه عمل‌گرایی، انفعال و بی‌تفاوتی در جهت نگاه جامع به ارزشهای بنیادین اسلام والایی بوده که این جریان به دلیل ضعف در اعتقاد و التزام به اصول و مبانی گفتمان و اندیشه‌های رهبری انقلاب اسلامی در عرصه‌های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، به نوعی خودباختگی در مواجهه با مدلهای نظام غرب گرفتار شده و به بهره‌گیری از نسخه‌ها و مدل‌های اقتصادی، سیاسی غیربومی روی آوردند. چنانچه اندیشه سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی که مواجه کرد. اسلام نظام اقتصادی و سیاسی ندارد. می‌تواند گواه این امر باشد.

2- مواضع، عملکرد و رفتارهای انفعالی در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در طول هشت سال حاکمیت کارگزاران سازندگی در دولت سازندگی و نگاه بخشی آنان به برخی از اهداف انقلاب و نظام، باعث عدم توجه به توسعه و عدالت همه جانبه اسلامی از سوی این جریان بوده است. بدین لحاظ پیامدهای از جمله شکاف اقتصادی، شکاف توده، دولت، بی‌توجهی به وضعیت فرهنگی و جامعه و ... حاکمیت تکنوکراتها در طول هشت سال را شاهد بودیم.

ج) جریان اصولگرا: پای‌بندی به اصول و مبانی برخاسته از اسلام ناب محمدی (ص) و سنت اهل بیت (ع) و ولایت فقیه را اصولگرایی گویند. بر این اساس اصولگرایی، نه صرفاً یک جریان سیاسی صرف، بلکه اندیشه و مکتب فکری است که دایره و شمول آن گسترده است که جلوه‌های گوناگون از یک گفتمان، مکتب فکری، رفتار و عملکرد یک فرد، حزب، جریان و تا انبوه‌ها جامعه‌ای را در بر می‌گیرد.

خاستگاه و ریشه‌ها:

خاستگاه اصولگرایی ریشه در متن اسلام سیاسی اهل بیت (ع) و سابقه‌ای 1400 ساله دارد که در فرآیند تاریخی گذشته، جلوه‌هایی از آن در قالب تفکر یک فقیه، مبارز و انقلابی، رهبر سیاسی، رئیس یک دولت، حزب و یا گروه و یا یک فرد تجلی کرده است.

امروزه پیدایش اصولگرایی با برپایی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی با احیای مکتب اصولگرایی (اسلام اهل بیت) توسط رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) نمود عینی یافته است. غلبه گفتمان جمهوری اسلامی و حضور جریان دینداری در مقابل جریان‌های لیبرال، سکولار و التقاطی و در مواجهه با گفتمان جمهوری و مشروطه‌خواهی در طول سه دهه گذشته از مصادیق بارز غلبه جریان اصولگرایان در ایران بوده است.

شرایط و موقعیت نظام جمهوری اسلامی و دسیسه‌های دشمنان داخلی و خارجی و حاکم شدن گفتمان‌های خاص توسط دولتهای پس از انقلاب از قبیل گفتمان دفاع و مقابله با بیگانگان در دولت مهندس موسوی، گفتمان سازندگی در دولت هاشمی رفسنجانی، گفتمان اصلاحات و توسعه سیاسی نشان دهنده آن است که هر دولتی متناسب با شرایط، اقتضائات و نیازهای کشور، وجوهی از دولت دینی مطلوب در اندیشه حضرت امام (ره) را برجسته کرده است و شکل‌گیری و احیای اندیشه اصولگرایی در دولت نهم، در حقیقت بازگشت به هویت اصلی انقلاب و احیای گفتمان اصلی انقلاب و نظام اسلامی یعنی گفتمان اصولگرایی است.

مبانی فکری: بر اساس برداشت از آموزه‌های حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدظله العالی)، مبانی و شاخصه‌های اصلی اصولگرایی عبارتند از:‌

اعتقاد به جامعیت دین اسلام برای اداره مجموعه زندگی انسان و التزام به توانمندی و کارآمدی دین در مدیریت جامعه بشری؛ مشروعیت الهی رهبری؛ حاکمیت و قانون در جامعه؛ اعتقاد به نقش مقبولیت مردمی و رضایت و اعتماد توده‌ها در اداره کشور و توجه به رویکرد مردم باوری و مردم‌گرایی؛ عدالتخواهی و ایجاد فرصت‌های برابر و کم کردن فاصله طبقاتی و تبعیض و مقابله با فقر، فساد و بی‌عدالتی در جامعه؛ معنویت‌گرایی و خداباوری و توجه به کانون توحید در بعد فردی، اجتماعی؛ استقلال‌خواهی و حفظ عزت‌ اسلامی؛ آزادی و آزاداندیشی و مقابله با آزادیهای منحط غربی، اعتماد به نفس، خودباوری و حفظ هویت ملی در سایه توکل الهی؛ اصولگرایی مصلحانه و توجه به نوگرایی در روشها و تلاش در جهت تحقق دولت اعتقاد به اصولی چون حق‌باوری، قانونگرایی، وحدت، ارتقای معرفت، بصیرت و معنویت در جامعه، رفاه و آسایش حداکثر مردم، ساده‌زیستی و پاکدامنی مسئولان؛ نمونه اسلامی و مقدمه‌سازی برای انقلابی جهانی عدالت‌گستر مهدوی (عج) از مهمترین ویژگی‌های فکری اصولگرایی است.

زمینه‌های اجتماعی و سیاسی:‌ اگر چه مکتب و اندیشه سیاسی اصولگرایی با پیروزی انقلاب و برپایی نظام جمهوری اسلامی در ایران احیا گردید، ولی ادبیات جریان اصولگرایی در عرصه سیاسی کشور در طول دو دهه اخیر مطرح نبوده و حیات سیاسی آن در فرهنگ سیاسی جامعه در طول یک دهه اخیر رشد و نضبح یافته است. بطور مشخص جریان اصولگرایی پس از تحولات فکری- سیاسی انتخابات هفتم ریاست جمهوری اسلامی در دوم خرداد 76 در اوج حاکمیت جریان دوم خرداد ت76 و بروز وقایعی چون 18 تیر 78 در کشور و حضور جریان موسوم به اصلاح‌طلبان در کانون‌های قدرت در قوه مجریه و مقننه و طراحی حرکتهای افراطی در ناامنی‌های اجتماعی، ایدئولوژی‌زدایی و حاکم کردن فضای سکولاریستی در جامعه از سوی آنان، گروهها و احزاب و شخصیت‌های سیاسی مدافع انقلاب بر اساس رهنمود مقام معظم رهبری مبنی بر «وفاق نیروهای مدافع انقلاب» مقدمات شکل‌گیری جریان اصولگرایی با پی‌ریزی «شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی» طراحی گردید. این جریان در یک فرآیند کوتاه مدت توانست با «استراتژی موتور روشن، چراغ خاموش» پیروزیهای بزرگی را در شوراهای دوم در سال 81 و انتخابات مجلس هفتم در سال 82 بدست آورد. بزرگترین گام این جریان با پیروزی دکتر محمود احمدی‌نژاد به عنوان سمبل و نماد جریان اصولگرایی در انتخابات نهم ریاست جمهوری رقم خورد و گفتمان اصولگرایی با تشکیل دولت نهم عملیاتی و اجرایی گردید.



[1] - صادق زیباکلام، انتخاب تاریخ هاشمی رفسنجانی 1386

[2]- صادق زیباکلام، اتحاد اصلاح‌طلبان سراب یا واقعیت، شبکه خبری صدرا، 11/5/86

[3]- سید مصطفی میرسلیم، جریان‌شناسی فرهنگی بعد از انقلاب اسلامی ایران، انتشارات مرکز بازشناسی اسلام و ایران،‌ص 279، .280

[4]- روزنامه سرمایه، 17 اردیبهشت 1385.

[5]- محمد باقر خرمشائ، سایت اینترنتی شریف‌نیوز،‌ 17 آبان 1385.


شنبه 96 تیر 31 , ساعت 11:25 عصر

در جامعه‌شناسی سیاسی اندیشمندان همچون موریس دورژه نیروهای سیاسی جامعه را به سه گروه تقسیم‌بندی کرده‌اند:‌

 1- نیروهای سیاسی در دولت: آنها کنترل دولت و نظام را در دست دارند. اگرچه آنها شاید اختلاف سلیقه‌هایی در اداره کشور داشته باشند اما در اصول و مبانی و اصول بنیادین نظام (خط قرمز) هیچ گونه اختلاف نظری با هم ندارند.

2- گروههایی که با دولت هستند اما در درون دولت جای نمی‌گیرند، اصطلاحاً آنها را «اپوزیسیون قانونی» نامیده‌اند. این نیروهای سیاسی علاوه بر سیاستمداران و جریان با برخی سیاست‌ها در اداره کشور هم مخالفت می‌ورزند، اما مخالفت‌شان به اصول کلی و مبانی مشروعیت نظام بر نمی‌گردد. این گروه چاچوب قانونی موجود را در حکم قاعده بازی می‌پذیرند و در درون نظام به رقابت‌های سیاسی می‌پردازند.

3- اپوزیسیون بر دولت: گروههای معارضی که در براندازی نظام‌اند. این گروه نه تنها با مجریان سیاسی بلکه با اصول کلی و مبانی مشروعیت نظام هم مخالفت دارند. و به جریان‌هایی برانداز مشهورند.

از عوامل تعیین کننده پیدایش اپوزیسیون در جامعه ساختار قدرت سیاسی است. نهادینه شدن حق رأی، استقرار نظام پارلمانی، موروثی نبودن قدرت و دست به دست شدن و امثالهم راهگشای شکل‌گیری اپوزیسیون قانونی است. هر نظام و انقلابی به دلیل حذف برخی طبقات از عرصه سیاست و فراگیری و گستره برخی تغییرات اجتماعی سیاسی در جامعه، در درون خود حامل نیرویی به نام « اپوزیسیون» است.

نظام جمهوری اسلامی به دلیل گستردگی و نیز میزان اثرگذاری آن بر تحولات محیط ملی منطقه‌ای و بین‌المللی و پایه‌ریزی نظم نوین اسلامی و دینی و معنوی در عرصه‌های مختلف، مواجه با ایستادگی جریان‌های اپوزیسیونی داخلی و محیط سیاسی خارجی گردیده است. اگر چه میزان دوری و یا نزدیکی آنان و نیز شدت و ضعف و نحوه مواجهه آنان با نظام، طیف‌بندی جریان‌های اپوزیسیونی را تعیین می‌نموده است، اما از سوی دیگر به دلیل پشتوانه رضایت و اعتماد عمومی گسترده مردمی و نیز مشروعیت دینی و اهلی این نظام و هوشیاری رهبران و بصیرت آحاد جامعه اسلامی در مواجهه با جریان‌های اپوزیسیونی و شناخت دشمنان و طیف‌بندی آنان به دشمنان بی‌خطر و باخطر و یا دشمنان اصلی و فرعی، و نیز دشمنان درجه 1 و 2، صلابت اقتدار، بازدارندگی و پایداری نظام جمهوری اسلامی را در هم مقاطع انقلاب خصوصاً دهه اخیر رقم زده است.

دسته‌بندی و صورت‌بندی[1]: جریان اپوزیسیون ایرانی را با ملاک‌ها و شاخص‌های مختلف می‌توان به چند دست به صورت‌بندی کرد. «اپوزیسیون داخلی و خارجی»، «اپوزیسیون قانونی و برانداز»، «اپوزیسیون راست و چپ» و ... که هر یک از این سنخ‌شناسی اپوزیسیونی، دارای محاسن و معایبی است. اما در یک نگاه جامع‌تری که نگاه ترکیبی است می‌توان آن را بر مبنای نحوه تعامل آنها با نظام (استراتژی سیاسی) و دیدگاهها و اندیشه سیاسی و ایدئولوژیک، آنها را به چند طیف دسته‌بندی کرد. مهمترین طیف‌های جریان اپوزیسیون ایرانی عبارتند از:

1- طیف چپ: منظور از طیف چپ، گروهها و احزاب سیاسی بود، که از نقطه عزیمت سوسیالیستی و کمونیستی با مسایل جامعه برخورد می‌کرد. طیف‌های چپ در ایران اگر چه به شعب و گروهها متعدد و متفاوتی تقسیم شدند اما همه آنها «در جهان‌بینی از حیث اعتقاد به اصالت ماده (ماتریالیسم) و نفی اصالت جهان غیرمادی و الهی و افرادی مشترک بودند و مذهب را پدیده‌ای فرهنگی و عمدتاً به صورت روبنایی از مناسبات تولید ارزیابی می‌کردند اما در جزئیات مسایل با هم اختلاف داشتند.»‌[2]

مهمترین احزاب و گروههای چپ در مقطع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، احزابی همچون حزب توده به رهبری احسان طبری و کیانوری؛ چریکهای خدایی خلق به رهبری بیژن جزنی و اشرف دهقان؛ حزب دموکرات‌ کردستان ایران (قاسملو و شرفکندی تا اواخر دهه 60 مصطفی هجری و عبدالله حسن‌زاده در دهه اخیر)، حزب کومله (به رهبری شیخ‌عزالدین حسینی در دهه 60 و ابراهیم علیزاده و عبدالله مهتدی، حمید تقوایی پس از آن، سازمان مجاهدین خلق (مسعود رجوی و مریم رجوی) می‌باشند.

در دهه دوم و سوم انقلاب اسلامی مهمترین طیف‌های جریان چپ شامل: حزب دمکراتیک مردم ایران، اتحاد

چپ کارگری،‌ راه کارگر جنبش فدائیان، سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، که در خارج از کشور به فعالیت‌های ضدانقلابی علیه نظام اسلامی مشغول‌اند.

طیف‌های نهضت مجاهدین خلق (گروه لطف‌الله میثمی)، حلقه ایران خرداد (عزت‌الله سحابی)، جنبشی مسلمانان مبارز (حبیب‌الله پیمان)، بازماندگان جاما، بنیاد شریعتی (احسان شریعتی) و امثالهم در داخل کشور مطرح می‌باشند.

بنابراین با ملاحظه در طیف چپ اپوزیسیونی، از نیروهای چپ سنتی مثل حزب توده و حزب دموکراتیک تا جریانات چپ جدید، در بررسی استراتژی سیاسی و تقدم کار فرهنگی بر کار سیاسی تا برخوردهای سیاسی و شیوه‌های براندازانه را می‌تون در آنها مشاهده کرد.

2- طیف اپوزیسیون ملی‌گرا:‌ منظور از آن، نیروها و احزابی که با نگرش‌ها و رویکردهای ایدئولوژی ناسیونالیسم و یا قومیت‌گرا (همانند پان ایرانیسم، پان عربیسم، پان ترکیسم و ...) به مخالفت با دولت و نظام جمهوری اسلامی برخاستند. در این طیف احزاب و گروههای مختلفی از ملی‌گرایان لائیک تا ملی‌گرایان مذهبی، از گروههایی که تأمل به مبارزه در درون حاکمیت تا جریانهایی که معتقد به مشی مبارزه با رژیم هستند را می‌توان مشاهده کرد.

مهمترین مبانی فکری جریان اپوزیسیون ملی‌گرا و قومیت‌گرا شامل: تکیه بر ایدئولوژی ناسیونالیسم ایرانی و یا توجه به اصالت قومیت خاص (همانند پان عربیسم)،‌ تساهل در عرصه‌های سیاسی و علاقمندی به برقراری ارتباط با عزت خصوصاً آمریکا و دریافت حمایت‌های مالی و اعتباری از مجامع و مراکز غربی و در حقیقت کرنش در برابر نظام سلطه آمریکا، بهره‌گیری از اندیشه‌های لیبرالی و مکاتب غربی در مدیریت اقتصاد، سیاسی و فرهنگی جامعه، بی‌توجهی به نقش دینی در ابعاد اجتماعی و سیاسی خصوصاً‌ در زوایای گوناگون اداره جامعه و نظام سیاسی، پیروی از اندیشه‌های ملی‌گرایانه مصدق، جدایی دین از دولت و سیاست و در نتیجه پای‌بندی به سکولاریسم، فاصله‌گیری از روحانیت به عنوان مرجع فکری دینی و سیاسی جامعه و نظیر آن می‌باشد.

در دوران بعد از پیروزی انقلاب و در مقاطع اخیر، مهمترین احزاب و گروههای ملی‌گرا شامل جبهه ملی، طیف سلطنت‌طلبان و مشروطه‌خواهان، پهلوی خواهان (طیف رضا پهلوی)، طیف جمهوری‌خواهان ملی ایران (حسن شریعتمداری)، جبهه دموکراتیک مردم ایران) (بابک امیرخسروی،‌ آذرنور فرجاد آزاد)،‌ جبهه دموکراتیک ملی ایران (هدایت‌الله متین دفتری) تا گروهک‌های همچون پژواک و امثالهم می‌باشند.

3- طیف اپوزیسیون اصلاح‌طلب:‌ منظور از این طیف افراد، گروهها و احزاب مخالف دولت و یا نظام مردم‌سالار دینی ایرانی‌اند که در صدد تغییر گفتمان نظام دینی به نظام جمهوری و یا مشروطه و یا کاهش نقش و حضورشان اسلامیت در تاروپود کشوراند.

مهمترین مبانی فکری جریان اپوزیسیون مدعی اصلاح‌طلبی عبارتند از:‌ از نظر اندیشه سیاسی در امتداد بین جمهوریخواهی و مشروطه‌خواهی‌اند. اعتقاد به سکولاریسم و جدایی دین از نهایت دولت در نگاه حداقلی تا حداکثری کم‌رنگ کردن دین و یا حذف آن در عرصه عمومی جامعه بوده، در استراتژی سیاسی قائل به کمک به فضای بین‌المللی برای وادار کردن حاکمیت اسلامی به تغییرات عمیق سیاسی‌اند، اعتقاد به نظم نوین جهانی و وادار کردن ایران به پذیرش دموکراسی، حقوق بشر و دیگر قواعد و نرم‌های جهانی،‌ مخالفت شدید با اجرای قواعد دینی از سوی حاکمیت در دولت اسلامی همچون عدالت اجتماعی، طرح امنیت ملی و توجه به طبقات فقیر و توده‌های جامعه از سوی دولت اصولگرای کشورند.

مهمترین طیف‌های اپوزیسیونی اصلاح‌طلب از چهره‌هایی برجسته افراطی همچون اکبر گنجی، محمدحسن سازگارا، فریبرز رئیس‌‌دانا و فرخ‌نگهدار تا عناصر جنجالی دفتر تحکیم وحدت و نیز برخی جریان‌های اصلاح‌طلب راست همچون نهضت آزادی تا برخی عناصر رادیکال در برخی احزاب دوم خردادی مثل مشارکت و افرادی چون شیرین عبادی و اعضای کمپین و امثالهم در این طیف جای می‌گیرند.

4- طیف اپوزیسیون مذهبی: منظور از آن افراد، احزاب و گردهمایی بوده که با اعتقاد به این حداقلی به مخالفت با دولت و نظام اسلامی برمی‌خیزند. این طیف که در مقطع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با حاکمیت جمهوری اسلامی روبرو گردید، به دلیل عدم اعتقاد به اداره دین در مدیریت کشور در عصر غیبت حضرت ولی عصر (عج)،‌ در مقابل نظام ولایی جمهوری اسلامی که در صدد برپایی مقدمات حاکمیت عدالت‌گستر جهانی مهدوی است، به صف‌آرایی و مقابله برخاست.

مهمترین مبانی این طیف اپوزیسیونی، نگاه حداقلی به اسلام و عدم اعتقاد به جامعیت دین و توان پاسخگویی آن در اداره جامعه و کشور اعتقاد به سکولاریسم و عدم پیوند دین با سیاست)، مخالفت در برابر نهادهای اسلامیت نظام همچون ولایت فقیه شورای نگهبان و مجلس خبرگان، تأکید بر جنبه‌های ظاهری اعمال و عبادات دینی،‌مخالفت با آموزه‌های انقلابی چون وحدت شیعه و سنی و دامن زدن به اختلاف بین مذاهب در ایران و مقابله تئوری و عملی با وحدت ملی و انسجام اسلامی و ... می‌باشد.

در این طیف احزابی چون انجمن حجتیه، برخی طیف‌های وابسته به وهابیت حرکت مکتب نقی‌زاده و امثالهم در این دسته جای می‌گیرند.

در جمع‌بندی باید اشاره کرد سابقه تدین دینداری و اسلام اهلیت در ایران، و برپایی نظام جمهوری اسلامی، به تقویت رابطه مقدس ولایی در ایران انجامیده و در نتیجه کلیه جریانات که در مسیر خلاف ارزشهای دینی و انقلابی ملت حرکت می‌کنند، همانند خشن و خاشاکهایی در پی‌ریزی تمدن و برپایی نظام و دولت اسلامی مردم انقلابی ایران، جز نابودی حیثیت و آبروی خود و افزایش زحمت و هوشیاری مردم، دستاوردی برای آنان در بر نخواهد داشت.

آنچه پایدار و ماندنی است جریان حق، راه و تفکر حق است که در کانون آن ولایت‌مداری مهمترین عامل تشخیص "سره از ناسره»‌ درستی یا نادرستی نقشه راه و همراهان است.

 

آرایش جریان‌ها و گروه‌های سیاسی

در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری

انتخابات که یکی از جلوه‌های مشارکت سیاسی و یکی از پایه های نظام مردم سالاری دینی در کشورمان به حساب می آید در طول سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، صف بندی و آرایش سیاسی پر افت و خیزی را پشت سر گذاشته‌ است.

شکل گیری جریان دوم خرداد در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 و پس از آن را باید پایان رقابت دوقطبی موسوم به راست و چپ در کشور دانست که برای مدت یک دهه (76-66) بر کشور حاکم بود. شرایط و برخی پیامدهای ناشی از دوره سازندگی و همچنین روند تحولات سیاسی در دوره حاکمیت دوم خرداد بر قوای مجریه و مقننه و بروز و ظهور افراطی گری و گرایشهای سکولاریستی در بدنه اجرایی کشور، زمینه شکل گیری و تجدید حیات اصولگرایی را در قالب یک جریان سیاسی فراهم کرد که توانست در مدت کوتاهی رشد فزاینده یافته و پیروزی در رقابت‌های انتخاباتی سالهای 80 را به خود اختصاص دهد. تا اینکه انتخابات نهم ریاست جمهوری نقطه عطفی در قدرت یابی جریان اصولگرایی محسوب شد. اما روی کارآمدن دولت نهم و پیروزی دکتر محمود احمدی نژاد که با معیارها، منافع و مولفه های حزبی چندان سازگاری نداشت، وضعیتی جدید را در آرایش سیاسی انتخابات دهم رقم زد.

انتخابات دهم که از خصوصیات متمایزی نسبت به دوره های قبل برخوردار است، صف بندیهای متفاوتی داشت که در اینجا به برخی مشخصه‌های این صف‌بندیها و رفتار انتخاباتی دو جریان رقیب در انتخابات دهم اشاره می شود.

الف - جریان دوم خرداد

جریان دوم خرداد از یک سو محصول تکنوکراسی و اشرافی گری دوره سازندگی و از سوی دیگر حاصل ساده انگاری و کج سلیقگی بخشی از جریان موسوم به راست بود که موجب حلقه زدن بر گرد آقای خاتمی در انتخابات هفتم (سال 76) شد. سید محمد خاتمی را باید محصول آشتی، همکاری و تلاش دست کم 18 گروه و حزب سیاسی با ماهیت های متفاوت و بعضا متضاد دانست که از احزاب و گروه‌هایی با گرایشات راست و لیبرال تا سکولار و التقاطی با کارکردهای افراطی و رفتار های معاندانه علیه نظام را در برمی‌گرفت. آنچه این گروه‌ها را به هم نزدیک نموده و به نوعی هرچند مقطعی پیوند می داد، دستیابی به قدرت سیاسی و حفظ خود در قدرت بود؛ بنابراین محصول این ائتلاف قبل از آنکه به نفع نظام، ملت و در خدمت آرمانهای اصیل انقلاب و پیشرفت و تعالی کشور باشد، در تامین منافع متضاد حزبی سمت و سو یافت. شاید چالش‌ها، آسیب‌ها و تهدیداتی که در دوره هشت ساله حتکمیت جریان دوم خرداد فضای کشور را احاطه کرد و کارنامه‌ای از تخریب اخلاق اجتماعی و مخدوش کردن باورهای اسلامی و اصول و ارزشهای دینی تا تلاش برای تحمیل حاکمیت دوگانه و براندازی نظام مردم سالار دینی را به نمایش گذاشت، بتوان نتیجه همان اجتماع احزاب با منافع متضاد دانست.

 این جریان اگرچه با پیروزی مطلق در اولین دوره انتخابات شورای شهر و روستا (اسفند 1377)، زمینه پیروزی در دوره ششم مجلس شورای اسلامی (بهمن 1378) را نیز فراهم نمود و عملا اداره قوه مجریه و مقننه را همزمان در اختیار گرفت؛ اما طلوع و فراز دولت موسوم به اصلاحات خیلی زودتر از آنچه تصور می شد با قهر و تأدیب ملت روبرو شد و فرود و غروب پرشتابی را طی نمود. تأدیب‌گری ملت هوشمند ایران از چند جهت قابل توجه است.

اولا بسیار غافلگیر کننده بود. در حالیکه اصلاح‌طلبان سرمست قدرت بوده و با حاکم کردن دمکراسی فریب و دیکتاتوری مدرنیته دمکراتها، همچنان به شعارهای مردم سالاری، آزادی، تکثر و چند صدایی، هماهنگ شدن با نظام سلطه و تأمین خواست آن، اباحی‌گری و... می نازیدند، اولین ضرب شصت ملت را در همان انتخابات 19 اسفند 1381 شوراهای شهر و روستا دریافت کردند. و این سرآغاز سقوط آنها از اریکه قدرت بود.

ثانیا منتخبان جایگزین از سوی ملت، با مشخصه هایی چون وفاداری به اصول و آرمانهای اصیل اسلام، انقلاب و ملت، پایبندی به میثاق ملی (قانون اساسی)، عزت ملی و دینی و استکبارستیزی شناخته می شدند. و این انتخاب جهت دار از یک سو به منزله‌ی تعهد و وفاداری ملت به راه درست خود و انقلاب شکوهمندش و از سوی دیگر نفی هرگونه اندیشه و رفتار لیبرال دمکرات مآبانه، سوسیال دمکرات گرایانه، سکولاریستی دوره مقدماتی موسوم به سازندگی و دوره تکاملی موسوم به اصلاحات بود.

زنگ خطر در انتخابات مجلس هفتم(اسفند 1382) جدی تلقی شد؛ اما فرصت برای بازنگری و جلوگیری از روند سقوط فراهم نشد و در نهایت ناقوس پایانی در انتخابات دهم نواخته شد. شاید با نگاهی واقع گرایانه به چیستی، چرایی و چگونگی فراز و فرود دو دولت گذشته یعنی دولت سازندگی با رویکردهای اشرافی گری و تجمل‌گرایی و همچنین دولت اصلاحات با ترجیح رویه های سکولاریستی و ترویج نفاق جدید، بتوان درک بهتری از ائتلاف بزرگ و اهتمام آنان در بکارگیری همه ظرفیت‌ها و کنارگذاشتن هرگونه ملاحظات اخلاقی، ملی، دینی و قانونی برای حذف جریان اصولگرایی از سیاست و قدرت و گرفتن فرصت خدمت گذاری از دولت اصولگرا داشت.

جریان دوم خرداد تلاش نمود در انتخابات دهم جنبشی فراگیر از همه‌ی جاماندگان و - به زعم برخی رهبران آن- همه‌ی زخم خوردگان از ملت را ساماندهی نماید. تحلیل سطحی آرایش انتخاباتی جریان دوم خرداد از زاویه داشتن نامزدها با احزاب و گروه‌های منتسب حکایت می‌کرد؛ اما تحلیل عمیق، واقعی و جامع نگر، از آرایشی هدفمند، ائتلافی و مبتنی بر "احتمال انعطاف" حکایت داشت. به نظر می‌رسد در تحلیل کلان، بیش از همه، وضعیت، نقش و عملکرد حزب کارگزاران که به شکلی متفاوت و پیچیده اما با تمام توان وارد عرصه شد را باید بررسی و بازتعریف نمود. از یک سو توزیع توان حزب کارگزاران در حمایت و پشتیبانی از سه نامزد دوم خرداد و استفاده از ظرفیت هاشمی رفسنجانی در این معادله و از سوی دیگر پذیرش آن نقش و این ظرفیت از سوی کسانی که تنها دغدغه شان بازگشت مجدد به قدرت به هر قیمتی و تغییر در روند تحقق "دولت اسلامی" و رویکرد عدالت و پیشرفت بود، از نکات قابل توجه در این سطح از تحلیل است.



[1] - رمضان شعبانی سارویی، جریان شناسی، نشریه هدایت، انتشارات نمایندگی ولی فقیه در نمسا،1386، شماره 78 ص 65.

[2]- به اهتمام مصطفی میرسلیم، جریان شناسی فرهنگی بعد از انقلاب، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، ص 4.


شنبه 96 تیر 31 , ساعت 11:24 عصر

در یک نگاه کلی، چهار طیف را می‌توان در اردوگاه دوم خرداد مشاهده کرد:

1- حزب مشارکت - سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی - مجمع روحانیون مبارز طیف اول صف بندی جریان دوم خرداد را تشکیل می دهند. دو گروه اول از این طیف، از ابتدا بر نامزدی سید محمد خاتمی تمرکز کردند؛ اما با انصراف وی، هر یک با صدور بیانیه‌ای، میر حسین موسوی را بهترین گزینه برای تحقق خواسته های خود دانسته و از وی حمایت کردند. مجمع روحانیون مبارز نیم نگاهی به کروبی داشت و برخی از عناصر آن به وی متمایل شدند؛ اما غالب این گروه از موسوی حمایت نمودند. در مجموع به نظر می‌رسد این طیف که همان تندروهای جریان دوم خرداد بوده و همچنان رویه‌ی افراطی‌گری سالهای همراهی با خاتمی را دنبال می‌کردند، همگرایی بیشتری در آستانه انتخابات دهم داشتند.

نکته قابل توجه نامشروع بودن سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است. [1] این سازمان پس از کناره گیری خاتمی حمایت رسمی خود را از موسوی با انتشار بیانیه ای در 13 بند در تاریخ 21 فروردین 1388 رسما اعلام نمود.

سازمان مجاهدین انقلاب در بیانیه خود با بحرانی خواندن کشور، «انتخابات ریاست جمهوری آینده را به مثابه فرصتی مغتنم و راهکاری قانونی، مدنی، مسالمت‌آمیز و در عین حال کم‌هزینه، فراروی ملت ایران برای پایان دادن به مدیریت ناکارآمد و ضعیف و نجات کشور از وضعیت نابسامان و نگران‌کننده کنونی» دانسته و موسوی را بهترین گزینه برای تغییر وضع موجود و احیای مطالبات عقیم و بجا مانده دوم خرداد در دوره خاتمی اعلام کرد.

موسوی که از ابتدا با شعارهای انقلابی و پایبندی به انقلاب، راه امام و روحانیت تلاش فریبنده‌ا‌ی را برای جلب نظر مردم و به ویژه وفاداران به انقلاب و نظام آغاز کرده بود با علنی شدن حمایت سازمان مجاهدین انقلاب به عنوان تشکلی نامشروع از وی دچار مشکل شد. نظرسنجی‌ها و برآوردها در هفته اول اردیبهشت ماه حکایت از کاهش آراء موسوی داشت. بسیاری از تحلیلگران سیاسی که سقف رای جریان دوم خرداد را در خوشبینانه‌ترین وضعیت بین سه تا چهار میلیون می‌دانستند این کاهش را ناشی از مشخص شدن برخی از حامیان اصلی موسوی (سازمان مجاهدین و حزب مشارکت[2]) تحلیل می‌کردند. به نظر می‌رسد سابقه ذهنی ملت ایران از افراطی‌گری‌های عناصر سکولار منتسب به این دو گروه در دوره دوم خرداد از یک سو و اعلام نظر موسوی[3] در مورد سازمان مجاهدین از سوی دیگر، روند کاهش رأی موسوی را تقویت کرد.

2- حزب اعتماد ملی که طیف دوم را تشکیل می‌دهد محصول انشعاب از همان طیف اول است. "حجت الاسلام مهدی کروبی" که دبیرکلی مجمع روحانیون مبارز را برعهده داشت، به دلیل اعتراض به افراطی‌گری‌های طیف اول، به همراه عده ای که به او نزدیک‌تر بودند در آستانه انتخابات ریاست جمهوری نهم و با هدف حضور مستقل و به قصد پیروزی در انتخابات، حزب اعتماد ملی را پایه گذاری کردند. کروبی اگرچه با رویه‌ی انتقادی نسبت به روند حوادث سال‌های حاکمیت جریان دوم خرداد وارد عرصه رقابت انتخاباتی نهمین دوره ریاست جمهوری شد؛ اما در عین حال از مخالفین جدی جریان اصول‌گرا نیز محسوب می‌شد. کروبی در انتخابات نهم با فاصله کمی از احمدی‌نژاد، از ادامه رقابت و صعود به مرحله دوم بازماند.

نامزد طیف اعتماد ملی برای انتخابات ریاست جمهوری دهم نیز دبیرکل حزب یعنی آقای مهدی کروبی بود. با کناره گیری خاتمی و حضور نامزد واحد اصولگرایان در رقابت دهم، تلاشهایی برای قانع کردن کروبی به کناره گیری به نفع موسوی صورت گرفت؛ لکن او که با نگاهی به تجربه انتخابات نهم به پیروزی در انتخابات دهم چشم دوخته بود، از انصراف سرباز زد و در عرصه رقابت باقی ماند.

3- حزب "دولت ساخته‌ی" کارگزاران سازندگی که در دوره پایانی ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی بوجود آمد و در مخفی سازی ارتباط خود با وی ناتوان بود، در انتخابات دهم نقشی متفاوت از گذشته بازی کرد. این حزب که سهم قابل توجهی در ایجاد فضای دوم خرداد داشت هرگز نتوانست از یک پایگاه اجتماعی قابل اعتنایی برخوردار شود و همواره در رقابت های انتخاباتی به صورت وابسته و تا حدی حاشیه‌ای عمل می‌کرد. "کارگزاران" در انتخابات دهم ابتدا ورود به عرصه رقابت با نامزد حزبی خود را زمزمه نمود؛ اما نه خود حزب و نه حسن روحانی، نه نامزد مطرح حزب، و نه سایر نامزدهای مورد نظر آن، ریسک ورود به رقابت را نپذیرفتند.

در ماههای نزدیک به انتخابات دهم، زمزمه‌های مشکوک اختلاف و شکاف در حزب علنی شد. آنچه کارنامه حزب را در این دوره بسیار متفاوت و تأمل برانگیز می‌نماید، آرایشی است که حزب پشت سر نامزدهای دوم خردادی گرفت. حزب که ابتدا به سوی سید محمد خاتمی رفته بود با اوج گیری رقابت انتخاباتی نامزدها، وضعیت متفاوتی به خود گرفت. تمایل سخنگوی حزب به محسن رضایی به رغم اظهارات شفاف در حمایت از موسوی، محل تأمل است. کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران با حفظ سمت دبیرکلی به حزب اعتماد ملی و کروبی ملحق شد و در جایگاه مشاورت کروبی قرار گرفت. وی سپس به عنوان معاون اول کروبی در صورت پیروزی او در انتخابات معرفی شد. رفتار کرباسچی در سفرها و سخنرانی‌های انتخاباتی کروبی و بویژه روز 22 خرداد که بصورت علنی به موسوی رأی داد بسیار معنی دار و در چارچوب منویات پشت پرده مدیریت پیچیده کارگزاران در این دوره قابل تحلیل است. بر این نکات باید همراهی برخی چهره های آشنا و موثر کارگزاران در کنار کرباسچی-کروبی را نیز افزود. با این حال، کارگزاران در نهایت همه ظرفیت‌ها و حتی فرصت‌های کروبی را به سمت موسوی سوق دادند. آنها براین باور بودند که با مدیریت صحنه، تجمیع فرصتها و استفاده از ظرفیت موسوی خواهند توانست پروژه "نه احمدی نژاد" را به نتیجه دلخواه برسانند.

4- طیف چهارم جریان دوم خرداد را گروه‌هایی تشکیل می‌دهند که به رغم همنوایی با جریان کلی و گزینه‌های آن، همواره تلاش دارند به نوعی فاصله و استقلال خود را از سه طیف مذکور حفظ کنند. در این طیف نیز می‌توان تنوعی از گروه‌ها با گرایش و ترجیحات اعتدالی، لیبرالی و حتی ملی مذهبی را جستجو کرد. در این طیف برخی گروه‌هایی که فاقد مجوز فعالیت بوده و به صورت غیر قانونی ادامه حیات می دهند نیز قرار گرفتند و بر گزینه اصلی جریان دوم خرداد یعنی موسوی تمرکز کردند.

در مجموع جریان دوم خرداد از فرصت‌هایی برخوردار بود که انگیزه و تلاش آنها را برای کسب موفقیت‌ دو چندان می نمود؛ از جمله:

1-4- همراهی و جانبداری بعضی رجال سیاسی از این جریان یکی از این فرصت‌ها بود. این جریان از مخالفت آقای هاشمی رفسنجانی با دکتر احمدی نژاد و سیاست‌های دولت نهم که از ابتدای این دولت آغاز و در آستانه انتخابات تشدید شد و با اضافه شدن مسایل مطرح شده در مناظره تلویزیونی و همراهی و میدان داری فرزندان هاشمی در حوادث قبل و پس از انتخابات، اوج گرفت، بیشترین بهره را برد. بر این موضوع باید نگاه منفعت طلبانه و سوء استفاده از دیدار با علما و مراجع تقلید در تبلیغات انتخاباتی را نیز افزود.

2-4- فراغت چهارساله جریان دوم خرداد از کارهای اجرایی، عملا فرصت نقد و سیاه‌ نمایی را برای آنها فراهم کرد و البته از این فرصت به نحو گسترده و غیر منصفانه‌ای استفاده کرده و حتی آموزه های دینی و اخلاقی و عرف اجتماعی نیز نادیده انگاشته شد.

3-4- بهره مندی از توان مالی مناسب برای تبلیغات، داشتن مطبوعات و تریبون‌های مختلف چند رسانه‌ای و برخورداری از عناصری از دو دولت خاتمی و هاشمی که در تردید، تشویش و تحریک افکار عمومی به نفع موسوی از توان قلم و خطابه خوبی برخوردار بودند، فرصت دیگر جریان دوم خرداد محسوب می شود. 

بر این موضوع، همسویی رسانه‌های بیگانه با جریان دوم خرداد در ایجاد عملیات روانی علیه جریان و نامزد رقیب را باید افزود.

4-4- تنوع قومی، مذهبی و مطالبات صنفی و قشری، امکان دیگری را برای جریان دوم خرداد فراهم نمود و آنها که پیروزی به هر قیمتی حتی مخدوش شدن وحدت و امنیت ملی را مدنظر داشتند، از این موضوع نیز بهره گرفتند. حمایت مولوی عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان از نامزدی کروبی و توصیف وی به عنوان شخصیت معتدل و میانه‌رو و کسی که توانایی نجات مملکت را دارد از این نمونه است[4]. البته گفته می‌شود که وی به کروبی وفادار نمانده و موسوی را ترجیح داده است.

علاوه بر این‌ها اختلاف‌نظر بین طیف‌ها و عناصر جریان اصولگرا، فرصت را برای دوم خرداد بیشتر کرد. اگرچه بخشی از این اختلاف نظرها ناشی از ناپختگی و بد عمل کردن طیف‌های اصولگرا بود؛ اما دیدگاهها و بعضا اظهار نظرهای مشابه بخشی از دوم خردادی‌ها، امید رقیب برای ایجاد و تعمیق شکاف و یا خراش به بدنه اصولگرایی و تلاش برای آوردن آنها به اردوگاه دوم خرداد را بیشتر نمود. آنچه که در قضیه طرح عقیم "دولت وحدت ملی" رقم خورد از مصادیق همین فرصت و فرصت طلبی است.

این جریان در آرایش انتخاباتی دهم از آسیب‌ها و ضعف‌هایی نیز رنج می برد از جمله:

1-4 - برخورداری از کارنامه ای مبهم که با آرمانهای اصیل انقلاب و فلسفه حکومت یعنی عدالت اجتماعی فاصله بسیار داشت.

2-4- داشتن سابقه‌ی هنجار شکنی و مخدوش کردن حاکمیت ملی و آرمانهای انقلابی که تا مرز کودتای مخملی در 18 تیر پیش رفت و ناتوانی این جریان در بازسازی خود و دور کردن طیف‌های تندرو افراطی و ساختار شکن از خود، که یکی از دلایل اصلی رویگردانی ملت از این جریان محسوب می شود.

3-4- مواضع منفعلانه در سیاست خارجی از جمله در مساله پرونده هسته‌ای و نداشتن برنامه‌ اقتصادی مشخص برای حل مشکلات کشور؛

4-4- گسترش اباحه‌گری و افزایش بی‌بندوباری در حوزه‌های فرهنگی - اجتماعی در دوران اصلاحات؛

5-4- ابراز حمایت آشکار بیگانگان و بخشی از اپوزیسیون از این جریان؛

6-4- تکثر و تشتت در درون این جریان و حضور دست کم دو نامزد مدعی؛

7-4- نداشتن پایگاه اجتماعی و محدود شدن به پایگاههای صنفی؛

8-4- ناچیزبودن تعداد رأی دهندگان وفادار به این جریان و عدم تقید و تعهد آنها به حضور تکلیف‌گرایانه در حمایت از جریان مورد نظر و پایبندی به آن.

استراتژی جریان دوم خرداد با توجه به وجود گرایشات ماهوی متفاوت و حتی متعارض و نیز کاندیداهای متعدد، از تنوع برخوردار بود. استراتژی حداقلی آنها عبور از "احمدی نژاد" بود که در طول چهار سال بسیاری از مناسبات متعارف سیاستمداران را به هم ریخت و مدل جدیدی از مسئولیت با تعریف "خدمت" و رابطه دولت ملت ارائه نمود. از آنجا که ادامه و نهادینه شدن این رویکرد و رویه، می توانست غروب و افول همیشگی و یا مدت دار بسیاری از گروه‌ها، جریانهای سیاسی، اشخاص و رویکردها و رویه های مرسوم آنها را در پی داشته باشد؛ بنابراین این استراتژی در دستور کار قرار گرفت. برای این منظور تلاشهایی برای فراخوانی و شکل دهی جنبشی فراگیر آغاز شد تا جایی که دامنه این فراخوانی را به برخی از عناصر و گروه‌های اردوگاه اصول‌گرایان تعمیم دادند.

استراتژی حداکثری که ناظر بر همان وجه هویتی و ماهیتی این جریان است را باید تلاش در جهت "تغییر گفتمان حاکم" دانست. آنچه که در سناریوهای مرحله ای یادشده رقم خورد و در روزهای نزدیک به انتخابات و رخدادهای پس از 22 خرداد تجلی یافت، همگی حکایت از همان استراتژی بزرگ یعنی "از تغییر گفتمان تا تغییر نظام" دارد. اعترافات تکان‌دهنده رهبران و مدیران آشوب‌ها و فتنه سبز، امروز جایی برای تحلیل و برداشت دیگری نمی گذارد و رسما بر براندازی نظام اذعان دارد.



[1]- در پی توهین هاشم آقاجری به مقدسات دینی، جـامعه مدرسین حوزه علمیه قم طی بیانیه‌ای با امضای آیت‌الله مشکینی در مورد این سازمان اعلام نمود:«مردم شریف و مسلمان ایران :سازمان موسوم به «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» در جهت بدبین کردن نسل جوان به اسلام، روحانیت و تفکیک دین از سیاست ـ که هدف دشمنان جهانی اسلام نیز هست ـ تلاش می‌کند. سخنان موهن یکی از اعضای مرکزیت این سازمان در همدان (توهین او به عقاید دینی، مراجع تقلید و مردم متدین ایران) و حمایت بی‌دریغ آن سازمان از گفته‌های او شاهدی بر این مدعاست.جامعه مدرسین حوزه علمیه قم چنین سازمان را فاقد مشروعیت دینی می‌داند و متدینین را از همکاری با آنها برحذر می‌دارد.»(روزنامه جمهوری اسلامی، 19/4/81، ص 4.)

[2] - جبهه مشارکت ایران اسلامی نیز در همان تاریخ (21/1/88) با صدور بیانیه مشابهی، حمایت رسمی خود را از موسوی اعلام کرد.

[3] - میرحسین موسوی در دانشگاه بابلسر در پاسخ به این سوال که جامعه مدرسین در بیانیه رسمی سازمان مجاهدین را نامشروع دانسته، آیا شما با این نظر مخالف هستید یا نه؟ اظهار داشت: جامعه مدرسین قابل احترام است؛ ‌اما باید به این مسئله توجه کنیم که چرا جامعه مدرسین بیانیه سیاسی می‌دهد و البته آنها نظر فقهی نمی‌دهند. بنده درخصوص سازمان مجاهدین باید بگویم ضمن استقلال خودم از حمایت سازمان مجاهدین استقبال می‌کنم و با صراحت می‌گویم سازمان مجاهدین رسمیت دارد. البته از نظر جامعه مدرسین بیانیه جامعه در مورد نامشروع بودن سازمان فقهی بوده و همچنان به قوت خود باقی است.

[4] - رک: روزنامه اعتماد،12/8/87


شنبه 96 تیر 31 , ساعت 11:23 عصر

ب- جریان اصول‌گرایی

جریان اصول‌گرایی که با مشخصه هایی چون پایبندی به آرمانها و شعارهای اصیل انقلاب اسلامی و تلاش برای حاکمیت عدالت اجتماعی به عنوان فلسفه تشکیل حکومت در اسلام و رسالت محوری نظام جمهوری اسلامی شناخته می شود، از همان روزهای اولیه پس از پیروزی انقلاب برای مقابله با عناصر و جریان‌های انحرافی فعال شد. شاید اولین کشمکش های جدی این جریان با جریان لیبرال و ملی گرایی بود که به واسطه گرایش فکری و حضور پر رنگ آنها در دولت موقت، رژیم سیاسی متفاوتی با آرمان و خواست ملت و معمار بزرگ انقلاب، برای ایران جستجو می کردند.

در حکم حضرت امام به مهندس بازرگان[1] سه ماموریت مهم "انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی، تشکیل مجلس موسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید" تصریح شده بود. طرح عناوینی چون "جمهوری دمکراتیک، مشروطه، دمکراتیک اسلامی و..." با مقاومت جریان اصولگرایی روبرو و در نهایت با فصل الخطاب بودن سخن رهبر و معمار انقلاب اسلامی مبنی بر انجام رفراندوم برای تعیین رژیم "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد" پایان داده شد. این مساله به معنای تاکید و یادآوری مجدد به بازرگان و دولت موقت به پایبندی و اجرای دقیق مفاد حکم انتصاب و جلوگیری از یک انحراف بزرگ در ابتدای مسیر بود. همین موضوع یکی از معیار های ارزیابی دولت‌های پس از نقلاب و میزان وفاداری و یا احیانا زاویه گرفتن از آرمانها و اصول بنیادی بوده و از این منظر رفتار همراه با افت و خیز جریان اصولگرایی در دوره‌های مختلف قابل بررسی است.

اصلاح جریان اصولگرایی که در دهه اخیر فضای سیاسی و مناسبات سیاست، قدرت و نهادهای نظام را به خود معطوف نموده، در واقع جریانی است که هدف اصلی خود را احیای آرمان‌ها و شعارهای اصیل انقلاب اسلامی و بازگشت به مسیر درستی قرار داده است؛ مسیری که ملت هوشمند، اسلامی و انقلابی ایران در سالهای 57 و قبل آن انتخاب کرد و معمار بزرگ انقلاب، حضرت امام(ره) را در استقرار و نهادینه کردن ساختارهای قدرت و حکومت و استقرار نظام جمهوری اسلامی همراهی نمود. این جریان حضوری با بصیرت، پررنگ، نافذ و وفادارانه را در کنار رهبر فرزانه انقلاب اسلامی برای مهندسی نظام در دهه های دوم و پس از آن، مبتنی بر حفظ اصول و آرمانها و ممانعت از انحراف از مسیر به نمایش گذاشته است و گامهای استوار خود را در دهه چهارم با چشم‌انداز "عدالت و پیشرفت" برمی دارد. از همین رو وجه مشخصه و چالش اصلی جریان اصولگرایی اخیر با جریانهای مقابل داخل کشور و همه مخالفان نظام در منطقه و عرصه جهانی همین رویکرد هدفی و عملکردی است که ناظر بر تحقق هرچه سریعتر "دولت اسلامی" بر پایه همان "معماری و مهندسی" می باشد.

نقطه عزیمت این جریان در مناسبات سیاست و قدرت را باید رخدادهای سالهای 80 به بعد دانست که در قالب "ائتلاف آبادگران ایران اسلامی"، اولین شگفتی را در انتخابات 19 اسفند 1381 آفرید. این ائتلاف در واقع عنوانی بود که "شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی" برای خود برگزید و موفق شد 64 درصد کرسیهای شورای شهر و روستاها را در کشور در اختیار گیرد و در تهران نیز به حضور جریان دوم خرداد در شورای شهر پایان داد.

ورود به مجلس هفتم و پایان دادن به رویه ها و کارکردهای ساختارشکنانه جریان حاکم در مجلس ششم، گام دوم از موفقیت‌های جریان اصولگرایی بود که در اسفند 82 با قاطعیت توانست 210 کرسی را از آن خود کند.

اما شگفتی بزرگ این جریان در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری (سال 84) بود که همه احزاب، گروه‌ها، تحلیل گران و محافل سیاسی داخلی و خارجی را به حیرت واداشت و "اصولگرایی" از آن پس به گفتمان حاکم بر فضای سیاسی کشور تبدیل شد.

این جریان از طیف ها و زیرگروه‌های متعددی تشکیل می شود:

1- مجموعه گروه‌های "پیروان خط امام و رهبری" که اغلب اعضای آن را تشکل‌های سنتی و باسابقه طیف موسوم به راست تشکیل می‌دهد، پرحجم ترین طیف این جریان را شامل می شود. این طیف که به جهت سابقه، از سازمان یافته ترین عناصر و تشکل های سیاسی در سطح کشور برخوردار است، مهمترین فراکسیون مجلس هشتم را تشکیل می‌دهند و منتسبین به آن در بخش‌هایی از کابینه و قوه قضائیه مشغول به فعالیت هستند. این طیف اگر چه در انتخابات نهم از ابتدا گزینه ای غیر از دکتر احمدی نژاد را مدنظر قرار داد؛ اما در مرحله دوم و انتخابات دهم از احمدی نژاد حمایت کرد.

2- طیف دوم جریان اصولگرایی، جمعیت ایثارگران و گروه‌های نزدیک به آن است که در تحولات سیاسی بعد از دوم خرداد شکل گرفته و در شکل‌گیری جریان "آبادگران" در انتخابات شوراها و مجلس هفتم نقش کلیدی و محوری داشتند. پایگاه اصلی این گروه امروز در مجلس شورای اسلامی است و در قوه قضائیه و دولت، افراد نزدیک به این جریان کمتر حضور دارند. این جریان که جایگاه ممتاز خود در مجلس هفتم را تا حدی در مجلس هشتم از دست داده است، همانند طیف‌های دیگر نقدهایی به دولت نهم دارد، اما در انتخابات دهم احمدی نژاد را تنها نامزد خود معرفی و از وی حمایت ‌کرد.

3- "رایحه خوش خدمت" که طیف نزدیکان رئیس‌جمهور را در بر می‌گیرد، در انتخابات ریاست جمهوری نهم به عنوان حامیان اصلی آقای دکتر احمدی‌نژاد، فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. این طیف اکنون بخش عمده ای از مدیریت‌های مختلف قوه مجریه و بخشی از کرسی‌های مجلس را در اختیار دارد؛ در انتخابات دهم نیز همچنان وفادار به احمدی‌نژاد بوده و از وی حمایت کرد.

4- طیف چهارم برخی شخصیت‌ها و گروه‌هایی را شامل می‌شود که خود را خارج از سه طیف مذکور و از منتقدین جدی دولت نهم معرفی می‌کنند. برخی از آنها در جریان انتخابات دهم ابتدا طرح "عبور از احمدی نژاد" را دنبال کردند ولی با مخالفت‌های جدی در افکار عمومی مواجه شدند. برخی از افراد این طیف که مدعی روشنفکری بوده و فاقد انسجام هستند شیفته شعارهای فریبنده موسوی شده و از ستاد وی سر درآوردند؛ اما با برملا شدن چهره جریان پشت صحنه موسوی، از آن فاصله گرفته و به همراه برخی دیگر به سوی "طرح دولت ائتلافی" محسن رضایی گرایش یافتند. بی‌ثباتی و سردرگمی این عده را شاید بتوان به زاویه داشتن و تراز نبودنشان با اصول و آرمانهای اصیل جریان اصولگرایی دانست.



 


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ