تقابل خاور میانه اسلامی با طرح خاور میانه بزرگ
خاورمیانه اسلامی، مختصات متفاوتی را با ظهور خود بر منطقه، حاکم میسازد. در چنین حالتی، رویکرد کامل به اسلام برای ساخت و اداره جامعه و تحقق عدالت، کرامت و آزادی در جوامع بشری در منطقه شکل میگیرد.
خاورمیانه اسلامی علاوه بر این که دولتهای مستبد و مرتجع منطقه را به چالش میکشد با زمینهسازی برای به حکومت رسیدن دولتهای مستقل و اسلامگرا، نسخه دموکراسی کنترل شده غربی را نیز بی خاصیت می سازد. هم چنین با افزایش تنفر و انزجار از امریکا، چهره واقعی او را به عنوان یک اشغالگر سلطهجو، آشکار مینماید که سعی دارد با تبدیل منطقه به پادگان نظامی، منابع سرشار آن را به یغما ببرد. در چنین صورتبندی جدیدی، اسرائیل نیز به عنوان یک رژیم جعلی، فاقد موجودیت بوده و توسط دولتهای منطقه به رسمیت شناخته نخواهد شد.
از سوی دیگر، طرح خاورمیانه بزرگ، اهداف سیاست خارجی امریکا را با رویکردی لیبرالیستی در منطقه، در جهت رویارویی و مقابله پیشگیرانه با تهدیدات نامتقارن، علیه منافع امریکا، دنبال میکند.
پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر، سیاستگزاران امریکایی، طرح خاورمیانه بزرگ را به عنوان استراتژی بلند مدت خود در منطقه خاورمیانه برگزیدند. فهم ماهیت و پیچیدگی در این طرح، مورد توجه اغلب کارشناسان مسائل منطقه خاورمیانه قرار گرفته است. مقاله حاضر با بررسی ماهیت و اهداف طرح خاورمیانه بزرگ، چگونگی اجرایی شدن آن را در منطقه، مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. به نظر نویسندگان، طرح خاورمیانه بزرگ در تقابل با خاورمیانه اسلامی است. امریکا از هیچ تلاشی برای مهار خاورمیانه اسلامی و ناکام ماندن آن دریغ نکرده و دو راهبرد نرم افزاری و سختافزاری را در دستور کار خود قرار داده که در این مقاله مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
واژههای کلیدی: خاورمیانه بزرگ، خاورمیانه اسلامی، استراتژی، طرح، راهبرد نرم افزاری و راهبرد سخت افزاری.
مقدمه
موقعیت جغرافیایی خاورمیانه، به این منطقه، ویژگیهایی داده که همواره، سیاست بینالمللی را متأثر از خود کرده است. وجود رودها، دریاها، دریاچهها و تنگههای متعدد، نشانههایی از اهمیت استراتژیک و ژئوپلیتیکی این منطقه است که در میان آنها تنگههای بسفر، داردانل، کانال سوئز و تنگه هرمز جایگاه خاصی دارند. این تنگهها بسان دروازههای طبیعی خاورمیانه و شمال افریقا عمل میکنند. تنگه هرمز که منطقه بسیار حیاتی و مهم خلیج فارس را به دریای عمان و سپس اقیانوس هند متصل میکند، تنگه بسفر و داردانل، دریای سیاه را به دریای اژه وصل میکند. کانال سوئز در مسیر دریایی بین اقیانوسهای اطلس و هند، حلقه کلیدی را تشکیل میدهد. تنگه جبلالطارق، اروپا و آفریقا را از یک دیگر جدا میکند و یکی از پررفت و آمدترین آبراههای میان اقیانوسهای جهان است. بنابراین تسلط بر این منطقه و نقاط استراتژیکی آن، مزیت مهم نظامی و استراتژیکی ایجاد خواهد نمود و همین امر، یکی از دلایل مهم چالش دو ابر قدرت ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد به شمار میرفت.
علاوه بر اهمیت نظامی و استراتژیکی منطقه خاورمیانه، اهمیت اقتصادی این منطقه نیز بسیار حیاتی بوده و توجه قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای را در طول تاریخ، به ویژه پس از دوران کشف نفت و اهمیت حیاتی آن در صنایع، به خود جلب نموده است. اهمیت انرژی در دنیای صنعت و به فروش رساندن کالاهای صنعتی در بازارهای مصرف بر کسی پوشیده نیست و این منطقه هر دوی آن را داراست. هم ذخیره عمده انرژی جهان را در خود، نهفته دارد و هم بازارهای پرمصرف آن، منافع خیره کنندهای را به ارمغان میآورد. بنابراین میبینیم که در دوران جنگ سرد، این منطقه از حساسترین مناطق تحت نفوذ دو بلوک شرق و غرب به شمار میرفت و با پایان گرفتن جنگ سرد و یک جانبهگرایی ایالات متحده نیز از اهمیت این منطقه کاسته نشده و هم چنان محل تعارض منافع امریکا و دیگر قدرتهای جهانی قلمداد میشود.
حادثه یازده سپتامبر و موضوعیت یافتن تروریسم و القاعده، فرصت بسیار مغتنمی را برای امریکا فراهم آورد تا طرح خاورمیانه بزرگ و شکلگیری قرن امریکایی (قرن 21) را مطرح و عملیاتی نماید. سردمداران کاخ سفید برای اجرایی نمودن این طرح، ابتدا سعی کردند محیط بین المللی را در راستای چنین اهدافی ساماندهی کنند: اول، ایجاد اجماع جهانی، حول محور امریکا برای مبارزه جهانی با تروریسم؛ دوم، همراه نمودن افکار عمومی جهانیان با سیاستهای میلیتاریستی امریکا؛ سوم، مشروعیت بخشیدن به اقدامات سخت افزاری و نظامی امریکا؛ چهارم، ترسیم چهره منجیگرایانه از امریکا و تولید قدرت نرم برای این کشور.
این اقدامات، علاوه بر این که ساخت خاورمیانه بزرگ را به فاز اجرا منتقل میکرد، شرایط را نیز برای برقراری نظم هژمونیک (برتری و رهبری جهانی) در صحنه بین المللی فراهم میساخت. از این رو، نومحافظهکاران یا دومینوی نظامی تسخیر خاورمیانه قدیم (کوچک) را در دایره طرحریزی و اقدامات خود قرار دادند تا اهداف و راهبردهای خاورمیانهای امریکا را تأمین نمایند. تهاجم نظامی به افغانستان و عراق و ساقط کردن طالبان و صدام، آغاز مرحلة اول طرح خاور میانه بزرگ، یعنی دولتسازی در منطقه خاورمیانه قدیم را معنا بخشید.
سردمداران کاخ سفید، در صدد بودند در این مرحله با ساقط کردن دولتهای شرور، دولتهای همراه با خود را جایگزین نمایند. اما دیری نگذشت که متوجه شدند پروژه دولتسازی، نه تنها به شکل گیری و به روی کار آمدن دولتهای همسود نمیانجامد، بلکه فرصتی را برای اسلام گرایان فراهم میسازد تا با استفاده از آن، به صورت دموکراتیک، از نردبان قدرت بالا روند.[1]
سؤالات قابل طرح در این مقاله عبارتند از: خاورمیانه اسلامی چگونه میتواند با طرح خاورمیانه بزرگ در تقابل قرار گیرد؟
طرح خاورمیانه بزرگ چیست و این طرح، چه اهدافی را دنبال میکند؟ راهبردهای امریکا برای مهار خاورمیانه اسلامی کدامند؟
خاورمیانة اسلامی
پیروزی مجاهدین افغان و تشکیل مجلس قانونگذاری اسلامی در افغانستان، پیروزی ائتلاف یکپارچه در عراق و روی کار آمدن دولت اسلامی، پیروزی حزب ا... در انتخابات پارلمانی لبنان و مشارکت در دولت این کشور، پیروزی حماس در فلسطین و پیروزی اسلامگرایان شیعه در انتخابات شهرداری استانهای شرقی عربستان، از یک سو، طرح خاورمیانه بزرگ امریکا را در اولین گام با مانع بسیار بلندی مواجه ساخت و از طرف دیگر، معادلاتی را در منطقه، رقم می زد که امروزه از آن به عنوان ساخت خاورمیانه اسلامی یاد میکنند و این مهم نه تنها با اهداف و راهبردهای خاورمیانهای نظام سلطه مغایرت داشت، بلکه منافع آنها را نیز به خطر میانداخت. نومحافظهکاران امریکا در راستای ساخت خاورمیانه بزرگ، محیط منطقه را دستخوش تغییرات نمودند. اما بر خلاف انتظار، اقدامات سختافزاری آنها در این زمینه، به ویژه در عراق، نه تنها باعث فروپاشی اجماع جهانی، حول محور امریکا گردید، بلکه از سوی دیگر، قدرت نرم و مقبولیت امریکا را نیز به شدت کاهش داد.
علاوه بر تغییر معادلات در منطقه، نحوه بازی سایر بازیگران، به خصوص دیپلماسی فعال ایران و کشورهای مرتبط، منجر به گسترش حوزه های نفوذ آنها گردید و این روند، باعث شد صورتبندی جدیدی در منطقه، شکل بگیرد که از آن به عنوان خاورمیانه اسلامی یاد شد؛ خاورمیانهای که ویژگیهای آن کاملاً با منافع امریکا و غرب در تضاد بود. ظهور این پدیده، دستگاه تبلیغاتی غرب را وادار به واکنش کرد. در آغاز، آنان سعی کردند با مترادف قرار دادن خاورمیانه اسلامی یا هلال شیعی مانع از رشد و رویکرد سایر ملتهای منطقه به آن شوند.[2] اما پس از این که جنبش حماس در سرزمینهای اشغالی پیروز شد و اخوان المسلمین نیز در انتخابات مصر به نتایج قابل قبولی دست یافت، نظام سلطه به یک باره، خود را در مقابل جریان قوی اسلامگرایی، اعم از شیعه و سنی احساس کرد.
خاورمیانه اسلامی، مختصات متفاوتی را با ظهور خود بر منطقه حاکم می سازد. در چنین حالتی، رویکرد کامل به اسلام برای ساخت و اداره جامعه و تحقق عدالت، کرامت و آزادی در جوامع بشری در منطقه شکل می گیرد.
خاورمیانه اسلامی علاوه بر این که دولتهای مستبد و مرتجع منطقه را به چالش می کشد با زمینه سازی برای به حکومت رسیدن دولتهای مستقل و اسلامگرا، نسخه دموکراسی کنترل شده غربی را نیز بیخاصیت میسازد. هم چنین با افزایش تنفر و انزجار از امریکا، چهره واقعی او را به عنوان یک اشغالگر سلطهجو آشکار مینماید که سعی دارد با تبدیل منطقه به پادگان نظامی، منابع سرشار آن را به یغما ببرد. در چنین صورتبندی جدیدی، اسرائیل نیز به عنوان یک رژیم جعلی، فاقد موجودیت بوده و توسط دولتهای منطقه به رسمیت شناخته نخواهد شد.
ظهور خاورمیانه اسلامی و رویکرد مسلمانان به آن، از یک سو به افزایش قدرت ایران به عنوان بازیگر اصلی منطقه می انجامد و از طرف دیگر جمهوری اسلامی را به ام القری و محور اتکای جهان اسلام تبدیل می کند و این روند، دقیقاً، نقطه مقابل منافع منطقهای نظام سلطه به شمار میرود. در چنین شرایطی، نفت میتواند به یک اهرم فشار بر ضدتمامیتخواهی قدرتهای استکباری از سوی کشورهای منطقه، مورد استفاده قرار گیرد و این امر مهم، تهدید استراتژیکی را برای نظام سلطه، رقم میزند. عینیت یافتن مؤلفههای مذکور، باعث میگردد تا خاورمیانه اسلامی به منزله یک بلوک قدرتمند، نظم هژمونیک مبتنی بر یکجانبهگرایی امریکا را منتفی سازد.[3]
فراگیر بودن دین مقدس اسلام و ایدئولوژیک بودن منطقه خاورمیانه، موقعیت ژئواستراتژیک، برخورداری از 60% ذخایر انرژی جهان، جمعیت قابل توجه، بهرهمند بودن از فنآوریهای پیشرفته و... این بلوک اسلامی را به یکی از بازیگران اصلی در صحنه بین الملل تبدیل مینماید که دیگر بلوکهای قدرت را کاملاً تحت تأثیر خود قرار میدهد.[4] در این جا به توضیح بیشتر، پیرامون شاخصههای مذکور میپردازیم.
1. فراگیر بودن دین مقدس اسلام
منطقه خاورمیانه، مولد بسیاری از گروههای مذهبی است؛ گروههای مذهبی مسلمان، شامل سنی، شیعه، صوفی، علوی، وهابی و دروزی و مسیحیان که تعدادشان اندک است و شامل فرقههای ارتدوکس، مارونی، ارمنی، قبطی، آشوری، پروتستان، انگلیکان و ملیکونها میشود. هم چنین یهودیان نیز در منطقه، حضور دارند. آنان علاوه بر سرزمین مقدس در کشورهایی چون مصر، سوریه، مراکش و یمن نیز ساکنند. اهمیت مذهبی این منطقه، قابل محاسبه نیست؛ میلیون ها نفر از سراسر جهان برای ادای نماز، زیارت و عبادت و احترام گذاردن به مکانهای مذهبی که قدمت هزاران ساله دارند، به سوی آن روانه میشوند. بنابراین، هرچند که دین اسلام در بسیاری از کشورهای منطقه، موقعیت برتری دارد، تنوع مذهبی، مشخصه متمایز کننده منطقه است. حدود 93 درصد مردم خاورمیانه و شمال افریقا، مسلمان، کمتر از 3 درصد مسیحی، کمتر از 3 درصد دارای مذهب قبیلهای و کمتر از 2 درصد یهودیاند. دین اسلام به دلیل موقعیت برجستهای که در منطقه داراست، یک نیروی وحدت بخش که دارای اهمیت خاص میباشد، به شمار میرود. فرهنگ این منطقه به طور بنیادی، اسلام است.
لازم به ذکر است در اروپای امروز، اسلام، دومین دین غالب به شمار می رود. مسلمانان، مهمترین اقلیت مذهبی در کشورهای اروپا هستند. هنوز بسیاری از مسلمانان در جامعه غرب در تبعیض به سر میبرند و به طور عمده از صحنه های سیاسی دور نگه داشته میشوند. اسلام از این پس صرفاً موضوع سیاست خارجی نیست و اینک به مسئلهای داخلی تبدیل شده که توجه به آن در سطوح محلی، ملی و اروپایی ضروری است.[5]
اسلام گرایی پدیدهای است که سالهای متمادی مورد بیتوجهی غربیها با برخی اتفاقات جدید که در دهههای پایانی قرن 20 رخ داد، به یکباره توجه آنها را به خود معطوف ساخت.[6] غرب، همواره تصویری کلیشهای از اسلام و مسلمانان، در میان خود ارائه کرده که به لحاظ ژئوپلیتیک، این تصویرسازی منفی، توجیهگر مداخله و حضور قدرتهای خارجی در منطقه بوده است. غرب برای تسلط بر منطقه و کنترل منابع آن، همواره در پی استقرار نظامی که حامی و حافظ منافع خود در منطقه باشد، برآمده است. نگرش و رفتار غرب و به ویژه امریکا در قبال ملت های منطقه به حرکتها و جنبشهایی تحت عنوان ضدیت با غرب، ضدیت با امریکا و یهودستیزی منجر شده است.[7]
تأثیراتی که اسلام سیاسی بر اکثر کشورهای منطقه و هم چنین کشورهای غیراسلامی، مثل اسرائیل گذاشته است، مهم به نظر میرسد. به رغم فشار فرایند جهانی شدن، تأثیرگذاری اسلام، به عنوان مهمترین دین خاورمیانه، بر زندگی مردم قرن بیست و یکم هم چنان ادامه خواهد یافت. با این حال، پیشبینی رابطه اسلام و سیاست در این قرن، بسیار مشکل است. موج بنیاد گرایی که در دهه های 1980 و 1990 سراسر منطقه را درنوردید و منجر به سقوط برخی حکومتها، از مراکش گرفته تا عربستان سعودی شد، هنوز قادر است موجب پیدایش انواع دیگری از حکومتهای اسلامی شود. به هر حال، تصور نمادینی از حاکمیت اسلامی در منطقهای که نخبگان دولتی از طریق اسلام برای خود، مشروعیت کسب میکنند، احتمال تداوم حکومت را تا آیندهای نزدیک تضمین میکند.
تأثیرگذاری اسلام سیاسی، بیشتر در عرصه سیاست غیررسمی، نمایان است. به نظر میرسد مجرای قدرت رسمی، هم چنان بر روی فعالان اسلامگرا بسته بماند. ظاهراً سیاست اجتماعی، امکانات رفاهی، حقوق اجتماعی و عدم برابری اقتصادی از جمله موضوعاتی هستند که دغدغه اصلی نیروهای اسلام سیاسی را تشکیل خواهند داد.
2. موقعیت ژئواستراتژیک
با به کارگیری مفهوم جغرافیای استراتژیک، برای خاورمیانه بزرگ میتوانیم نمونههای بسیار زیادی از اهمیت مستمر آن را برشماریم: در شرایط رقابت قدرتهای بزرگ، ایالات متحده، هم چنان در خاورمیانه، منافع حیاتی خواهد داشت، از جمله بقای متحدان خود به ویژه اسرائیل و جلوگیری از کنترل منابع انرژی خلیج فارس به دست قدرتهای متخاصم. برای تأمین این منافع، آن کشور باید قادر باشد که در آخرین گام، در نقاط دوردست از نیروی نظامی استفاده کند و مطمئن باشد که برای پیشبرد آن منافع به پایگاهها و تأسیسات موجود در منطقه، دسترسی دارد. در این باره، مصر، اسرائیل، عربستان سعودی و ترکیه از اهمیت ویژهای برخوردار هستند. اگر جنگافزارهای پیشرفته به طور گسترده در اختیار دشمنان منطقهای قرار گیرند، معضلات فراروی تواناییهای آتی قدرت آمریکا افزایش خواهند یافت.
کنترل و تسلط روسیه بر حوزه و قلمرو دریای خزر، تضمین کنندة کنترل مسکو بر سیستمهای مهم توزیع گاز و نفت از منطقه به دنیای خارج بوده و امتیاز بزرگی را در مورد این ذخایر در اختیار روسیه قرار خواهد داد. استمرار بیثباتی در قفقاز شمالی و ماوراء قفقاز، ترکیه و افغانستان، تهدیدهای بالقوه جدی را متوجه خط لولههای گوناگونی خواهد نمود که برای انتقال نفت وگاز به بازارهای بینالمللی، پیشنهاد شده است. هرگونه به کارگیری جدی نیروهای روسیه در ایران، ترکمنستان یا افغانستان، باعث تحریک نگرانیها نسبت به امیال روسیه در مورد خلیج فارس و اقیانوس هند خواهد شد. لازم به یادآوری است که امریکا تجاوز شوروی به افغانستان را یک تهدید استراتژیک نسبت به خلیج فارس تلقی کرد؛ از آن رو که این تجاوز، نیروی هوایی شوروی را حدود 600 مایل به تنگه هرمز نزدیکتر ساخت. این امر باعث اعلام «دکترین کارتر» و ایجاد «نیروهای واکنش سریع» گردید.
نیاز روز افزون چین به انرژی با افزایش عرضه نفت از خلیج فارس تأمین می شود. به کارگیری نیروی دریایی آبهای نیلگون چین در اقیانوس هند در قرن آتی در حمایت از خطوط انتقال نفت آن کشور از دریا، آشکارا معضل جدیدی را در برابر قدرتهای دریایی موجود (هند و کشورهای خلیج فارس) قرار خواهد داد.
افزایش پیوندهای نظامی میان چین و پاکستان بر تلاشهای هند در جهت توسعه موشکهای دوربرد آن کشور که تأثیرات استراتژیکی فراتر از منطقه جنوب آسیا خواهد داشت، خواهد افزود. هند پیش از این از وجود موشکهای چینی عربستان سعودی هم چون توجیهی جهت برنامههای خود استفاده میکرد؛ اگر چه خود با رژیم عربستان سعودی دارای روابط حسنه بوده است. اما، محتملترین عامل جنگ هند و پاکستان، منازعه لاینحل بر سر کشمیر است.
استفاده یک رژیم اسلامی از سلاحهای کشتار جمعی، خواه در الجزایر و خواه در لیبی، واکنشهای گستردهای را در اروپای جنوبی در پی خواهد داشت و میتواند باعث دامن زدن بحث گستردهای در این زمینه گردد که مناطق تحت مسئولیت ناتو باید به موازات گسترش به شرق به سوی جنوب نیز توسعه یابند.
مناقشه بر سر دسترسی به منابع آب شیرین در خاورمیانه در موارد زیر میتواند منجر به یک رویداد گریزناپذیر شود:
الف) تلاشهای اتیوپی و سودان برای منحرف کردن مسیر رودخانه نیل و کاهش یا قطع منابع آب مصر، موجودیت آن کشور را به شدت تهدید خواهد کرد و باعث یک بحران فوری و احتمالاً جنگ خواهد شد.
ب) مداخله طولانی و پر اهمیت ترکیه در رابطه با آب از دجله و فرات به سوریه و عراق میتواند منجر به رویارویی نظامی گردد.
ج) هرگونه قطع یک جانبه و یا دو جانبه منابع آب اسرائیل به دست سوریه و اردن هم چون گذشته، باعث ایجاد یک بحران گسترده خواهد شد.
در قضیه اعراب و اسرائیل، مسائل سرزمینی، عامل کلیدی برای ایجاد و حل و فصل مناقشات است:
وضعیت سرزمینی مناسب برای عملیات نظامی احتمالاً واضحترین موضوع در مذاکرات صلح اعراب و اسرائیل است؛ به ویژه در زمینه عقبنشینی آینده اسرائیل از ساحل غربی رود اردن و ارتفاعات جولان، برخی معتقدند اگر اسرائیل، کنترل خود بر ساحل غربی را از دست بدهد، از جانب دولت یا فدراسیون فلسطینی مورد تهدید واقع خواهد شد؛ به همین دلیل هیچ یک از دولتهای اسرائیل، اجازه نزدیکی یا کنترل کامل درة اردن را به فلسطینیها نمیدهند. از این رو، هر گونه توافق نهایی اسرائیل با فلسطینیها اجباراً در بردارندة ترتیبات امنیتی بوده و هرگز، شامل بازگرداندن کامل آن به حکومت خودمختار فلسطینی نخواهد بود. کسانی که در پی عقبنشینی اسرائیل هستند، چنین استدلال مینمایند که این امر، هرگز اتفاق نمیافتد؛ مگر این که شرایطی مورد توافق قرار گیرد که سوریه را برای همیشه از بازگرداندن نیروهای زمینیاش به آن ارتفاعات بازدارد. از سوی دیگر، سوریه از جانب نیروهای اسرائیلی مستقر در ارتفاعات جولان، احساس تهدید میکند و اصرار دارد که آنها باید کاملاً عقب کشیده شوند. بدین ترتیب، وضع جغرافیایی، یک عنصر حیاتی در نتایج امنیتی صلح اعراب و اسرائیل است و حتی در عصر موشک و اطلاعات، کنترل ارتفاعات زمینی، یک اصل مهم نظامی به شمار میرود.
ورود ارتشهای خارجی به اردن در حکم یک تهدید عمده نظامی برای اسرائیل، تلقی خواهد شد و در صورت پیشروی به سوی رود اردن میتواند منجر به وارد آمدن ضربه پیشگیرانه گسترده بر آن نیروها گردد. اسرائیل، اصرار دارد اردن باید یک کمربند بهداشتی باشد و این که هیچ نیروی نظامی از سوی عراق، سوریه و عربستان سعودی نباید در هیچ کجای این کشور مستقر گردد. این ترس، بازتاب این واقعیت است که در مناقشات منطقهای، هم چون مناقشه اعراب و اسرائیل، فاصلهها بسیار کوتاه هستند؛ به طوری که در ارتشهای مدرن با تجهیزات سنگین میتوانند به سرعت در امتداد جادههای مدرن، پیشروی نمایند و در ظرف چند ساعت، توازن قدرت را در یک منطقه خاص بر هم بزنند. به همین دلیل، اسرائیل بر جنگافزارهای هستهای و فنآوری بالای متعارف خود برای تضمین تواناییاش در جهت بازدارندگی در صورت وقوع یک جنگ حتمی با دشمن همسایهاش، تکیه خواهد نمود.
موارد فوق، در حالی که تأییدکننده اهمیت مستمر جغرافیای استراتژیک خاورمیانه است، کمتر، هدایتکننده ما به سوی پویشهای عوامل جغرافیایی است. متغیرهای کلیدی از جمله تغییرات فنآوری و تقاضا برای منابع، چگونه بر اهمیت نسبی اشکال جغرافیایی خاص منطقه در زمانهای متفاوت، تأثیر میگذارند؟ امروزه این منابع انرژی خاورمیانه است که در کانون توجه قرار دارد، اما در گذشته، حبوبات و الوار و مسیرهای آن از آسیا که ابریشم و ادویهجات از آن حمل میشد، اهمیت داشت. امروزه در حالی که فنآوری حمل و نقل، تغییر کرده است، ارزش استراتژیک تجارت مواد خاص و راههای مواصلاتی نظامی هم چنان باقی است. با ورود کشتیهای بخار و سوخت هستهای، نیروی هوایی و موشک و قرار گرفتن در عصر فضا، پویشهای جغرافیایی، موازنه نظامی را بیش از پیش دچار تغییر کرده است.
3. ذخائر و منابع اقتصادی منطقه
خاورمیانه 60% ذخایر انرژی جهان، را در اختیار دارد. کشاورزی، اهمیت بسیار زیادی در اقتصاد بیشتر کشورهای خاورمیانه از جمله غولهای نفتی، هم چون ایران، لیبی و عربستان سعودی دارد؛ به ویژه، اگر درآمدهای نفتی را از حساب ملی آنها حذف می کنیم. کشاورزی محلی، مقدار بسیاری از خوراک محلی منطقه را تأمین می کند و در مجموع، بخش اعظم نیروی کار را دربرمیگیرد. به علاوه کشاورزی، بسیاری از مواد خام صنعت کارخانهای و نیز بخش عظیمی از سرمایه لازم را برای توسعه از فروش محصولات داخلی فراهم میسازد. صدور محصولات کشاورزی، منبع مهم ارز خارجی است. به جز نفت، بزرگترین و یگانه ثروت خاورمیانه، زمینهای کشاورزی است، کشاورزی، نه تنها بخش وسیعی از صادرات مهم خاورمیانه، هم چنین مواد اولیه مورد نیاز صنایع کارخانهای را تامین میکند.
مصر، ایران، لبنان، سوریه، ترکیه و اسرائیل الگوهای اصلی در منطقه به شمار میروند. امروزه در این کشورها، سهم صنعت کارخانهای در تولیدات ناخالص داخلی، بیشتر از 15 درصد از کل است. مصر، ایران، اسرائیل و ترکیه، ساخت صنعتی متنوعی دارند که مجموعهای است از صنایع غذایی، پارچه بافی، تولید کود و مواد شیمیایی، تولید سیمان و شاخهای وابسته به آن، صنعت مونتاژ وسایل نقلیه، تولید آن و فولاد نیز کاملاً جا افتاده است. کمبود سرمایه و پایین بودن قدرت خرید بازار داخلی تا اندازه زیادی، دلیلی برای محدودیت ساخت واحدهای تولیدی در منطقه است. تجارت، معیاری قطعی برای سنجش صنعتی شدن است. با این معیار میتوان گفت که خاورمیانه، تقریباً فاقد صنعت است. روشن است که صادرات عمده منطقه، مواد اولیه است.
نفت برای صنعت خاورمیانه، جنبه حیاتی دارد و خاورمیانه، عمدهترین منطقه نفتخیز جهان به شمار میرود. این منطقه در سال 1372 با ذخیرهای برابر با 81/661 میلیارد بشکه، 7/56 درصد از ذخایر جهانی را در اختیار داشت. کشور عربستان در منطقه با داشتن 8/257 میلیارد بشکه به تنهایی 6/25 درصد ذخایر نفتی جهان را به خود اختصاص داده است. پس از عربستان، کشور عراق قرار دارد. میزان ذخیره نفت عراق، بالغ بر 12 میلیارد بشکه، تخمین زده میشود که حدود 11 درصد ذخیره نفت جهان را شامل میشود.
بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند که عراق، دارای ذخایر بیشتری نیز است که میتواند مجموع ذخایر نفت را دو برابر کرده و برابر با درصد ذخایر عربستان سعودی قرار دهد. برآورد نشان میدهد که 90 درصد حوزههای نفتی عراق کشف نشدهاند.[8]
عمدهترین منابع گاز جهان، پس از روسیه نیز در منطقه خاورمیانه میباشد. این منطقه در مجموع 31 درصد از منابع گاز طبیعی را در خود جای داده است. ایران به تنهایی نیمی از این ذخایر را در اختیار دارد. در واقع، منطقه خاورمیانه با صادر کردن 8/675 میلیون تن نفت خام نقش اصلی در صادرات نفت را دارا بوده است.[9]
وابستگی کشورهای صنعتی به انرژی منطقه، اهمیت آن را فوقالعاده، افزایش داده است. کشورهای اروپایی، چین، ژاپن و کشورهای تازه صنعتی شده بالغ بر 70 درصد و امریکا 26 درصد انرژی شان را از منطقه خاورمیانه، تأمین میکنند و این وابستگی، رو به افزایش است.
وابستگی امریکا به واردات نفت، از آن زمان به بعد، هم چنان در حال افزایش بوده است؛ به طوری که واردات نفت آن کشور در سال 1990 تقریباً مصرف داخلی آن را تشکیل میداده است. اکثر واردات نفت آمریکا در منطقه خلیج فارس تأمین میشود. گفته میشود در صورت عدم و یا تغییر تولید نفت داخلی امریکا، وابستگی آن کشور به نفت خاورمیانه به 43 درصد کل واردات نفتی ایالات متحده خواهد رسید.[10]
اساسیترین ستیزه در سطح بین المللی بر سر منابع انرژی جهان است. کنترل منابع نفتی منطقه، به ویژه جهان عرب و متعاقب آن اعمال اصلاحات اقتصادی متناسب با اهداف امریکا در فضاسازی سیاسی مناسب با این رویکرد از اهداف امریکاییهاست.[11]
4. جغرافیای انسانی
جغرافیای انسانی خاورمیانه بزرگ در نتیجه عوامل سیاسی درون و برون منطقهای، به طور دائم در حال تغییرات مناقشات قومی، با پایان جنگ سرد تشدید شد و پشتیبانی جدید بینالمللی از اصل حق تعیین سرنوشت برای گروههای قومی، مرزهای ملی را به هم ریخته و اقتدار رژیمهای بومی خاورمیانه و پیرامون آن را با مشکل مواجه کرده است.
جمعیتشناسان پیشبینی میکنند در سراسر خاورمیانه، رشد سریعی در جمعیت روی خواهد داد. با توجه به ناکامیهای مستمر دولتهای منطقه در تأمین نیازهای روزانه صدها میلیون نفر، چشمانداز افزایش این جمعیت در آینده، هراسآور است.
بسیاری از کشورهای منطقه، در نتیجه رشد سریع جمعیت، فشارهای جدیدی در زمینه عرضه خدمات اجتماعی متحمل میشوند. در زمینههایی هم چون تحصیلات، مسکن، خدمات بهداشتی، کار و تأمین مواد غذایی اولیه و... بسیاری از کشورها قادر به تأمین مناسب این نیازها نیستند.
مسائل مهاجرتی، اغلب رابطه نزدیکی با مسائل جمعیتی دارند. به طور کلی، حضور کارگران، باعث ایجاد مشکلات شهرنشینی گردیده و اغلب، ساختار سنتی کشورهای صادرکننده و وارد کننده نیروی کار را دچار تغییرات شدیدی میکنند.
جغرافیای انسانی خاورمیانه بزرگ در نتیجه عوامل سیاسی درون و برون منطقهای، به طور دائم در حال تغییر است. مناقشات قومی با پایان جنگ سرد، تشدید شده و پشتیبانی جدید بینالمللی از اصل حق تعیین سرنوشت برای گروههای قومی، مرزهای ملی را به هم ریخته و اقتدار رژیمهای بومی خاورمیانه و پیرامون آن را با مشکل مواجه ساخته است. در همان حال که دولتهای پیرامونی، متلاشی میشوند و سیل آوارگان از این کشورها سرازیر میگردند، آنها اغلب، حامل ایدههایی هستند که به جنبشهای اجتماعی ضمیمه میشوند و وفادارهایی به مجاهدین مسلمان پیدا می کنند و در نهایت با یک سلسله اقدامات شدید به شکل مؤثری، جغرافیای انسانی را تحت تأثیر قرار میدهند.
این امر، به ویژه برای دولتهای بیثبات منطقه که در نزدیکی کانون مناقشه واقع شدهاند، مشکلزاست؛ به خصوص برای دولتهایی که دارای اقلیتهای جمعیتی اصلی میباشند که این اقلیتها نیز پیوندهای فرهنگی و مذهبی با گروههای دستاندرکارتغییرسیاسی خشونت بار در جاهای دیگر هستند.
هنگامی که این تغییر و تحولات در کنار هم قرار میگیرند و به اختلافات سرزمینی و تاریخی و عواقب سیاسی و اقتصادی کمبود آب آشامیدنی اضافه میشوند، روشن میگردد که چرا منطقه خاورمیانه بزرگ، هم چنان بسان یک بشکه باروت است و چرا نیروی نظامی هم چنان عنصری مهم در ژئوپولیتیک منطقهای به شمار میرود.
جمعیت خاورمیانه کهن از 247 میلیون نفر در اواسط سال 1995به تقریباً 500 میلیون نفر در سال 2025 خواهد رسید. انتظار میرود که جمعیت عراق، اردن، کویت، عمان، سوریه، ساحل غربی و نوار غربی غزه به دو برابر تا سال 2025 افزایش یابد. در منطقه وسیعتر خاورمیانه، جمعیت دولتهای آسیای مرکزی و قفقاز، پیشبینی میشود که به 111میلیون نفر در سال 2025برسد؛ در حالی که انتظار می رود جمعیت هند و پاکستان به بیش از 6/1 میلیارد نفر تا سال 2025 بالغ گردد.
خاورمیانه اسلامی با مختصات و ظرفیتهای فوق، توان به چالش کشیدن نظام سلطه و سایر قدرتها را در خود ایجاد مینماید. در این جا به راهبردهای تقابل با خاورمیانه اسلامی میپردازیم:
1. راهبرد نرم افزاری برای مهار خاورمیانه اسلامی
مثلث امریکا، انگلیس و صهیونیسم برای مقابله و مهار خاور میانه اسلامی، ابتدا راهبرد نرم افزاری نیمه سخت را در دستور کار خود قرار دادند. مثلث مذکور تلاش کرد با تمرکز فعالیتهای خود در حوزه بازیگران مؤثر در تشکیل خاورمیانه اسلامی و تحت فشار قرار دادن تمامی حرکتهای اسلامی، در کوتاهترین زمان ممکن، آنها را با شکست مواجه سازد و مانع از شکلگیری خاورمیانه اسلامی گردد. به همین منظور در حوزه فلسطین، تمام توان خود را برای تشکیل دولت حماس به کار گرفت.
پس از شکست در این پروژه، تلاش کرد ضمن وارد آوردن فشارهای شدید اقتصادی و سیاسی از یک سو، دولت فلسطینی را وادار به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر - برخلاف وعدههای انتخاباتی حماس- نماید و از طرف دیگر با ایجاد و گسترش اختلاف بین حماس و سایر گروههای فلسطینی، به خصوص فتح، علاوه بر کم رنگ کردن حرکتهای جهادی، موجبات سقوط حماس را فراهم کند.
در حوزه لبنان نیز خلع سلاح و به انزوا کشیدن حزب ا... در صحنه داخلی در دستور کار قرار گرفت، فاز اجرایی دستیابی به این هدف، با ترور رفیق حریری طی پروژه ای موسوم به 14 آذر که طراح اصلی آن موساد بود آغاز شد و امریکا تلاش کرد با بهره گیری از این موضوع، از یک طرف با متهم کردن سوریه به دست داشتن در ترور، ارتش این کشور را وادار به عقبنشینی از خاک لبنان نماید و از سوی دیگر با این ادعا که حزب ا...، وابسته به سوریه است، موضع این گروه را در لبنان تضعیف و با استفاده از نفوذ خود در برخی گروههای مخالف حزب ا... و فعال کردن گسلهای سیاسی و فرقهای در لبنان، طرح انقلاب مخملی را در این کشور با برگزاری تظاهرات علیه این جنبش و مطالبه خلع سلاح آن به اجرا در آورد. علاوه بر این، رژیم صهیونیستی به گسترش اقدامات اطلاعاتی و شبکههای تروریستی برای حذف سران حزب ا... مبادرت ورزید.[12]
در حوزه سوریه، پس از موفقیت امریکا در وادار کردن این کشور به عقبنشینی از خاک لبنان، در مرحله اول، تلاش گردید سناریوی عبدالحکیم خدام که سعی داشت با استفاده از اپوزیسیون داخلی سوریه و شبکههای زیرزمینی زمینه سقوط دولت بشار اسد را فراهم کند، به اجرا در آید. پس از شکست طرح براندازی نرم، امریکا تلاش نمود با افزایش فشار سیاسی و متهم کردن سوریه به دخالت در امور داخلی عراق و لبنان، این کشور را وادار به تغییر رفتار نماید.
در حوزه عراق نیز امریکا تلاش کرد با استفاده از فعال کردن گسلهای قومی و فرقهای و افزایش موج حرکتهای تروریستی، به هر شکل ممکن، مانع از تشکیل دولت ائتلافی شود.
با وجود تمامی اقدامات ذکر شده برای مقابله با خاورمیانه اسلامی، تلاش امریکا برای تغییر رفتار جمهوری اسلامی با بهانه قرار دادن موضوع فنآوری هستهای را میتوان مهمترین قسمت راهبرد مقابله و مهار خاورمیانه اسلامی قلمداد کرد. پروژهای که با ارسال پرونده ایران به شورای امنیت، تشدید فشارها را مدنظر قرار میداد.
2. راهبرد سختافزاری برای مهار خاورمیانه اسلامی
ایالات متحده امریکا با احساس نگرانی بسیار شدید از روند شکلگیری خاورمیانه اسلامی و پس از عدم دستیابی به نتایج دلخواه، برای برون رفت از وضعیت مذکور، راهبرد سختافزاری را مورد توجه قرار داد. به همین منظور درجلسهای که با سران رژیم صهیونیستی در کاخ سفید برگزار شد، سناریوی برخورد سخت با خاورمیانه اسلامی، تهیه و تنظیم گردید. پس از جلسه مذکور، امریکا در نشست چند جانبهای که در یکی از کشورهای عربی با برخی از سران دست نشانده برگزار کرد، با استفاده از نگرانی این کشورها از رشد خاورمیانه اسلامی و تقویت جبهه ایران و شیعیان در منطقه و لزوم برقراری توازن و تقویت جبهه کشورهای هم سوی امریکا (اردن، مصر،...) موافقت آنها را جهت برخورد با حماس، حزب ا... و سوریه جلب نمود.
مرحله اول این سناریو، شامل حمله به غزه با هدف سرنگونی دولت حماس، دستگیری و سرکوب انقلابیون و مهار انتفاضه فلسطین بود.
تهاجم به لبنان و اشغال جنوب این کشور به منظور مرعوب نمودن دولت لبنان، فعال کردن گسلهای سیاسی - فرقهای علیه حزب ا... و بهرهگیری از افکار عمومی برای خلع سلاح این جنبش، دومین مرحله از سناریوی مذکور به شمار میرود.
موفقیت در صحنه فلسطین و لبنان، این توانایی را به نظام سلطه میبخشید تا سومین مرحله را نیز با هدف تغییر رفتار سوریه جهت به رسمیت شناختن اسرائیل و در صورت نیاز، تغییر ساختار آن کشور، عملیاتی نماید.
در مرحله چهارم، صحنه عراق مورد توجه قرار گرفت. بدین ترتیب که بعد از حذف زرقاوی و رشد فزاینده اقدامات تروریستی با استفاده از ترکیب جدید و افراطیتر القاعده و با ناکارآمد نشان دادن دولت اسلامی، مقدمات لازم، جهت سرنگونی دولت ائتلافی را فراهم نماید.
قطع بازوان منطقهای ایران، نظام سلطه را بر آن میداشت تا ضمن زمینهسازی برای اعمال محدودیت اقتصادی و فشارهای سیاسی بر جمهوری اسلامی ایران، با فعال کردن گسلهای قومی و فرقهای و بر هم زدن انسجام داخلی از طریق نافرمانی مدنی و هم چنین در صورت لزوم، عملیات محدود نظامی، شرایط لازم را برای تغییر رفتار و تغییر ساختار جمهوری اسلامی فراهم سازد.
رژیم صهیونیستی قصد داشت مرحله اول طرح را در غزه، عملیاتی کند. اما طراحی و اجرای عملیات پیش دستانه حماس، موجب خروج ابتکار عمل از دست صهیونیستها و بر هم خوردن صورتبندی نظامی آنها و تبدیل طرح عملیات در غزه به یک حرکت کور و انتقامجویانه گردید. این امر در کنار مقاومت سرسختانه دولت حماس و مردم فلسطین، سبب عدم موفقیت اسرائیل در سرنگونی دولت حماس و مهار انتفاضه شد.
در دومین مرحله، سناریوی مشترک امریکا و اسرائیل، انجام عملیات نظامی بر پایه تجهیزات زرهی در جنوب لبنان و اشغال مناطق جنوبی این کشور تا مرز رودخانه لیطانی بود. اما این بار نیز طراحی و اجرای عملیات پیش دستانه توسط حزب الله و انهدام تانک فوق پیشرفته «میرکاوا» که تصور میشد در مقابل تمامی سلاحهای ضد زره، مقاوم است، این پیام را به ارتش اسرائیل داد که در طرح عملیات نظامی خود، میبایست تغییراتی به وجود آورد. از این رو رژیم صهیونیستی با رویکرد به تاکتیکهای هوا پایه و دریا پایه درصدد خروج از استیصال در برابر مقاومت اسلامی در لبنان برآمد.
اما در این مرحله نیز، انهدام ناوچه فوق پیشرفته «ساغر5» توسط حزب الله، ارتش اسرائیل را از اندیشیدن به عملیات آبی - خاکی باز داشت. لذا رژیم صهیونیستی، ناگزیر به تغییر مجدد استراتژی و بمباران گسترده و رو به افزایش هوایی، جهت وارد کردن فشار برای تغییر افکار عمومی لبنان و وادار کردن حزب الله به خلع سلاح گردید، اما علیرغم بمبارانهای گسترده لبنان توسط رژیم صهیونیستی، یکپارچگی در صحنه لبنان کاملاً مشهود بود و امیل لحود اعلام داشت که همه لبنان بر ضد اسرائیل، یکپارچه است.
با آشکار شدن آثار شکست در دولت صهیونیستی و در پی درخواست سران آن از برخی کشورهای اروپایی برای مداخله سیاسی در روند جنگ، اقدامات میانجیگرانه اروپا با سفر نخست وزیر فرانسه و هیئت آلمانی و فرانسوی به کشورهای منطقه، تلاش برای برقراری مذاکرات آتش بس را آغاز کردند.
در پی این حرکت، امریکا به عنوان مهمترین متحد استراتژیک اسرائیل، جهت عقب نماندن از دیپلماسی اروپا، تلاش کرد تا سناریوی جدیدی را جهت برون رفت هر چه سریعتر رژیم صهیونیستی از مشکلات ایجاد شده، مطرح نماید. از آن جا که دستیابی به اهداف این سناریو، شرایط بهتری را برای صهیونیستها از نظر داخلی و منطقهای به همراه داشت و مانع از سقوط دولت اولمرت میگردید، لذا سران این رژیم، تصمیم به اجرای آن گرفتند.
بدین ترتیب از روز دهم، طی توافق به عمل آمده، تقسیم کاری در صحنه نبرد و بینالملل، بین امریکا و اسرائیل صورت پذیرفت و این دو کشور به طور همآهنگ، سناریوی جدید را اجرایی نمودند. اسرائیل برای تحقق این سناریو میبایست ظرف مدت یک هفته، بخشی از خاک جنوب لبنان تا رودخانه لیطانی را به تصرف خود درآورد. امریکا نیز در راستای اجرایی کردن سناریوی مذکور با پشتیبانی عمومی و لجستیکی از عملیات نظامی رژیم صهیونیستی، کنترل صحنه بینالمللی و ممانعت از محکوم شدن رژیم صهیونیستی، زمینه را برای مداخله نیروهای چند ملیتی فراهم کند و در پایان هفته و پس از دستیابی رژیم صهیونیستی به برتری نسبی، با مداخله سیاسی و با موضع حمایت آمیز و استفاده از این شرایط، موضوع آتش بس، ایجاد دیوار حائل، اجرای قطعنامه 1559 و آزاد سازی بدون قید و شرط دو اسیر را خواستار گردد.
به دنبال شکست رژیم صهیونستی در مثلث بنت جبیل، عیترون و مارون الرأس و وارد آمدن تلفات و خسارت سنگین به این رژیم، اختلاف نظرهای فیمابین نظامیان و سیاسیون اسرائیل، وارد مرحله تازهای گردیده و به سطوح مراکز مهم تصمیمگیری راه یافت.
در این راستا خاخامهای یهودی و برخی از فرماندهان ارتش صهیونیستی، خواهان اثبات اقتدار اسرائیل با پیروزی نظامی بودند و استدلال می کردند که تنها از این طریق است که می توان امنیت روانی را به جامعه اسرائیل باز گرداند و هیمنه شکسته شده آن را ترمیم کرد.
در مقابل، برخی از اعضای پارلمان، مقامات امنیتی، برخی از اعضای کابینه و بخشی از ژنرالهای ارتش، خواهان توقف عملیات نظامی، برقراری آتش بس و استقرار نیروهای چند ملیتی و ایجاد دیوار حائل بودند تا رژیم صهیونیستی از بحرانهای داخلی (مهاجرت معکوس، فرار سرمایه، مهاجرت نخبگان، سقوط بورس و...) نجات یافته و موجودیت آن حفظ گردد. با توجه به شکستهای مذکور و قویتر شدن دیدگاه دوم، گمانه زنیها بر پذیرش آتش بس از سوی دولت اولمرت، دلالت میکرد.
با سفر دوم رایس به تل آویو، عملیات بمباران قانا و عملیات نظامی در مثلث کفرکلا، طیبه و العدیسه با هدف فراهم آوردن شرایط برتر و نشان دادن شدت عمل به مردم و دولت لبنان و تحمیل شرایط مورد نظر امریکا و رژیم صهیونیستی به اجرا درآمد. این امر، مؤید این نکته بود که از این پس، امریکا قصد دارد علاوه بر فرماندهی صحنه جنگ و در اختیار داشتن سطوح تصمیمگیری و تعیین زمان آتش بس، کنترل صحنه بینالملل را شخصاً بر عهده گیرد تا رژیم صهیونیستی، به هیچ وجه به دلیل فجایع انسانی نظیر قانا توسط محافل بینالمللی و شورای امنیت، محکوم نگردد. از این رو، رایس در جلسه محرمانه با فرماندهان عالی رتبه اسرائیل، تصریح کرد: «نگران سقف زمانی نباشید، جنگ را ادامه بدهید.»
موج دوم عملیاتهای زمینی رژیم صهیونیستی که به نسبت موج اول، از گستردگی و استعداد رزمی بیشتری برخوردار است نیز مصادف با سفر دوم رایس به اسرائیل گردید. با این تفاسیر مبرهن، حزب الله لبنان در مرحله جدید جنگ، در مقابل یک جبهه امریکایی - صهیونیستی قرار گرفته و این مهم، نابرابری مقاومت اسلامی را در مقابل محور شیطنت و جنایت عالم، مضاعف ساخته است.
به نظر میرسد در این مرحله جدید از جنگ، سعی امریکا و رژیم صهیونیستی بر آن است تا در آستانه تشکیل جلسه شورای امنیت، با تکیه بر بمباران بیروت و سایر مناطق لبنان - به ویژه، مناطق مسیحی نشین - علاوه بر جبران شکست در صحنه عملیات زمینی، حزب الله، مردم و دولت لبنان را تحت فشار بیشتری قرار داده و اراده خود را به آنان تحمیل نمایند.
شایان ذکر است عملی شدن بخشی از تهدید سید حسن نصر الله مبنی بر هدف قرار دادن تل آویو، علاوه بر این که هم چنان ابتکار عمل را - چه در صحنه نظامی و چه در عرصه جنگ روانی - در اختیار حزب الله قرار می دهد، چالشهای درونی، رژیم صهیونیستی را در مقابل امریکا و جریان افراطی در اسرائیل قرار خواهد داد و این مهم به معنای بازی حزب الله و رهبری آن در زمین حریف میباشد.
شکست فاز سختافزاری طرح امریکایی در آغاز راه به دلیل برآوردهای غلط اطلاعاتی نظام سلطه از توان حزب الله لبنان و حماس از یک سو و برهم خوردن صورتبندی نظامی آنان با عملیات پیش دستانه این دو جنبش اسلامی - انقلابی از طرف دیگر، باعث گردید تا نظام سلطه، درد زایمان تولد خاورمیانه جدید را بیش از پیش احساس نماید. نتایج خیره کننده مقاومت اسلامی سبب خواهد شد رژیم صهیونیستی بر خلاف انتظار، شاهد گشوده شدن جبهههای جدیدی در منطقه و جهان و حتی داخل اسرائیل، علیه خود باشد و دولت اولمرت در معرض سقوط قرار گیرد.
این روند با شکسته شدن هیمنه نظامی اسرائیل و کاهش قدرت نرم امریکا، عملاً ساخت خاورمیانه جدید را با شکست، مواجه کرده است.
علاوه بر این، بر انگیخته شدن افکار عمومی منطقه بر ضد اعمال ننگین اسرائیل و حمایتهای همه جانبه امریکا از این رژیم جعلی، از یک طرف باعث شکاف بین بلوک اروپایی و امریکا گردیده و از سوی دیگر، امریکا را بیش از پیش منزوی ساخته است.
طرح خاورمیانه بزرگ
پس از حادثه 11 سپتامبر 2001، که مبارزه با « تروریسم[Terrorism ]» به صورت مفهومی غالب در سیاست خارجی و امنیت ملی امریکا در آمد، خاورمیانه نیز به کانون روابط، مرکز و نقطه تمرکز نظام بینالملل تبدیل شد. تصمیمسازان و سیاستپردازان ایالات متحده با ایجاد پیوستگی و هم بستگی بین اسلامگرایی یا "بنیادگرایی اسلامی"[Islamic Fundamentalism] با تروریسم، علاوه بر توسل به نیروی نظامی و قوه قهریه علیه تروریستها، در صدد اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از طریق مهندسی اجتماعی - سیاسی و اصلاح دینی - مذهبی جوامع خاورمیانه به عنوان خاستگاه "تروریسم بین المللی"[International Terrorism] نیز بر آمدند.
دکترین امنیت ملی[NationalSecurity Doctrine] امریکا در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا، که با نام "منطقه بحران"[Crisis Region] شهرت یافته، اهداف پنج گانه "دولتسازی"، "ملتسازی"، "نخبهسازی"، "فرهنگسازی" و "مذهبسازی"را از دو طریق دنبال میکند: اول، قدرت نرمافزاری[Soft Power]+ قدرت سختافزاری[New Conservatives]، دوم، قدرت سختافزاری + قدرت نرمافزاری. در این خصوص، قدرت سختافزاری، شامل پنتاگون و نیروهای مسلح و قدرت نرمافزاری، شامل ابزارها و نهادهای دیپلماتیک، اقتصادی و فرهنگی میباشد.
در زمان وقوع حادثه 11 سپتامبر، "نو محافظهکاران"[New Conservatives] در صحنه سیاسی امریکا بر سر قدرت بودند و مسئولیت طراحی، مدیریت و اجرای دکترین امنیت ملی در این دوره بر عهده آنان گذاشته شد. ادامه حضور نومحافظهکاران در صحنه سیاسی امریکا در سالهای اخیر به مثابه پر رنگ شدن نقش پنتاگون و نیروهای مسلح در صحنه سیاست خارجی این کشور میباشد. سیاستگذاران نومحافظهکار ایالات متحده در گفتار از گفتمان اشاعه"آزادی"، "لیبرالیسم" و "دموکراسی" (قدرت نرمافزاری) بهره جستهاند و در عمل، به منظور به اجرا در آوردن این گفتمان از نیروهای مسلح (قدرت سختافزاری) استفاده میکنند که در واقع، گفتار لیبرالیستی و عمل "امپریالیستی"[Imperialism] است. در حالی که جایگزینی این مدیریت و قرار گرفتن مسئولیت در دست "واقع گرایان نئولیبرال" میتوانست باعث افزایش حضور کمی و کیفی قدرت نرمافزاری و ارگانهای مرتبط با آن در عرصه سیاستگذاری عملی شود.
با توجه به اهمیت برنامه منطقه خاورمیانه چه به واسطه قرار گرفتن در مسیر شرق و غرب که پتانسیلهای بسیاری را در خود دارد و با توجه به این که امریکا، امنیت خود را در مرزهای خود، ندیده و به سبب شرکت در مناسبات مالی، سیاسی، نظامی و اقتصادی بینالملل، امنیت خود را از خارج مرزهای خود مراقبت می نماید، این منطقه برای امریکاییها از نظر امنیت، بسیار حائز اهمیت می باشد.[13] از زمان کندی که امریکا یک رفراندوم سیاسی برای کشورهای جهان سوم به ویژه آسیاییها مطرح کرد، شاید طرح خاورمیانه بزرگ، یگانه طرح مشابهی میباشد که این کشور، خود را به آن متعهد کرده است. در ابتدا، طرح با نام "پروژه خاورمیانه" مطرح شد و کشورهایی مانند ترکیه، مصر، اردن و اسرائیل به عنوان کشورهای اصلی منطقه، مشمول این طرح بودند. این پروژه، دارای دو راهبرد بود:
1. پیوند دادن این چند کشور در یک بازار مشترک که هر کدام به شیوه مخصوص خود، مشارکت داشته باشند.
2. راهبرد سیاسی - اداری که در راه پیاده کردن این پروژه اعمال شد. از جمله، عادی کردن چهره اسرائیل در کنفرانسهای مادرید و اسلو و پیش از اینها هم در سال 1978 گامهایی برای صلح میان اسرائیل و مصر در کمپ دیوید برداشته بود.[14] اما با برهم خوردن اوضاع منطقه، شکست طرح صلح اعراب و اسرائیل، وقوع جنگ ایران و عراق و... این پروژه هم به تعویق افتاد. اما اقداماتی جهت ایجاد تحولات در منطقه انجام شد و به عنوان گامهای اولیه، هم چنان ادامه یافت و کنار گذاشته نشد.[15]
پس از فروپاشی اتحاد شوروی و حدوث شرایط جدید در عرصه روابط بینالملل و شرایط خاص دوران پس از جنگ دوم خلیج فارس، جرج بوش اول در سال 1991 طرحی را تحت عنوان «نظام جدید خاورمیانه» که دارای ابعاد سیاسی، اقتصادی و امنیتی بود، ارائه کرد.
«طرح خاورمیانه دموکراتیک» در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون، طراحی شد و پایههای فکری آن به دوره دموکراتها باز میگردد. آنان مدل رفتاری که امریکا و کشورهای غربی در دوره جنگ سرد در مقابل بلوک شرقی به کار میبردند و از طریق تبلیغ و پرداختن به حقوق بشر از سیاستهای نرمافزاری، توانستند برخی اهداف خود را تأمین کنند، ملاک عمل خود قرار دادند. به عقیده برخی از بانیان طرح، با استفاده از این رویه، آینده سیاسی کشورهای منطقه، تغییر یافته و راه برای همکاری گسترده و تعامل حاکمیتهای ملی در منطقه با کشورهای قدرتمند، از جمله امریکا هموار خواهد شد.
اگر چه طرحهای فوق هیچگاه مورد توجه جدی دولت کلینتون واقع نشد، ولی به دنبال ورود جرج بوش دوم به کاخ سفید و مهمتر از همه، وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001 طرحهای فوق به سیاستهای رسمی دولت امریکا در تعامل منطقهای مبدل گردید. بنابراین علاوه بر حمله امریکا به افغانستان و عراق، مشاهده ارائه طرح "نقشه راه" در خصوص مسائل فلسطین و مطرح شدن ایدههایی مانند تشکیل منطقه تجارت آزاد در خاورمیانه، لزوم اصلاحات گسترده سیاسی _ اقتصادی، تقویت جامعه مدنی و کنترل تسلیحات کشتار جمعی بودهایم.[16]
کالین پاول در 22 آذر 1381 در سخنرانی خود در بنیاد هرتیج با عنوان " ابتکار مشارکت امریکایی – خاورمیانهای" به طور رسمی، طرح این کشور را برای خاورمیانه، مبنی بر اصلاحات سیاسی – اقتصادی و آموزشی اعلام کرد. وی هدف این طرح را توانمند ساختن مردم خاورمیانه، جهت بهره مندی از خوشبختی و انسانمداری که توسعه دموکراسی و بازارهای آزاد در سایر نقاط دنیا به ارمغان آورده، عنوان نمود. از نظر پاول، این ابتکار، زمینه تحقق اهداف امریکا در منطقه از جمله پیروزی در جنگ علیه تروریسم، خلع سلاح عراق و پایان دادن به نزاع اعراب و اسرائیل را فراهم ساخت. در این طرح، برنامه آموزشی زنان، مورد توجه قرار گرفت.[17]
هم زمان، پاول، تأسیس بنیاد انترپرایز[18] را اعلام کرد و متعهد شد امریکا به کشورهایی مانند عربستان سعودی، لبنان، الجزیره و یمن برای الحاق به سازمان تجارت جهانی کمک نماید، مناسبات تجاری دوجانبه خود را با کشورهایی نظیر مصر و بحرین گسترش دهد،[19] از برنامههای منطقه برای انجام اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اصلاح نظام آموزشی حمایت نماید و از مبارزات شهروندان منطقه برای کسب آزادیهای سیاسی و استقرار دموکراسی، پشتیبانی کند. این طرح نیز توسط رامسفلد در بهمن ماه سال 1382 در اجلاس وزرای دفاع کشورهای اروپایی در مونیخ مطرح گردید. پس از آن، دیک چنی در سخنرانی مجمع جهانی اقتصاد در داووس سوئیس در ژانویه سال 2003، جزئیات بیشتری از طرح خاورمیانه بزرگ را مطرح کرد. وی«استراتژی پیشرو برای آزادی» را مطرح ساخت که دولت امریکا را "متعهد به حمایت از کسانی مینماید که در راه اصلاحات در خاورمیانه بزرگ فعالیت مینمایند و فداکاری به خرج میدهند." وی تأکید کرد دولت بوش، مصرّ است "دموکراسی را در سراسر خاورمیانه و فراسوی آن ارتقاء بخشد."[20] به نظر وی، تشویق گسترش آزادی و دموکراسی، کار درست و بسیار سودمند برای همه است. کمک به خاورمیانه بزرگ برای فائق آمدن بر کسری آزادی، نهایتاً رمز پیروزی در جنگ گسترده با تروریسم است. این امر، یکی از بزرگترین وظایف روزگار ماست که نیازمند اراده و امکانات یک نسل یا بیشتر است.[21]
از سوی دیگر، نیکولاس برنز نماینده ایالات متحده در ناتو در سخنرانی خود در اکتبر 2003 در شهر پراگ از اروپا دعوت نمود تا تلاشهای خود را بر روی برقراری صلح و امنیت در«خاورمیانه بزرگ» متمرکز سازد. در نوامبر 2003، دولت بوش، طرح خود را برای خاورمیانه بزرگ رسماً اعلام کرد. متعاقباً، دولت امریکا، پیش نویس طرح «خاورمیانه بزرگ» را پیش از این که کشورهای عرب را از محتوای آن مطلع سازد بین کشورهای گروه 8، جهت بررسی در نشست آتی در ژوئن 2004 توزیع نمود.
در نهایت، بوش به هنگام سخنرانی در دانشگاه کارولینای جنوبی در سال 2003 برنامه ایجاد منطقه تجارت آزاد امریکا – خاورمیانه را در طی 10 سال، مورد تأیید قرار داد. وی اعلام کرد : "در عصر تروریسم بینالمللی و تسلیحات کشتار جمعی، آن چه در خاورمیانه اتفاق میافتد به طور سیستماتیک، ایالات متحده را تحت تأثیر قرار میدهد. وی در این سخنرانی از همکاری کشورش با دولتها و اصلاحگرایان منطقه خبر داد و ایجاد فرصتهای اقتصادی برای ملتهای منطقه را منوط به آموزش بهتر و وسیعتر؛ به خصوص برای زنان که با محرومیت های بیشتری مواجهند، دانست."[22]
طرح خاورمیانه بزرگ از یک سو با مخالفت شدید کشورهای عربی و از طرف دیگر با سوء ظن و تردید کشورهای اتحادیه اروپا مواجه گردید. کشورهای عربی، هراسان از پیآمدهای آن برای دولتهای خود، این طرح را دخالت در امور داخلی خود انگاشتند. کشورهای اروپایی در عین پشتیبانی از این طرح، آن را غیرواقع بینانه و بلند پروازانه خواندند. آقای شیراک، رئیس جمهور فرانسه در 9 ژوئن هشدار داد که "تحریک منطقه برای ایجاد تغییرات میتواند موجب تقویت بنیادگرایی و فروافتادن به دام مهلک جنگ تمدنها گردد".
بعد از انتقادات اولیه از طرح خاورمیانه بزرگ، دیپلماتهای آمریکا و اروپا به منظور به جریان انداختن طرح خاورمیانه بزرگ، رهبران کشورهای عربی را تشویق نمودند تا برنامه اصلاحات اقتصادی و سیاسی خود را تا پیش از نشست سران گروه 8 در ژوئن 2004 تدوین و ارائه نمایند تا در این نشست، طرح خاورمیانه بزرگ به عنوان واکنش گروه 8 به برنامه سران عرب، ارائه گردد.
در ژانویه 2004 دولت یمن یک کنفرانس منطقهای پیرامون دموکراسی، حقوق بشر و نقش دادگاههای بینالمللی برگزار نمود. قطعنامه این کنفرانس که به قطعنامه « سنا» معروف میباشد، پشتیبانی کلیه نمایندگان از اصول دموکراسی را تصریح نمود، خواهان پایان دادن به اشغال سرزمین های عربی شد و پیشنهاد تشکیل « مجمع گفت و گوی دموکراتیک عربی» برای ارتقای تبادل نظر بین دولتها و گروههای جامعه مدنی کشورهای عربی را ارائه کرد. هم زمان، بوش در جریان یک سخنرانی، پیشنهاد کرد که یک منطقه تجارت آزاد میان ایالات متحده و خاورمیانه، ظرف مدت ده سال، تأسیس گردد. متعاقب کنفرانس سنا، در ماه فوریه 2004 محتوای «طرح خاورمیانه بزرگ» به روزنامه عرب زبان الحیات درز پیدا کرد و توسط این روزنامه، منتشر گردید. در مارس 2004 کنفرانس «اصلاحات در جهان عرب » در شهر اسکندریه مصر برگزار گردید. سازمانهای غیردولتی شرکتکننده در این کنفرانس، طی تصویب یک قطعنامه از کلیه کشورهای عربی خواستند تا برنامه اصلاحات خود را به اجرا در آورند. اما شکست اجلاس سران اتحادیه عرب در تونس در اوایل مارس 2004 ضربه سختی به هدف دولت بوش برای به جریان انداختن طرح خاورمیانه بزرگ در اجلاس ماه ژوئن گروه 8 وارد ساخت. مصر و عربستانسعودی، طرح دیگری را بهعنوان جایگزین طرح خاورمیانه بزرگ مطرح ساختند که موفقیتآمیز نبود. در مه 2004 جامعه عرب به منظور تصویب یک برنامه اصلاحات سیاسی، مبادرت به تشکیل نشست فوق العاده در تونس نمود تا ابتکار عمل را به دست گیرد و مانع از آن گردد که طرح اصلاحات خاورمیانه به عنوان برنامه گروه 8 نمایان گردد. اما نتیجه این نشست، یک قطعنامه بیمایه بود که تنها به کلی گویی سطحی پیرامون دموکراسی و حقوق بشر پرداخت و برنامه مشخصی را برای پیشبرد اصلاحات اقتصادی و سیاسی منطقه، ارائه نداد.
اهداف طرح خاورمیانه بزرگ
هدف طرح "خاورمیانه بزرگ" عبارت است از تغییر ماهیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کل منطقه با پیوند دادن ایالات متحده، اروپا و خاورمیانه حول مجموعهای از تعهدات؛ که گفته میشود این طرح، به ظاهر با این دیدگاه محافظهکاران جدید نیز همآهنگ است که جهان عرب به صورت طبیعی به سمت ریشه کن ساختن تروریسم، میل خواهد نمود که این امر نیز به نوبه خود، حل مناقشه اعراب - اسرائیل را تسهیل خواهد کرد. "طرح خاور میانه بزرگ" در جریان نشست 18 تا 20 خرداد 1383 (8 تا 10 ژوئن 2004) سران گروه هشت دردریای آیسلند جورجیای[23] ایالات متحده، مطرح گردید. بوش، تقریباً یک ماه پیش از آن در جریان یک سخنرانی، پیشنهاد کرده بود که یک منطقه تجارت آزاد میان ایالات متحده و خاورمیانه ظرف مدت یک دهه، تأسیس گردد.
به گفته ویلیام فاف[24] به نظر می رسد علت علاقه بوش به تغییر مفهوم خاورمیانه کوچک به "خاورمیانه بزرگ" آن است که به اقدامات امریکا، یک رویکرد مثبت می بخشد و آن عبارت از دور نمای اتحاد و اصلاحات برای کل تمدن اسلامی است. بر خلاف اروپاییها و اعراب، محاظهکاران جدید، مسلماً این تعریف تازه را میپسندند؛ زیرا در این "خاورمیانه بزرگ" یا "اسلامستان"، مناقشه فلسطین و اسرائیل، تنها به یک نمایش جانبی مبدل میگردد که تنها یکی از درگیریهای بیشماری است که آرامش این منطقه را به هم میزند. از این زاویه، هیچ عجلهای برای حل و فصل این اختلاف وجود ندارد. محافظهکاران جدید مایلند پیش از رسیدگی به امور جزئی، مثل مناقشه فلسطین و اسرائیل، تصویر بزرگتری شامل "دموکراسی"، "بازارهای آزاد" و"سکولاریسم" را در "خاورمیانه بزرگ" ترسیم نمایند. مشکل، آن طور که فرانسه و آلمان احساس میکنند، عبارت از آن است که اگر از این "نقشه راه" امریکایی پیروی کنیم، احتمالاً پیش از تحقق طرح "خاورمیانه بزرگ" به یک اسرائیل بزرگتر، دست پیدا خواهیم کرد.
در ماه آوریل سال2004، روزنامه لوموند دیپلماتیک دریک اظهارنظر در خصوص طرح خاورمیانه بزرگ ایالات متحده، خاطر نشان ساخت که این طرح، رؤیای ایجاد منطقهای است که اصلاً وجود خارجی ندارد و این که تازهترین جاهطلبی ایالات متحده، عبارت است از گسترش سلطه خود بر نفت خاورمیانه و توسعه شبکه پایگاهها و تأسیسات نظامی امریکا که تماماً به بهانه پیاده کردن دموکراسی انجام می پذیرد.
اما محافظهکاران جدیدی که مشوق طرح "خاورمیانه بزرگ" هستند، چنین، فرض میکنند که اروپاییها و اعراب به این پی نخواهند برد که طرح "خاورمیانه بزرگ"، در حقیقت، هم جزئی از استراتژی تحمیل دیپلماسی و نظامی ایالات متحده و منافع اسرائیل بزرگ به شمار میرود که در عین حال، به انزوای منافع و اهداف اروپا و اعراب در خاورمیانه کوچک و بزرگ منتهی بشود، ضمن آن که این پروژه، زیر پوشش یک فعالیت آرمانی برای تحقق آزادی، صلح و ترقی به اجرا در میآید. اروپاییها پیشتر، یک نسخه از این برنامه را در عراق مشاهده کرده اند و جای تعجب نیست که در باره صداقت آن کمی تردید دارند.
از سوی دیگر، امریکا برای توجیه طرح خاورمیانه بزرگ، آن را مستند به سه گزارش بانک جهانی، بانک توسعه سازمان ملل متحد و نشست جهانی اقتصاد در داووس سوئیس کرد. این طرح، با استناد به گزارش توسعه انسانی سازمان ملل، وضعیت و تصویر تاریکی از آینده اقتصادی و اجتماعی کشورهای خاور میانه، به ویژه، کشورهای عرب ترسیم میکند. بر اساس گزارش توسعه انسانی سازمان ملل، مجموع در آمد ملل تمام کشورهای عربی با درآمد ملل کشور اسپانیا، برابر است. 40% از اعراب بالغ، بی سواد هستند. در سال 2010 تعداد 25 میلیون بیکار وجود خواهد داشت. 3/5 % زنان، پستهای پارلمانی را در اختیار دارند و 51% جوانان عرب، تمایل خود را نسبت به مهاجرت اعلام کرده اند. با ادامه سیاست ملی کنونی در همه عرصههای سیاسی اقتصادی و اجتماعی، شاهد فروپاشی بیشتر این کشورها و افزوده شدن تعداد بسیاری به خیل بیکاران و... خواهیم بود. سپس، گزارش مذکور، امور زیر را توصیه می کند: تقویت دموکراسی و حکومت سالم، ایجاد زیرساخت جامعه، توسعه فرصتهای اقتصادی، آموزشی زنان، انتخابات آزاد، مبارزه با فساد و تشویق شفافیتسازی، رسانههای آزاد و مستقل از دولتها.
نکته جالب این طرح، این است که کوشش شده تا بین این طرح و منافع قدرتهای اصلی جهان در گروه هشت ارتباط برقرار شود. در بخشی از این طرح، ضمن اشاره به مشکلات اقتصادی و اجتماعی خاورمیانه، چنین عنوان میشود: «این مسئله، تهدید مستقیمی برای ثبات منطقه و منافع مشترک اعضای گروه هشت خواهد بود.» در بخش دیگری نیز، ضمن اشاره به تلاش برخی دولتهای خاورمیانه برای اجرای صلاحیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، چنین آمده است: «کشورهای عضو گروه هشت نیز به نوبه خود، این تلاش را تأیید کردهاند و با پیشنهادهای ویژه خود، خواستار اصلاحات در منطقه خاورمیانه شدهاند.»[25]
پیشنهادهای شجاعانهتر در فصل " فرصتهای اقتصادی" مطرح شدهاند که عبارتند از "تحول اقتصادی در ابعادی مشابه آن چه در کشورهای کمونیستی سابق اروپای شرقی و مرکزی، صورت یافته است. کلید این کار در تقویت بخش خصوصی - به عنوان ابزار ترقی و دموکراسی - است. در این باره، سند مورد بحث، بسیار زیرکانه، موضوع را بررسی میکند: به واسطه معجزه وامهای کوچک، با اختصاص 100 میلیون در سال به مدت 5 سال، حدود 2/1 میلیون نفر از افراد شاغل (که 750 هزار نفر آنان را زنان تشکیل میدهند) هر یک با دریافت یک وام به ارزش تقریبی 400 هزار دلار، می تواند از ورطه فقر نجات پیدا کند. پیشنهادهای مطرح شده دیگر، عبارتند از: ایجاد "بانک توسعه خاور میانه بزرگ" براساس الگوی بانک اروپایی بازسازی و توسعه، تأسیس مناطق آزاد (پیشتر، چندین منطقه آزاد در کشورهای عربی ایجاد شده است) و فشار آوردن به کشورهای منطقه برای پیوستن به سازمان جهانی تجارت در کنار اصلاحاتی که برای این هدف ضروری است.
بازتاب جهانی طرح خاورمیانه بزرگ
شکست اجلاس سران اتحادیه عرب در تونس در اوایل مارس 2004 (اسفند 1382) ضربهای به هدف دولت بوش برای به جریان انداختن طرح معتبری در زمینه خاورمیانه بزرگ در اجلاس ماه ژوئن گروه 8 وارد ساخت. مصر و عربستان سعودی، طرح دیگری را به عنوان جایگزین طرح خاور میانه بزرگ، مطرح ساختند که موفقیتآمیز نبود.
موسسه "بنیاد کارنگی برای صلح بینالمللی"[26] در واشنگتن که مورد احترام گستردهای قرار دارد، اقدام به انتشار یک جزوه انتقادی، علیه طرح خاورمیانه بزرگ بوش و گروه 8 نموده و در آن خاطر نشان میسازد که این طرح از همان ابتدا، مسیر را به غلط رفته است. جزوه انتقادی بنیاد کارنگی اعلام میدارد که طرح بوش، جامع نیست و در عین حال در مراحل مختلف خود مبتنی بر مشورت نمیباشد. به علاوه، جزوه مزبور یک برنامه عمل از پیش تعیین شده را در مقابل تمامی طرفهای ذیربط قرار میدهد. این سند به ما میگوید که اروپاییها بارها به امریکاییها اخطار دادهاند که دولتهای خاورمیانه باید طرف مشورت قرار بگیرند و در فرایند موردنظر، مشارکت داده شوند. این درست نیست که یک قالب تعریف شده و یک محصول نهایی به طرفهای ذیربط داده شود.
انتشار این طرح که به صورت یک جانبه، توسط امریکا، تهیه، و مقامات این کشور بر لزوم اجرای آن تأکید کردهاند، عکسالعملهای شدیدی را در سطح منطقه خاورمیانه و در شمال افریقا و نیز انتقادات کشورهای مهم اروپایی را به دنبال داشته است.[27] کشورهای منطقه و بسیاری از صاحبنظران مسائل سیاسی - منطقهای معتقدند که هدف امریکا از ارائه این طرح، تغییر ساختار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی منطقه در راستای تأمین هر چه بیشتر منافع خود در منطقه و نیز تضمین دائمی امنیت و منافع اسرائیل میباشد.[28] اعتراضات کشورهای عربی به برخی از مبانی آن، نظیر تحمیلی و یک سویه بودن طرح و عدم مشورت با کشورهای هدف، نادیده گرفتن نقش امریکا و اروپا در ایجاد مشکلات و عقب ماندگی منطقه، عدم توجه به ویژگی های تاریخی، دینی، فرهنگی و اجتماعی این کشورها، نادیده گرفتن بحران اصلی منطقه و مسائلی از این قبیل، مبتنی بوده است. ضمن آن که در تحلیلها و گفت و گوهای درون منطقهای، نسبت به اهداف پنهانی و جانبی طرح امریکا، نسبت به منطقه و یا نقش اسرائیل و منافع آن در جهتدهی به سمت و سوی طرح، ابراز نگرانی میشود.[29]
کشورهای خاورمیانه در عکسالعمل به طرح یاد شده، هم زمان با ارزیابیهای درون و برون منطقهای، نظیر برگزاری اجلاس سران عرب در تونس و هم چنین رایزنی با مقامات امریکایی و اروپایی، برخی اقدامات انفعالی را دستمایه تحرکات دیپلماتیک خود قرار دادند که از جمله، اجرای برخی اقدامات اصلاحی صوری و نیز ارائه برخی طرحهای اصلاحی برای منطقه، قابل ذکر میباشد.[30]
مجموعه تحرکات عرب در خصوص این طرح، به دلیل انفعال موجود میان کشورها که از تحولات عراق و اقدامات سخت افزاری امریکا ناشی میشد، بر محور تعدیل طرح و نه تغییر و تعطیل آن استوار بود؛ به گونهای که از جنبههای تحمیلی و یک جانبه آن کاسته میشد و رژیمهای منطقه، شریک آن تلقی میگردیدند. هم زمان با این تحول، تهدیدات متعدد، نسبت به بقای حکومتهای موجود به حداقل ممکن کاهش یافت.
کشورهای اروپایی که در ارزیابی خود از این طرح، برخی ایرادات را از جنبههای تئوریک و ساختاری بر آن وارد کردند ضمن آن که به نظر میرسد، اروپاییها علی رغم داشتن نگرانیهای مشترک با امریکا در قبال مسائل منطقه، نسبت به اهداف غایی امریکا در چهارچوب طرح فوق، بدبین هستند. برخی از کشورهای شاخص اروپایی نظیر فرانسه، آلمان و ایتالیا، هم زمان با انتقاد از نقاط ضعف طرح امریکا به سمت تدوین و ارائه طرحهای مستقل، دو یا چند جانبه خاورمیانه روی آوردند که برای نمونه، میتوان از طرح آلمان (دیدگاههای فیشر در کنفرانس امنیتی مونیخ) طرح مشترک کانادا و دانمارک، طرح مستقل ایتالیا، طرح مشترک آلمان و فرانسه و یا طرح مشارکت استراتژیک اروپا با خاورمیانه و مدیترانه یاد نمود. مجموعه این اختلاف دیدگاهها و مخالفتها، بسترهای تعدیل طرح خاورمیانه امریکا را فراهم نمود و با بروز برخی تعدیلات در اظهار اولیه مقامات امریکایی و سرانجام با قبول برخی اصلاحات، موجبات رضایت نسبی کشورهای عربی و اروپایی، فراهم گردید و در اجلاس سران گروه هشت که با حضور سران هفت کشور عربی، ترکیه و افغانستان به عنوان مدعو همراه بود، به تصویب رسید.
به دنبال مخالفت شدید کشورهای عربی و عدم استقبال کشورهای اروپایی، طرح خاورمیانه بزرگ[31] تعدیل گردید و در 10 ژوئن 2004 با نام جدید «طرح خاورمیانه گسترده» [32] در نشست گروه 8 سی آیلند[33] به تصویب رسید. طرح مزبور، شامل دو بخش است: بخش اول، که به مبحث ضرورت استقرار دموکراسی در خاورمیانه، اختصاص دارد، نسبت به پیش نویس نخست طرح خاورمیانه بزرگ از لحن ملایم تری برخوردار است تا آن جا که به یک بحث کلی در محاسن دموکراسی، آزادی، حکومت قانون و حقوق بشر نزدیک میشود. بخش دوم، مانند پیش نویس اول، برنامه نسبتاً جامعی برای انجام اصلاحات اقتصادی در منطقه خاورمیانه بزرگ است. در طرح «خاورمیانه گسترده»، با تعدیل لحن بخش اول، بخش دوم که به برنامه اصلاحات اقتصادی اختصاص دارد، برجستهتر مینماید. افزون بر این، برخلاف پیش نویس اول که در آن مسئله فلسطین و اسرائیل، کاملاً نادیده گرفته شده بود، متن طرح «خاورمیانه گسترده» به اختصار به ضرورت ادامه تلاشها برای حل مسئله فلسطین و اسرائیل اشاره مینماید. همچنین، متعاقب نشست ژوئن، گروه 8 با انتشار یک بیانیه مستقل، ضرورت استقرار صلح بین اسرائیل و فلسطین و اهمیت کلیدی «نقشه راه» را مورد تاکید قرار داد.[34]
علیرغم تعدیلهای انجام گرفته، این طرح، هم چنان با نام اولیه آن، یعنی طرح خاورمیانه بزرگ، معروف میباشد. کشورهای منطقه، هم چنان با این طرح، سخت مخالفند و کشورهای اروپایی نیز با احتیاط بسیار به آن مینگرند. از میان کشورهای منطقه، تنها افغانستان، عراق، قطر، بحرین، اردن، تونس و یمن در ضیافت رسمی نشست گروه 8 در سی آیلند شرکت نمودند. عربستان سعودی و مصر با طرح مزبور، کاملاً مخالفند. حسنی مبارک، اظهار داشته است که "تلاشهای خارجی برای تحمیل اصلاحات خیالی، باطل است و میتواند به هرج و مرج بیانجامد". عربستان سعودی، حتی از شرکت در نشست تونس، برای تهیه پاسخ کشورهای عربی به طرح خاورمیانه بزرگ خودداری نمود. از سوی دیگر، منتقدین امریکایی «طرح خاورمیانه گسترده» برآنند که این طرح، عمدتاً بر امور اقتصادی تکیه دارد و به اصلاحات سیاسی و تقویت سازمانهای غیردولتی و نهادهای جامعه مدنی، توجه لازم را ندارد.
اولین نشست «طرح خاورمیانه گسترده» در دسامبر 2004 در شهر رباط مراکش، با نام «فوروم آینده»[35] برگزار گردید که در آن، علاوه بر کشورهای گروه 8، نمایندگان تعدادی از کشورهای منطقه، مانند پاکستان، مراکش و ترکیه نیز شرکت داشتند. در واقع، «فوروم آینده» چهارچوبی است برای نشستهای منظم وزرای کشورهای ذینفع، جهت تدوین و بررسی پیشرفت برنامه اصلاحات منطقه. در این چهارچوب، به موازات نشستهای مرتب رهبران سیاسی دولتهای مربوطه، نشستهایی بین رهبران اقتصادی و اجتماعی، به ویژه نهادهای جامعه مدنی کشورهای منطقه نیز انجام می پذیرد. دراولین نشست «فوروم آینده» در دسامبر 2004، مبلغ 60 میلیون دلار به برنامههای مصوب نشست اختصاص داده شد.
فوروم آینده
به منظور تسهیل و پیشبرد اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی منطقه، طرح خاورمیانه بزرگ، اقدامات متعددی را در سه زمینه ارتقای دموکراسی، ایجاد جوامع متکی بر دانش، و گسترش فرصتهای اقتصادی، توصیه مینماید که موارد عمده آنها به اختصار به شرح زیر میباشند. این اقدامات در چارچوب سازمانی «فوروم آینده» همآهنگ و به اجرا گذارده خواهند شد. بنا به طرح خاورمیانه بزرگ، نمایندگان رسمی دولتهای گروه 8 و کشورهای منطقه، به طور مرتب در چهارچوب «فوروم آینده» ملاقات خواهند نمود و در زمینه پیشبرد برنامه اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منطقه، به ویژه استقرارحکومت قانون، گسترش دموکراسی، تقویت نهادهای جامعه مدنی، رعایت حقوق بشر و اصلاحات اقتصادی، به تبادلنظر و همکاری خواهند پرداخت. به موازات آن، نمایندگان سازمانهای غیردولتی و گروههای اقتصادی کشورهای منطقه و گروه 8 نیز مستقیماً با یک دیگر، وارد تبادلنظر و همکاری خواهند شد.
الف. ارتقای دموکراسی
بنابر طرح خاورمیانه بزرگ، علاوه بر پشتیبانی مستقیم از جنبشهای دموکراتیک منطقه، کشورهای گروه 8 میتوانند با ارائة خدمات فنی، آموزشی و حقوقی به ایجاد ظرفیتهای اجتماعی و سازمانی لازم برای رشد دموکراسی کمک کنند و بدین وسیله، استقرار و گسترش دموکراسی در منطقه را تسهیل و تسریع نمایند. در این حوزه، اقدامات متعددی، مطرح میشوند که موارد عمده آنها عبارتند از:
1. ایجاد ظرفیتهای لازم برای انجام انتخابات آزاد: برای مثال، ارائه کمکهای فنی و آموزشی برای ایجاد سیستمهای کارآمد و مستقل «ثبت رأی دهندگان» و « نظارت بر انتخابات».
2. آموزش و مبادلات پارلمانی: به ویژه در زمینه تدوین قوانین و اجرای اصلاحات حقوقی.
3. تسهیل مشارکت زنان در رهبری سیاسی: تأسیس مؤسساتی جهت آموزش فنون مدیریت و رهبری به زنانی که مایل به تأسیس و مدیریت سازمانهای غیردولتی و شرکت در رقابت انتخاباتی برای کسب پستهای سیاسی میباشند.[36]
4. اصلاحات حقوقی و رفرم سیستم قضایی: ایالات متحده، اتحادیه اروپا، سازمان ملل و بانک جهانی، دارای برنامههای متعددی برای رفرم نظام حقوقی و قوه قضایی کشورهای توسعه نیافته و در حال رشد میباشند. اما اکثر این برنامهها در سطوح کلان کشوری، عمل میکنند، مانند آموزش قانون نویسی، مدیریت قوه قضائیه و اصلاح قوانین حقوقی. درحالی که در اکثر کشورهای توسعه نیافته و در حال رشد، مؤسساتی جهت ارائه مشاوره و خدمات حقوقی و قضایی به افراد و عامه مردم، به صورت رایگان و یا نیمه رایگان وجود ندارد. کشورهای گروه 8 میتوانند با ارائه کمکهای مالی و فنی، جهت تأسیس چنین مؤسساتی به استقرار حکومت قانون در کشورهای منطقه، کمک نمایند. افزون بر این، کشورهای گروه 8 میتوانند با افزایش کمکهای مالی و فنی به کشورهای منطقه، برای مثال در زمینه آموزش و مبادله پرسنل قضایی، آموزش قانوننویسی و مدیریت سیستم قضایی، پیشبرد این اصلاحات را تسریع و تقویت نمایند.
5. کمک به رشد رسانههای عمومی مستقل: رسانههای عمومی در کشورهای خاورمیانه، مستقیماً یا غیرمستقیم، تحت کنترل دولت میباشند. غالبا این رسانهها فاقد تواناییهای لازم برای ارائه تحلیل و بررسیهای حرفهای و مستقل میباشند و کیفیت کار آنها معمولاً بسیار پایین است. این کاستی، موجب بیعلاقگی جامعه به رسانههای عمومی و کسری اطلاعات لازم برای شرکت مؤثر مردم در مدیریت جامعه میگردد. کشورهای گروه 8 میتوانند با اتخاذ اقدامات متعددی به حل این مشکل کمک نمایند، مانند: مبادله روزنامهنگاران حرفهای، آموزش روزنامهنگاران مستقل کشورهای منطقه، ارائه بورسهای تحصیلی به جوانان و روزنامهنگاران مستعد منطقه، برای تحصیل در رشتههای مربوطه در کشورهای غربی، اعزام اساتید و روزنامهنگاران حرفهای به کشورهای منطقه، جهت آموزش ژورنالیستها در کشورهای منطقه و غیره.
6. ارتقای شفافیت و مبارزه با فساد: براساس تحقیقات بانک جهانی، اکنون فساد، بزرگترین مانع در برابر توسعه اقتصادی و سیاسی کشورهای در حال رشد و توسعه نیافته است. این در حالی است که در اکثر کشورهای خاورمیانه و افریقای شمالی، فساد، به معنای سوء استفاده از موقعیتهای دولتی و اجتماعی برای کسب منافع شخصی، اپیدمیک شده و در بطن کلیه دستگاههای دولتی و نهادهای اجتماعی، گسترش یافته است. برای کمک به حل این مشکل، طرح خاورمیانه بزرگ، کشورهای گروه 8 را فرا میخواند تا آشکارا و به نحوی فعال از برنامههای سازمان ملل و سازمان همیاری و توسعه اقتصادی[37] برای مبارزه با فساد در کشورهای خاورمیانه و افریقای شمالی، پشتیبانی نمایند. در چهارچوب این برنامهها، رهبران دولتهای منطقه، سازمانهای غیردولتی، مؤسسات مالی بینالمللی و رهبران سایر کشورهای عضو، برنامههای خود را برای مبارزه با فساد و تقویت پاسخگویی دولت به بحث و بررسی میگذارند و سعی میکنند تا آنها را با یک دیگر، همآهنگ سازند. هم چنین، کشورهای گروه 8 میتوانند کشورهای منطقه را ترغیب نمایند تا اصول و برنامههای «تأمین شفافیت و مبارزه با فساد» گروه 8 را اختیار کنند و به اجرا بگذارند. افزون بر این، طرح خاورمیانه بزرگ از کشورهای گروه 8 میخواهد تا چند برنامه مبارزه با فساد را به صورت آزمایشی درمنطقه آغاز نمایند.
7. ارتقای جامعه مدنی: انجام اصلاحات سیاسی و اجتماعی واقعی در خاورمیانه، مانند هر منطقه دیگر، تنها به دست نیروهای سیاسی منطقه و سازمانهایی که مردم، آن را نمایندگی میکنند میسر است. لذا، برای تسهیل و پیشبرد برنامه اصلاحات خاورمیانه، کشورهای گروه 8 میبایست به رشد و توسعه نهادها و سازمانهای جامعه مدنی در منطقه کمک نمایند. بنا به طرح خاورمیانه بزرگ، این مهم میتواند از راههای گوناگون ذیل، انجام پذیرد:
الف- اعمال فشار به دولتهای منطقه، جهت رعایت حقوق نهادها و سازمانهای جامعه مدنی، به ویژه رسانهها و سازمانهای حقوق بشر و اجازه کار آزاد به آنها بدون ایجاد مزاحمتها و محدودیتهای سیاسی.
ب- افزایش کمکهای مالی به رسانهها و سازمانهای غیردولتی منطقه؛ که در زمینه ارتقای دموکراسی، حقوق بشر و حقوق زنان، فعالیت میکنند.
ج- افزایش بودجه سازمانهای غیردولتی غربی (مانند بنیاد دموکراسی امریکا و بنیاد وست مینستر بریتانیا) جهت ارائه خدمات فنی به سازمانهای غیردولتی منطقه خاورمیانه بزرگ، مانند آموزش فنون لازم برای ایجاد پایگاه (پلاتفورم) اجتماعی و سیاسی، اعمال نفوذ و فشار بر دولتهای خود و جلب پشتیبانی مردم و رسانهها.
8. تأسیس سازمان گفت و گو و همکاری برای ارتقای دموکراسی: به منظور ظرفیتسازی و تقویت نهادهای دموکراتیک منطقه، طرح خاورمیانه بزرگ، کشورهای منطقه و گروه 8 را فرا میخواند تا اقدام به تأسیس سازمان «گفت و گو و همکاری برای ارتقای دموکراسی» نمایند. در این سازمان که تحت نظر فوروم آینده، اداره خواهد شد نمایندگان دولتها، سازمانهای غیردولتی و نهادهای مدنی منطقه، کشورهای گروه 8 و اتحادیه اروپا به تبادل اطلاعات و تجربه، پیرامون برنامهها و شیوههای گسترش دموکراسی و تدوین برنامههای مشترک برای ایجاد و تقویت نهادهای دموکراتیک خواهند پرداخت.
ب. ایجاد جوامع متکی به دانش
بنابه گزارشهای توسعه انسانی جهان عرب، در جهان نوین، دانش، شالوه و شاهراه توسعه و آزادی است. اما، همان طور که در بخش پیش اشاره شد جهان عرب، علیرغم پیشینه تاریخی خود، به نحوی خیره کننده و تأسفآور از جهان دانش معاصر، عقب افتاده است. به منظورحل این معضل، طرح خاورمیانه بزرگ از کشورهای گروه 8 میخواهد تا اقدامات جدید و گستردهتری را جهت آموزش نیروی انسانی منطقه، اتخاذ نمایند. به طور مشخص، برنامههای پیشنهادی طرح خاورمیانه بزرگ در این حوزه عبارتند از:
1. ارائه کمکهای مالی و فنی به دولتها و سازمانهای غیردولتی منطقه؛ با این هدف که نرخ بیسوادی منطقه را تا سال 2010 به میزان 50% کاهش دهند (به ویژه در میان زنان).
2. تأسیس مؤسسات تربیت معلم به منظور تربیت 100 هزارمعلم زن تا سال 2008، بر مبنای رهنمونهای «آموزش برای همه» سازمان یونسکو.
3. ارائه کمکهای مالی، جهت چاپ کتابهای درسی (از طریق مشارکت بخش خصوصی و دولتی) و اهدای آنها به مدارس، دانشگاهها و کتابخانههای منطقه.
4. ایجاد مدارس جدید با استفاده از تکنولوژی و متدهای آموزش نوین، بر مبنای طرح مدارس «اکتشاف» اردن که با استقبال و موفقیت قابل توجهی، همراه بوده است.
5. برگزاری نشستی متشکل از رهبران بخشهای دولتی، خصوصی و سازمانهای جامعه مدنی منطقه و همتایانشان در ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا، به منظور بررسی راه حلهای مسئله "کسری دانش" در منطقه خاورمیانه بزرگ.
6. تأسیس مؤسساتی با مشارکت بخشهای خصوصی و دولتی منطقه، جهت مجهز کردن مدارس به تجهیزات کامپیوتری و دسترسی به اینترنت.
7. تأسیس مدارس بازرگانی در منطقه، با همکاری مدارس و دانشگاههای کشورهای گروه 8.
ج. گسترش فرصتهای اقتصادی
بنابه طرح خاورمیانه بزرگ، حل مشکلات اقتصادی منطقه خاورمیانه بزرگ، مستلزم انجام اصلاحات اقتصادی گستردهای، همطراز با اصلاحات اقتصادی اروپای شرقی میباشد. آزادسازی انرژی بخش خصوصی، به ویژه صنایع کوچک و متوسط که موتور رشد اقتصادی منطقه میباشند محور اصلی چنین اصلاحاتی است. در این راستا، برنامههای مشخص طرح خاورمیانه بزرگ عبارتند از:
1. تأسیس مؤسسات مالی و بانکهای توسعه، جهت تأمین سرمایه لازم برای توسعه اقتصادی منطقه؛
2. اصلاح بخش مالی؛
3. ارتقای تجارت آزاد؛
4. تأسیس فوروم فرصتهای اقتصادی خاورمیانه.
1. تأسیس مؤسسات مالی: به منظور بهبود عرضه سرمایه لازم برای توسعه اقتصادی منطقه، طرح خاورمیانه بزرگ، تشکیل سه نوع مؤسسه مالی را توصیه میکند:
الف- بانک توسعه خاورمیانه بزرگ: تأسیس یک بانک توسعه منطقهای بر مبنای بانک توسعه اروپا، با سرمایه مشترک کشورهای گروه 8 و کشورهای ثروتمند منطقه، جهت تأمین سرمایه لازم برای انجام پروژههای پایهای، نظیر آموزش، بهداشت و سایر زیرساختهای اولیه توسعه اقتصادی. هم چنین، این بانک میتواند به عنوان مرکزی برای ارائه خدمات فنی به کشورهای منطقه در زمینه تهیه برنامههای توسعه و امور مالی، عمل نماید. انجام اصلاحات اقتصادی و اثبات دستآوردهای آن، یکی از معیارهای اساسی برای دریافت وام از بانک توسعه خاورمیانه میباشد.
ب- شرکت سرمایه گذاری خاورمیانه بزرگ: تأسیس یک مؤسسه سرمایهگذاری منطقهای، تحت سرپرستی شرکت مالی بینالمللی (ای اف سی) و با سرمایه و مدیریت بخش خصوصی کشورهای منطقه و گروه 8 به منظور اعطای وامهای سرمایهای برای کمک به توسعه بخش خصوصی منطقه، به ویژه پاگیری و توسعه شرکتهای صنعتی و تجاری بزرگ و متوسط منطقهای. هم چنین، این مؤسسه با ارائه خدمات فنی به کشورهای منطقه به ایجاد جو مناسب برای رشد سرمایهگذاری و توسعه بخش خصوصی نیز کمک خواهد نمود.
پ- تأسیس مؤسسات مالی برای عرضه وامهای کوچک: در منطقه، چند مؤسسه مایکرو فایننس وجود دارد. اما تنها 5 درصد متقاضیان، موفق به دریافت وام از این مؤسسات میشوند. افزون بر این، کل وامهای این مؤسسات، تنها 7 درصد سرمایه مورد نیاز متقاضیان را تأمین میکند. به منظور پر کردن این خلأ، به ویژه تأمین سرمایه مالی مورد نیاز زنان، طرح خاورمیانه بزرگ از کشورهای گروه 8 میخواهد تا اقدام به تأسیس چند مؤسسه مایکرو فایننس در منطقه بنمایند. این مؤسسات بر مبنای تجاری، اداره خواهند شد؛ به این معنا که برای ادامه فعالیت، تنها به درآمد خود متکی خواهند بود. بر فرض آن که ارزش متوسط وامهای اعطایی این مؤسسات برابر 400 دلار برای هر نفر باشد، طرح خاورمیانه بزرگ، پیشبینی میکند که اعطای 500 میلیون دلار وام در ظرف 5 سال به یک میلیون و دویست هزار نفر، کمک خواهد نمود تا خود را از بند فقر نجات دهند که 750 هزار نفر آنها را میتوانند زنان تشکیل دهند.
2. اصلاح بخش مالی: به منظور ادغام مؤثرتر کشورهای منطقه در نظام مالی جهانی، طرح خاورمیانه بزرگ از کشورهای گروه 8 میخواهد تا با ارائه خدمات فنی به اصلاح و نوسازی بخش مالی کشورهای منطقه، کمک نمایند؛ به ویژه، در زمینههای: الف- کاهش سلطه دولت بر بخش بانکی؛ ب- حذف و کاهش موانع موجود بر سر مبادلات مالی بین کشوری؛ پ- نوسازی بخش بانکی و ت- توسعه و بهبود ابزارهای مالی متکی بر ضوابط بازار و ایجاد ساختارهای نظارتی جهت آزاد سازی بازار سرمایه.
3. ارتقای تجارت آزاد: مبادلات تجاری کشورهای منطقه خاورمیانه بزرگ، عمدتاً با کشورهای خارج از منطقه است. در واقع، تنها 6% کل مبادلات تجاری آنها با کشورهای درون منطقه است. افزون بر این، سطح موانع تعرفهای و غیرتعرفهای در میان کشورهای منطقه، بسیار بالا میباشد. به منظور ارتقای تجارت آزاد و تشویق مبادلات درون منطقهای، طرح خاورمیانه بزرگ، کشورهای گروه 8 را به انجام اقدامات زیر فرا میخواند:
الف- کمک به کشورهای منطقه، جهت الحاق به سازمان تجارت جهانی: کشورهای گروه 8 میتوانند کشورهای منطقه را تشویق نمایند تا به سازمان تجارت جهانی ملحق شوند و با ارائه کمکهای فنی، نظیر تدوین برنامههای مناسب برای کاهش موانع تعرفهای و غیرتعرفهای و اصلاح سیستمهای گمرک و لجستیک، روند الحاق به سازمان تجارت جهانی را برای آنها تسهیل نمایند. پس از پیوستن آنها به سازمان تجارت جهانی و امضای توافقنامههای مربوطه، کشورهای گروه 8 میتوانند به کشورهای منطقه کمک نمایند تا تعهدات خود به سازمان تجارت جهانی را اجرا نمایند.
ب- تأسیس قطبهای تجارت منطقهای: کشورهای گروه 8 میتوانند با تأسیس قطبهای تجارت منطقهای به توسعه تجارت، به ویژه تجارت درون منطقهای، کمک نمایند. تأسیس این مراکز با متمرکز کردن راههای ورودی و خروجی کالا در یک نقطه و مرتبط کردن گمرکهای کشورهای منطقه، موجب کاهش هزینه حمل و نقل، امور گمرکی و اداری خواهد شد، گردش کالاهای بخش خصوصی را در درون منطقه، تسهیل خواهد نمود و با تسهیل دسترسی سرمایه گذاران خارجی به اطلاعات، خدمات و بازار، موجب رشد سرمایهگذاری در منطقه خواهد شد.
پ- تأسیس مناطق توسعه تجارت: کشورهای گروه 8 میتوانند با ارائه خدمات فنی به کشورهای منطقه به تأسیس مناطق آزاد و ویژه تجاری در منطقه خاورمیانه بزرگ، کمک نمایند. این مراکز با ایجاد همکاری بین کشورهای منطقه، به ویژه در زمینه همآهنگ و یکسانسازی طراحی، تولید و بازاریابی تولیدات صنعتی، موجب شکلگیری بازارهای بزرگ منطقهای خواهند شد. متعاقباً، کشورهای گروه 8 میتوانند با تقویت دسترسی این محصولات به بازارهای خود به رشد و توسعه این بازارهای منطقهای کمک نمایند.
4) تأسیس فوروم فرصتهای اقتصادی خاورمیانه بزرگ: طرح خاورمیانه بزرگ، کشورهای گروه 8 را فرا میخواند تا به منظور تشویق و تقویت همکاری بین کشورهای منطقه، بر مبنای الگوی فوروم همکاریهای اقتصادی آسیا و پاسیفیک، اقدام به تأسیس فوروم « فرصتهای اقتصادی خاورمیانه بزرگ» نمایند. در این فوروم، رهبران دولتهای منطقه و کشورهای گروه 8 همراه با نمایندگان بخشهای خصوصی و سازمانهای غیردولتیشان، به بررسی فرصتهای اقتصادی منطقه و حل مشکلات و برنامه اصلاحات اقتصادی منطقه، به ویژه اصلاح نظامهای تجاری، مالی و سیستمهای نظارتی به تبادلنظر و همکاری خواهند پرداخت.
پس از برگزاری اولین اجلاس وزرای خارجه و اقتصاد 34 کشور شرکتکننده در کنفرانس رباط (11 دسامبر 2004) درباره خاورمیانه بزرگ سمینارها، کنفرانسها و میزگردهای مختلفی در کشورهای مراکش، مصر، تونس، اردن، یمن، ترکیه، ایتالی، اسپانیا و بلژیک برگزار و دیدگاههای متفاوتی مطرح شد. در آخرین نشست از این نشستهای کارشناسی که در اواخر سال 2005 با مساعدت ایتالیا و در رباط برگزار شد اکثر سخنرانان و کارشناسان به استانداردهای متفاوت دموکراسی در جوامع مختلف، اشاره کرده و این طرح را بر روی خاورمیانه، ناکارآمد خواندند.
نتیجه گیری
طرح خاورمیانه جدید که مدل تعدیل شده طرح خاورمیانه بزرگ است، نقطه مقابل خاورمیانه اسلامی، محسوب میشود. محوریت خاورمیانه جدید، حول رژیم اشغالگر قدس، به عنوان مهمترین شریک استراتژیکی امریکا خواهد بود و تضمین امنیت این رژیم و نابودی تمامی سلاحهایی که میتواند اراضی اشغالی را مورد هدف قرار دهند، به عنوان اولین هدف، انتخاب شده است. به خصوص این که، تمامی کشورهای منطقه نیز میبایست، این رژیم جعلی را به رسمیت شناخته و به اجرایی شدن " نقشه راه" که تضمینکننده منافع اسرائیل است، مجدداً اهتمام شود.
در این طرح، امریکا مجبور گردیده است رویکرد دولتسازی خود را متوقف سازد؛ زیرا از یک سو، تلاش امریکا در منطقه، برای گسترش دموکراسی کنترل شده غربی با به قدرت رسیدن اسلامگرایان، بینتیجه مانده و از طرف دیگر، کشورهای مرتجع منطقه نیز این روند گسترش دموکراسی را در تضاد با منافع داخلی خود، احساس میکنند.
علاوه بر این، امریکا نیز برای باز سازی قدرت نرم و نفوذ از دست رفته خود، تقویت دولتهای مرتجع و هم سو را مناسب ارزیابی کرده است؛ به خصوص، این که مثلث عربی (اردن، عربستان و مصر) تشکیل خاورمیانه اسلامی را بر ضد منافع منطقهای خود ارزیابی میکنند. در خاورمیانه جدید، امریکا، تلاش خواهد کرد از این فرصت برای متلاشی کردن جبهه ضد صهیونیستی، استفاده نماید؛ به خصوص، این که در طرح خاورمیانه جدید، میبایست جبهه ایران و کشورهای مرتبط با آن به شدت تعدیل گردد؛ به گونهای که خاورمیانه اسلامی با محوریت جمهوری اسلامی معنا نداشته باشد. در چنین حالتی، کنترل پیشرفت فنآوری در منطقه و جلوگیری از پیدایش مواردی چون ایران هسته ای مشکل نخواهد بود.
در خاورمیانه جدید مورد نظر امریکا، میبایست ضمن کنترل صدور نفت و کاهش قیمت آن، احتمال استفاده از آن به عنوان یک اهرم برای وارد آوردن فشار به امریکا و متحدان استراتژیک آن برای همیشه از بین رود؛ چرا که با افزایش یک دلار به قیمت هر بشکه، امریکا میبایست سالانه، چهار میلیارد دلار بیشتر برای تأمین نفت مورد نیاز خود هزینه کند. در خاور میانه جدید، برای مهار و مقابله با رویکرد اسلام گرایی، ترویج اسلام سکولار از یک سو و گرایش به مذاهب انحرافی و دستساز از طرف دیگر، مورد توجه قرار میگیرد. امریکا برای مقابله و مهار خاورمیانه اسلامی، از هیچ کوششی برای ناکام ماندن آن دریغ نکرده و از هر ابزاری برای ضربه زدن به آن استفاده میکند تا مانع از شکلگیری قطب مخالف خود در منطقه شود.
پی نوشت:
* عضو هیأت علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی.
** عضو هیأت علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی.
1 . G. Fuller, The Future of Political Islam, Foreign Affairs, No. 81, 2002, p. 48-60.
2 . Are Knudsen, (2003) Political Islam in the Middle East, Bergen, Michelsen Institute, p.5.
3. فوازای جرجیس،" آمریکا و اسلام سیاسی"، مترجم سید محمد کمال سروریان (تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1382).
4. جفری کمپ، "جغرافیای استراتژیک خاورمیانه"، سید مهدی حسینی متین (تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1383).
5. میام دیتریش، جایگاه اسلام در اروپا، ترجمه فاضل نیا، همشهری دیپلماتیک (شماره 27، 1383) ص 10.
6. جمیله کدیور، " نگاه غرب بر پدیده اسلام گرایی قبل و بعد از یازده سپتامبر"، همشهری دیپلماتیک (شماره 73، 1384) ص 14.
7 .http://east. p.1.
8. ماهنامه برداشت، 1382، ص 32-31.
9. حسن صادق، جغرافیای انرژی و برخی ملاحظات امنیت ملی،" اطلاعات سیاسی و اقتصادی" (شماره 110-109، 1375) ص 180.
10. عاطف کوبورسی و سلیم منصور، "اقتصاد سیاسی نفت در خاورمیانه"، اطلاعات سیاسی اقتصادی" (شماره 108-107، 1375) ص 5.
11. مهدی مطهرنیا، " محافظه کاری در خدمت لیبرالیسم"، همشهری دیپلماتیک (شماره 27، 1383) ص 105.
12. Esposito, J. L. (2002) Unholy War: Terror in the Name of Islam, New York: Oxford University Press.
13. یوسف مولایی، "جایگاه ایران در استراتژیک کلان آمریکا"، ایران امروز، 31/3/1383، ص3ـ2.
14. A. Cordesman, (1996) Perilous Prospects: The Peace Process and the Arab-Israeli Military Balance, Boulder, Colo.: Westveiw Press.
15. محمد رئوف، اهداف آمریکا برای خاورمیانه، بازتاب، 10/3/1383.
16. Camille Mansour, “The Impact of 11 September on the Israeli-Palestinian Conflict”, Palestinian Studies Journal, Vol. XXXI, No. 2, Winter 2002, p.13-16.
17. کالین پاول، "طرح آمریکا برای خاورمیانه"، همشهری دیپلماتیک (ش10، 1383) ص4.
18. Enterprise.
19. ریموند الویشس هینبوش، "سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه"، ترجمه علی گل محمدی (تهران: نشر مطالعات راهبردی، 1382)، ص 176ـ159.
20. D. Frum, (2003) the Surprise Presidency of George W. Bush, New York: Random House, p. 232-233.
21. دیک چنی، "دمکراسی در خاورمیانه بزرگ"، همشهری دیپلماتیک (ش10، 1383) ص8.
22. آچار گیلبرت، "خاورمیانه بزرگ"، لوموند دیپلماتیک، آوریل 2004، ص2.
23. Sea Island , Georgia.
24. William Faff.
25. اکبر مهدیزاده، "بررسی ابعاد گوناگون طرح خاور میانه بزرگ"، مجله نگاه (سال چهارم، ش43، فروردین 1383).
26. Carnegie Institute در سال 1910 به منظور پیشبرد صلح، تأسیس شد. اما نقش قابل توجهی در خصوص طرح خاورمیانه بزرگ دارد.
27. حامد یاری، "خاورمیانه بزرگ: دولتها دیدگاهها"، همشهری دیپلماتیک (شه0، نیمه دوم فروردینهه 13) صهه.
28. "طرح خاورمیانه بزرگ"، همشهری دیپلماتیک (شهه، نیمه دوم فروردین 1383) صه4.
29. مهدی شکیبایی، " نقاط ضعف و قوت طرح خاورمیانه بزرگ در نظام سیاسی" منطقه، اعتماد، 14/12/1382، ص2.
30. "احتمال پیشگیری طرح خاورمیانه بزرگ"، ایران امروز، 8/1/1383، ص8.
31. GMENAI.
32. Broader Middle East and North Africa Initiative (BMENAI).
33. Sea Island.
34. مورلی میلتون و پیتر هینچ، "بحران در خاورمیانه" (تهران: نشر قومس، 1385) ص.156ـ153.
35. Forum for the Future.
36._ "زنان مسلمان خاور میانه سخن میگویند" ( تهران: نشر پیکان، 1382).
37. OECD.