سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود پسندیدن مانع به زیادت رسیدن است . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 96 مرداد 9 , ساعت 6:0 عصر

4.    اهل بصیرت در کربلا

یکی از حوادث تاریخ اسلام قیام عاشوراست که نمی­توان از نقش بصیرت دینی در خلق این نهضت غافل بود. بر اساس شاخصه بصیرت، امام حسین(ع) صاحب بصیرت ناب، اصحاب و بنی­هاشم که از نقطه آغاز تا پایان راه با امام خویش همراه بودند و ذره­ای در اراده آنها خلل ایجاد نشد و آنها که اگرچه دیر ولی به هر حال راه صحیح را یافتند، اهل بصیرت در کربلا هستند. نکته­ای که در قیام عاشورا می­درخشد، انتخاب آگاهانه شهدای کربلاست که ناشی از بصیرت و دینداری است. آنها می­دانستند که برای چه آمده­اند و می­فهمیدند که به کجا می­روند و لذا برای رسیدن به مقام شهادت از یکدیگر سبقت می­گرفتند.[47] این نوشتار سعی در تبیین نقش بصیرت آنها در قیام عاشورا دارد.

1-4.       امام­حسین(ع) صاحب بصیرت ناب

تأملی در سخنان نورانی امام­حسین(ع) در طول نهضت عاشورا حکایت از حضور آن حضرت در اوج قله بصیرت دارد چرا که آن حضرت درد کم­رنگ شدن دینداری در جامعه را حس کرده و برای امر­به­معروف و نهی­از­منکر و زنده کردن سیره رسول اعظم(ص) قیام کرده است.[48]آن حضرت(ع) فرمود:

 

أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُنْتَهَى عَنْهُ[49]

آیانمی­بینید که به حق عمل نمی­شود و از باطل نهی نمی­گردد.

بررسی عمیق عوامل  کم­رنگ شدن دینداری در آن جامعه، یکی از مهمترین درس­های نهضت عاشوراست. امام­حسین(ع) با جامعه­ای روبرو است که در آن دین لقلقه زبان­ها و بازیچه دنیازدگی سیاست­بازان شده[50] و تردید و تحیر نسبت به مبانی دینی عمومیت یافته و استحمار، عابدان ظاهربین را آنگونه مسخ کرده بود که همواره در یک­جا می­چرخیدند و گامی به پیش نمی­رفتند.[51] در زمانی که زمام دین و حکومت به دست کسى رسید که حتّى ظواهر اسلام را هم رعایت نمى‌کرد و شُرب­خَمر و فسادهاى جنسى را به صورت علنی انجام مى‌داد.[52] حاکمی که فسادش مثل چشمه‌اى که از آن آبِ گندیده تراوش کرده، همه‌ دامنه را پر مى‌کند، همه‌ جامعه‌ى اسلامى را پر می­کرد و با وجود چنین بلیه­ای به زودی بر اسلام مهر ختم زده می­شد.[53] امام­حسین(ع) در چنین شرایطی تصمیم گرفت تا در مقابل جاهلیت نو[54] و حزب نفاق بایستد. آن حضرت(ع) در تبیین هدف خویش از این قیام چنین می­فرماید:

أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع‏).[55]

من برای سرکشی و عداوت و تبهکاری و ستمگری از مدینه خارج نشدم بلکه جز این نیست که برای اصلاح در امت جدم به پا خاستم اکنون من می­خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و بر روش جدم (رسول الله(ص)) و پدرم علی­بن­ابیطالب(ع) راه بروم.

امام حسین(ع) با بصیرت کامل خویش به مسلمانان همه اعصار نشان داد که هرگاه دستى یا حادثه‌اى، قطار جامعه اسلامی را از خط سیر کمال خارج کرد، تکلیف چیست. اگر جامعه‌ اسلامى منحرف شد و این انحراف به جایى رسید که ترس انحرافِ کلّ اسلام و معارف اسلام بود، تکلیف چیست. آنگاه که حکومت و علما و گویندگان دین فاسد مى‌شوند و قرآن و حقایق را تحریف کرده، خوبها را بد، بدها را خوب، منکر را معروف و معروف را منکر مى‌کنند، تکلیف آن است که جامعه‌ اسلامى به خطّ صحیحش بازگردانده شود. امام­حسین(ع) قیام کرد تا آن واجب بزرگ یعنی تجدید بناى نظام اسلامى و ایستادگی در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه‌ اسلامى را انجام دهد. در آن برهه از زمان این امر، تنها از طریق قیام که خودش یک مصداق بزرگِ امر به معروف و نهى از منکر است، امکان­پذیر بود.[56]

در فرازی از زیارت اربعین امام­حسین(ع) می­خوانیم:

بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَةِ.[57]

(این بنده تو) خونش را نثار تو کرد تا مردم را از جهالت نجات دهد و از سرگردانی گمراهی برهاند.

این عبارت از زیارت اربعین اباعبدالله(ع) بیانگر فلسفه فداکاری امام حسین(ع) است. آن­حضرت(ع) آگاهانه و برای انجام تکلیف، راه قیام را برگزید و خطرها و مصیبت­ها را به جان خرید تا جامعه اسلامی یک­بار دیگر ـ بعد از پیامبراکرم(ص) ـ مهندسی فرهنگی گردد و دُمَل­های چرکین فساد به تیغ جراحی برداشته شود.

آگاهی بصیرانه امام حسین(ع) از مسیر و هدف، در نحوه برخورد آن امام(ع) با سختی­ها به تصویر کشیده می­شود؛ از جمله آنکه در برخی روایات آمده است که هر چه حسین­بن­علی(ع) به ظهرِ­عاشورا نزدیک­تر می­شد چهره­اش افروخته­­تر و درخشنده­تر می­شد و آرامش آن نفس مطمئنه، نمود بیشتری می­یافت.[58]

2-4.    « ماه هاشمی» در رکاب شمس بصیرت[59]

در روایاتی که در جوامع روایی[60]  از ائمه علیهم‌السلام راجع به حضرت ابوالفضل­(ع) رسیده، بر خصلت بصیرت ایشان تأکید شده است. امام صادق(ع) فرمود:

کانَ عَمُّنَا العَبَاسُ­بنُ­عَلِیٍّ نَافِذَ البَصِیرَةِ صُلبَ الاِیمَانِ جَاهَدَ مَعَ أَبِی­عَبدِاللهِ وَ أَبلَی بلاءً حَسَناً وَ مَضَی شَهِیداً.[61]

عموی ما عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی محکم بود. او در رکاب برادر بزرگوارش اباعبدالله با دشمنان پیکار کرد و خویش را به بلای نیکویی افکند و به خوبی از عهده امتحان الهی برآمد تا شربت شهادت را نوشید.

همه‌ یاران امام حسین(ع)، صاحب بصیرت بودند؛ اما بصیرت حضرت ابوالفضل­(ع) بُرد بیشتری داشت. دیدگان نافذ او پرده­ها را می­شکافت و به اعماق حقایق راه می­یافت. او توانست با خلاصی خود از حجاب طبیعت مادی به عالی­ترین مقام بصیرت در دین راه یابد.[62] دامنه بصیرت، چنان قابلیتی در قمر­بنی­هاشم ایجاد کرد که در کربلا پرچم چنین جنگی بر دوش او نهاده شد.[63]

در فضیلت ابوالفضل(ع) همین بس که سیدالشهداء(ع) او را چنین خطاب می­فرماید: بِنَفْسِی أَنْتَ یَا أَخِی! برادر، جانم به فدایت![64]

او اولین کسی است که در شب عاشورا بیعت خویش با مولایش حسین(ع) را تجدید کرد و عرضه داشت: هرگز تو را ترک نخواهیم کرد. آیا بعد از تو زنده بمانیم؟ خداوند هرگز چنین روزی را نیاورد![65] مسلّم است آنچه که انگیزه چنین گفتاری شد، صرف برادری نیست؛ چنانکه امام صادق(ع) در زیارت آن بزرگوار می­فرماید:

أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ (ص) الْمُرْسَلِ[66]

شهادت می­دهم که نسبت به جانشین رسول­اکرم(ص) در مقام تسلیم بودی، حضرتش را تصدیق نمودی و در شأن وی وفا و خیرخواهی کردی.

این فراز از زیارت و تعبیر «برای جانشین پیامبراکرم(ص) چنان کردی» نشان می­دهد که آن حضرت(ع) به علت آنکه برادرش امام واجب­الطاعه بود، در راهش جانبازی نموده است و این صفتی است که جز صاحبان بصیرت به آن آراسته نیستند.

نمونه دیگری از بصیرت نافذ حضرت عباس(ع) رد امان­نامه­ شمر بود. هنگامی­که شمر برای جدا ساختن ابوالفضل(ع) و برادرانش از حضرت سیّدالشهداء(ع) فریاد زد: خواهرزادگان من[67] عبدالله، جعفر، عباس کجایید؟ قمر­بنی­هاشم(ع) و برادرانش ساکت و با کمال ادب چشم به اشاره یار داشتند تا چه حکم فرماید؛ تا آنکه اباعبدالله(ع) فرمود: جوابش را بدهید اگرچه فاسق است. آنگاه بعد از اجازه امام(ع) از خیمه بیرون آمدند و هنگامی­که شمر آنها را به گرفتن امان­نامه بشارت داد، عباس(ع) بر شمر نهیب زد و فرمود:

خدا تو و امانت را لعنت کند! آیا ما را امان می­دهی و فرزند رسول­خدا را امانی نباشد؟[68] آیا به ما فرمان می­دهی که برادرمان و سرورمان حسین پسر فاطمه را رها کنیم و در اطاعت ملعونین و ملعون­زاده­ها قرار بگیریم؟[69]

حضرت عباس(ع)در روز عاشورا پس از آنکه شاهد شهادت جوانان اهل­بیت(ع) بود، به برادران خود رو کرد و گفت: پسران مادرم! پیش بتازید، تا شما را ببینم که خالصانه، خدا و رسولش را یاری کرده­اید. بعد رو به برادرش عبدالله کرد و گفت: پیش برو تا تو را کشته ببینم و نزد خدایت به حساب آورم.[70] ابوالفضل می­خواهد اجر شهادت برادر را درک کند و درد به خاک و خون کشیده شدن جگرگوشه­های خود را حس نماید.[71]

اینک، قمر­بنی­هاشم که وجود او و شمشیرآخته­اش و پرچم در اهتزازش مایه آرامش دل خاندان ­حسین(ع) است، در مقابل خود، آل­الله را می­بیند که به خون غلطیده­اند و اهل حرم را که از عطش خویش خبر می­دهند و غربت و تنهایی حسین(ع) در میان موج دشمنان. سینه عباس(ع) تنگ شده، طاقت از دست داد و برای طلب اذن میدان به سوی برادر شتافت و لحظاتی بعد، عباس(ع) به امر برادرش حسین(ع) برای طلب آب روانه شد.[72] ابوالفضل جوان[73] در هوای گرم صحرای نینوا پس از جنگی خسته­کننده با انبوه سپاه دشمن، وارد شریعه فرات شد و سردی آب را با دستانش حسّ کرد. داغی خورشید، زره آهنین، خستگی و گرمای نبرد، لبهای تشنه و اینک، آب خنک. منطقی آن است تا از این آب بنوشد یا لااقل خُنُکای آن را با صورت خویش آشنا کند تا جان دوباره برای نبرد بیابد؛ اما دل نورانی­اش، عطش امام حسین(ع) و لب­های خشکیده کودکان حرم را به یاد آورد و آب ننوشید. مشک را پر از آب کرد و روانه شد[74] که قوت عباس برای رفتن حاصل از بینش اوست.

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ