سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبوب ترینِ شما نزد خداوند، نیکْ کردارترینِ شماست . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 96 تیر 31 , ساعت 11:24 عصر

در یک نگاه کلی، چهار طیف را می‌توان در اردوگاه دوم خرداد مشاهده کرد:

1- حزب مشارکت - سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی - مجمع روحانیون مبارز طیف اول صف بندی جریان دوم خرداد را تشکیل می دهند. دو گروه اول از این طیف، از ابتدا بر نامزدی سید محمد خاتمی تمرکز کردند؛ اما با انصراف وی، هر یک با صدور بیانیه‌ای، میر حسین موسوی را بهترین گزینه برای تحقق خواسته های خود دانسته و از وی حمایت کردند. مجمع روحانیون مبارز نیم نگاهی به کروبی داشت و برخی از عناصر آن به وی متمایل شدند؛ اما غالب این گروه از موسوی حمایت نمودند. در مجموع به نظر می‌رسد این طیف که همان تندروهای جریان دوم خرداد بوده و همچنان رویه‌ی افراطی‌گری سالهای همراهی با خاتمی را دنبال می‌کردند، همگرایی بیشتری در آستانه انتخابات دهم داشتند.

نکته قابل توجه نامشروع بودن سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است. [1] این سازمان پس از کناره گیری خاتمی حمایت رسمی خود را از موسوی با انتشار بیانیه ای در 13 بند در تاریخ 21 فروردین 1388 رسما اعلام نمود.

سازمان مجاهدین انقلاب در بیانیه خود با بحرانی خواندن کشور، «انتخابات ریاست جمهوری آینده را به مثابه فرصتی مغتنم و راهکاری قانونی، مدنی، مسالمت‌آمیز و در عین حال کم‌هزینه، فراروی ملت ایران برای پایان دادن به مدیریت ناکارآمد و ضعیف و نجات کشور از وضعیت نابسامان و نگران‌کننده کنونی» دانسته و موسوی را بهترین گزینه برای تغییر وضع موجود و احیای مطالبات عقیم و بجا مانده دوم خرداد در دوره خاتمی اعلام کرد.

موسوی که از ابتدا با شعارهای انقلابی و پایبندی به انقلاب، راه امام و روحانیت تلاش فریبنده‌ا‌ی را برای جلب نظر مردم و به ویژه وفاداران به انقلاب و نظام آغاز کرده بود با علنی شدن حمایت سازمان مجاهدین انقلاب به عنوان تشکلی نامشروع از وی دچار مشکل شد. نظرسنجی‌ها و برآوردها در هفته اول اردیبهشت ماه حکایت از کاهش آراء موسوی داشت. بسیاری از تحلیلگران سیاسی که سقف رای جریان دوم خرداد را در خوشبینانه‌ترین وضعیت بین سه تا چهار میلیون می‌دانستند این کاهش را ناشی از مشخص شدن برخی از حامیان اصلی موسوی (سازمان مجاهدین و حزب مشارکت[2]) تحلیل می‌کردند. به نظر می‌رسد سابقه ذهنی ملت ایران از افراطی‌گری‌های عناصر سکولار منتسب به این دو گروه در دوره دوم خرداد از یک سو و اعلام نظر موسوی[3] در مورد سازمان مجاهدین از سوی دیگر، روند کاهش رأی موسوی را تقویت کرد.

2- حزب اعتماد ملی که طیف دوم را تشکیل می‌دهد محصول انشعاب از همان طیف اول است. "حجت الاسلام مهدی کروبی" که دبیرکلی مجمع روحانیون مبارز را برعهده داشت، به دلیل اعتراض به افراطی‌گری‌های طیف اول، به همراه عده ای که به او نزدیک‌تر بودند در آستانه انتخابات ریاست جمهوری نهم و با هدف حضور مستقل و به قصد پیروزی در انتخابات، حزب اعتماد ملی را پایه گذاری کردند. کروبی اگرچه با رویه‌ی انتقادی نسبت به روند حوادث سال‌های حاکمیت جریان دوم خرداد وارد عرصه رقابت انتخاباتی نهمین دوره ریاست جمهوری شد؛ اما در عین حال از مخالفین جدی جریان اصول‌گرا نیز محسوب می‌شد. کروبی در انتخابات نهم با فاصله کمی از احمدی‌نژاد، از ادامه رقابت و صعود به مرحله دوم بازماند.

نامزد طیف اعتماد ملی برای انتخابات ریاست جمهوری دهم نیز دبیرکل حزب یعنی آقای مهدی کروبی بود. با کناره گیری خاتمی و حضور نامزد واحد اصولگرایان در رقابت دهم، تلاشهایی برای قانع کردن کروبی به کناره گیری به نفع موسوی صورت گرفت؛ لکن او که با نگاهی به تجربه انتخابات نهم به پیروزی در انتخابات دهم چشم دوخته بود، از انصراف سرباز زد و در عرصه رقابت باقی ماند.

3- حزب "دولت ساخته‌ی" کارگزاران سازندگی که در دوره پایانی ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی بوجود آمد و در مخفی سازی ارتباط خود با وی ناتوان بود، در انتخابات دهم نقشی متفاوت از گذشته بازی کرد. این حزب که سهم قابل توجهی در ایجاد فضای دوم خرداد داشت هرگز نتوانست از یک پایگاه اجتماعی قابل اعتنایی برخوردار شود و همواره در رقابت های انتخاباتی به صورت وابسته و تا حدی حاشیه‌ای عمل می‌کرد. "کارگزاران" در انتخابات دهم ابتدا ورود به عرصه رقابت با نامزد حزبی خود را زمزمه نمود؛ اما نه خود حزب و نه حسن روحانی، نه نامزد مطرح حزب، و نه سایر نامزدهای مورد نظر آن، ریسک ورود به رقابت را نپذیرفتند.

در ماههای نزدیک به انتخابات دهم، زمزمه‌های مشکوک اختلاف و شکاف در حزب علنی شد. آنچه کارنامه حزب را در این دوره بسیار متفاوت و تأمل برانگیز می‌نماید، آرایشی است که حزب پشت سر نامزدهای دوم خردادی گرفت. حزب که ابتدا به سوی سید محمد خاتمی رفته بود با اوج گیری رقابت انتخاباتی نامزدها، وضعیت متفاوتی به خود گرفت. تمایل سخنگوی حزب به محسن رضایی به رغم اظهارات شفاف در حمایت از موسوی، محل تأمل است. کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران با حفظ سمت دبیرکلی به حزب اعتماد ملی و کروبی ملحق شد و در جایگاه مشاورت کروبی قرار گرفت. وی سپس به عنوان معاون اول کروبی در صورت پیروزی او در انتخابات معرفی شد. رفتار کرباسچی در سفرها و سخنرانی‌های انتخاباتی کروبی و بویژه روز 22 خرداد که بصورت علنی به موسوی رأی داد بسیار معنی دار و در چارچوب منویات پشت پرده مدیریت پیچیده کارگزاران در این دوره قابل تحلیل است. بر این نکات باید همراهی برخی چهره های آشنا و موثر کارگزاران در کنار کرباسچی-کروبی را نیز افزود. با این حال، کارگزاران در نهایت همه ظرفیت‌ها و حتی فرصت‌های کروبی را به سمت موسوی سوق دادند. آنها براین باور بودند که با مدیریت صحنه، تجمیع فرصتها و استفاده از ظرفیت موسوی خواهند توانست پروژه "نه احمدی نژاد" را به نتیجه دلخواه برسانند.

4- طیف چهارم جریان دوم خرداد را گروه‌هایی تشکیل می‌دهند که به رغم همنوایی با جریان کلی و گزینه‌های آن، همواره تلاش دارند به نوعی فاصله و استقلال خود را از سه طیف مذکور حفظ کنند. در این طیف نیز می‌توان تنوعی از گروه‌ها با گرایش و ترجیحات اعتدالی، لیبرالی و حتی ملی مذهبی را جستجو کرد. در این طیف برخی گروه‌هایی که فاقد مجوز فعالیت بوده و به صورت غیر قانونی ادامه حیات می دهند نیز قرار گرفتند و بر گزینه اصلی جریان دوم خرداد یعنی موسوی تمرکز کردند.

در مجموع جریان دوم خرداد از فرصت‌هایی برخوردار بود که انگیزه و تلاش آنها را برای کسب موفقیت‌ دو چندان می نمود؛ از جمله:

1-4- همراهی و جانبداری بعضی رجال سیاسی از این جریان یکی از این فرصت‌ها بود. این جریان از مخالفت آقای هاشمی رفسنجانی با دکتر احمدی نژاد و سیاست‌های دولت نهم که از ابتدای این دولت آغاز و در آستانه انتخابات تشدید شد و با اضافه شدن مسایل مطرح شده در مناظره تلویزیونی و همراهی و میدان داری فرزندان هاشمی در حوادث قبل و پس از انتخابات، اوج گرفت، بیشترین بهره را برد. بر این موضوع باید نگاه منفعت طلبانه و سوء استفاده از دیدار با علما و مراجع تقلید در تبلیغات انتخاباتی را نیز افزود.

2-4- فراغت چهارساله جریان دوم خرداد از کارهای اجرایی، عملا فرصت نقد و سیاه‌ نمایی را برای آنها فراهم کرد و البته از این فرصت به نحو گسترده و غیر منصفانه‌ای استفاده کرده و حتی آموزه های دینی و اخلاقی و عرف اجتماعی نیز نادیده انگاشته شد.

3-4- بهره مندی از توان مالی مناسب برای تبلیغات، داشتن مطبوعات و تریبون‌های مختلف چند رسانه‌ای و برخورداری از عناصری از دو دولت خاتمی و هاشمی که در تردید، تشویش و تحریک افکار عمومی به نفع موسوی از توان قلم و خطابه خوبی برخوردار بودند، فرصت دیگر جریان دوم خرداد محسوب می شود. 

بر این موضوع، همسویی رسانه‌های بیگانه با جریان دوم خرداد در ایجاد عملیات روانی علیه جریان و نامزد رقیب را باید افزود.

4-4- تنوع قومی، مذهبی و مطالبات صنفی و قشری، امکان دیگری را برای جریان دوم خرداد فراهم نمود و آنها که پیروزی به هر قیمتی حتی مخدوش شدن وحدت و امنیت ملی را مدنظر داشتند، از این موضوع نیز بهره گرفتند. حمایت مولوی عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان از نامزدی کروبی و توصیف وی به عنوان شخصیت معتدل و میانه‌رو و کسی که توانایی نجات مملکت را دارد از این نمونه است[4]. البته گفته می‌شود که وی به کروبی وفادار نمانده و موسوی را ترجیح داده است.

علاوه بر این‌ها اختلاف‌نظر بین طیف‌ها و عناصر جریان اصولگرا، فرصت را برای دوم خرداد بیشتر کرد. اگرچه بخشی از این اختلاف نظرها ناشی از ناپختگی و بد عمل کردن طیف‌های اصولگرا بود؛ اما دیدگاهها و بعضا اظهار نظرهای مشابه بخشی از دوم خردادی‌ها، امید رقیب برای ایجاد و تعمیق شکاف و یا خراش به بدنه اصولگرایی و تلاش برای آوردن آنها به اردوگاه دوم خرداد را بیشتر نمود. آنچه که در قضیه طرح عقیم "دولت وحدت ملی" رقم خورد از مصادیق همین فرصت و فرصت طلبی است.

این جریان در آرایش انتخاباتی دهم از آسیب‌ها و ضعف‌هایی نیز رنج می برد از جمله:

1-4 - برخورداری از کارنامه ای مبهم که با آرمانهای اصیل انقلاب و فلسفه حکومت یعنی عدالت اجتماعی فاصله بسیار داشت.

2-4- داشتن سابقه‌ی هنجار شکنی و مخدوش کردن حاکمیت ملی و آرمانهای انقلابی که تا مرز کودتای مخملی در 18 تیر پیش رفت و ناتوانی این جریان در بازسازی خود و دور کردن طیف‌های تندرو افراطی و ساختار شکن از خود، که یکی از دلایل اصلی رویگردانی ملت از این جریان محسوب می شود.

3-4- مواضع منفعلانه در سیاست خارجی از جمله در مساله پرونده هسته‌ای و نداشتن برنامه‌ اقتصادی مشخص برای حل مشکلات کشور؛

4-4- گسترش اباحه‌گری و افزایش بی‌بندوباری در حوزه‌های فرهنگی - اجتماعی در دوران اصلاحات؛

5-4- ابراز حمایت آشکار بیگانگان و بخشی از اپوزیسیون از این جریان؛

6-4- تکثر و تشتت در درون این جریان و حضور دست کم دو نامزد مدعی؛

7-4- نداشتن پایگاه اجتماعی و محدود شدن به پایگاههای صنفی؛

8-4- ناچیزبودن تعداد رأی دهندگان وفادار به این جریان و عدم تقید و تعهد آنها به حضور تکلیف‌گرایانه در حمایت از جریان مورد نظر و پایبندی به آن.

استراتژی جریان دوم خرداد با توجه به وجود گرایشات ماهوی متفاوت و حتی متعارض و نیز کاندیداهای متعدد، از تنوع برخوردار بود. استراتژی حداقلی آنها عبور از "احمدی نژاد" بود که در طول چهار سال بسیاری از مناسبات متعارف سیاستمداران را به هم ریخت و مدل جدیدی از مسئولیت با تعریف "خدمت" و رابطه دولت ملت ارائه نمود. از آنجا که ادامه و نهادینه شدن این رویکرد و رویه، می توانست غروب و افول همیشگی و یا مدت دار بسیاری از گروه‌ها، جریانهای سیاسی، اشخاص و رویکردها و رویه های مرسوم آنها را در پی داشته باشد؛ بنابراین این استراتژی در دستور کار قرار گرفت. برای این منظور تلاشهایی برای فراخوانی و شکل دهی جنبشی فراگیر آغاز شد تا جایی که دامنه این فراخوانی را به برخی از عناصر و گروه‌های اردوگاه اصول‌گرایان تعمیم دادند.

استراتژی حداکثری که ناظر بر همان وجه هویتی و ماهیتی این جریان است را باید تلاش در جهت "تغییر گفتمان حاکم" دانست. آنچه که در سناریوهای مرحله ای یادشده رقم خورد و در روزهای نزدیک به انتخابات و رخدادهای پس از 22 خرداد تجلی یافت، همگی حکایت از همان استراتژی بزرگ یعنی "از تغییر گفتمان تا تغییر نظام" دارد. اعترافات تکان‌دهنده رهبران و مدیران آشوب‌ها و فتنه سبز، امروز جایی برای تحلیل و برداشت دیگری نمی گذارد و رسما بر براندازی نظام اذعان دارد.



[1]- در پی توهین هاشم آقاجری به مقدسات دینی، جـامعه مدرسین حوزه علمیه قم طی بیانیه‌ای با امضای آیت‌الله مشکینی در مورد این سازمان اعلام نمود:«مردم شریف و مسلمان ایران :سازمان موسوم به «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» در جهت بدبین کردن نسل جوان به اسلام، روحانیت و تفکیک دین از سیاست ـ که هدف دشمنان جهانی اسلام نیز هست ـ تلاش می‌کند. سخنان موهن یکی از اعضای مرکزیت این سازمان در همدان (توهین او به عقاید دینی، مراجع تقلید و مردم متدین ایران) و حمایت بی‌دریغ آن سازمان از گفته‌های او شاهدی بر این مدعاست.جامعه مدرسین حوزه علمیه قم چنین سازمان را فاقد مشروعیت دینی می‌داند و متدینین را از همکاری با آنها برحذر می‌دارد.»(روزنامه جمهوری اسلامی، 19/4/81، ص 4.)

[2] - جبهه مشارکت ایران اسلامی نیز در همان تاریخ (21/1/88) با صدور بیانیه مشابهی، حمایت رسمی خود را از موسوی اعلام کرد.

[3] - میرحسین موسوی در دانشگاه بابلسر در پاسخ به این سوال که جامعه مدرسین در بیانیه رسمی سازمان مجاهدین را نامشروع دانسته، آیا شما با این نظر مخالف هستید یا نه؟ اظهار داشت: جامعه مدرسین قابل احترام است؛ ‌اما باید به این مسئله توجه کنیم که چرا جامعه مدرسین بیانیه سیاسی می‌دهد و البته آنها نظر فقهی نمی‌دهند. بنده درخصوص سازمان مجاهدین باید بگویم ضمن استقلال خودم از حمایت سازمان مجاهدین استقبال می‌کنم و با صراحت می‌گویم سازمان مجاهدین رسمیت دارد. البته از نظر جامعه مدرسین بیانیه جامعه در مورد نامشروع بودن سازمان فقهی بوده و همچنان به قوت خود باقی است.

[4] - رک: روزنامه اعتماد،12/8/87



لیست کل یادداشت های این وبلاگ