سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش دو گونه است [ در طبیعت [سرشته و [ به گوش [شنیده و تا سرشته نباشد، شنیده سود ندهد . [امام علی علیه السلام]
 
دوشنبه 96 مرداد 9 , ساعت 5:57 عصر

بصیرت دینی از منظر قرآن/                                           

بصیرت دینی معیار تشخیص حق از باطل بوده و نداشتن بصیرت دینی انسان‌، جامعه و حتی یک کشور را به انحطاط می‌کشاند.

1.     تعریف بصیرت

بصیرت واژه­ای عربی است که در لغت به معنای علم[2]، عبرت[3] و حجت[4] و در فرهنگ قرآنی[5]  به معنای رؤیت قلبى و ادراک باطنى[6] است. جمع بین این معانی هم ممکن است. حجت و علم را از آن جهت بصیرت گویند که نام سبب را بر مسبب نهادند.[7] بصیرت، نوعی عبرت و عبور کردن از ظاهر به باطن است به این صورت که در اثر تفکر، نوری در قلب شخص ایجاد می­شود که او در پرتو روشنایی آن نور، به حقیقت اشیاء پی می­برد.[8]  همین معنا در شعر مولوی آمده است که:

چشم حس همچون کف دستست و بس                    نیست کف را بر همه او دست رس

چشم  دریا  دیگرست  و   کف  دگر                     کف بهل   و ز دیده   دریا   نگر[9]

 در اصطلاح عرفانی، هم مراد از بصیرت همین معناست.[10]

2.  تعریف بصیرت دینی

بصیرت دینی _ یعنی بصیرتی که دین معرِّف آن است و در پرتو دین برای اشخاص حاصل می­شود[11]_  با علم متفاوت است اما علم زمینه­ساز چنین بصیرتی است؛ امام­علی(ع) در توصیف علمای ربانی می­فرماید: هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ [12] یعنی اینها افرادی­اند که علم به آنها هجوم کرده و به سوی آنها آمده است؛ در نتیجه حقیقت بصیرت را پیدا کرده­اند. در واقع علم همانند نوری در قلب آنها شروع به تابیدن کرده[13]و دلهایشان را به سوی مفاهیم عالیه هدایت می­کند.

مثالی ساده برای آشنایی با مفهوم بصیرت دینی و تمایز آن از علم، این است که فرض کنید شخصی خاک باغش را زیر و رو می­کند و در این هنگام در­می­یابد که اگر ریشه­های علف هرزی را که در آن نزدیکی است، از خاک در نیاورد، ریشه­ها                                                                               

رفته رفته پیشروی کرده، سبزی­ها را از بین می­برند. این، علم و آگاهی است. آنگاه شخص می­تواند این پدیده را ببیند و از روی آن، نسبت به نحوه پیشروی گناه و تسلط آن بر خود بصیرتی پیدا ­کند.

بدین ترتیب شاید بتوان بصیرت دینی را انتباه دینی نامید. وجود آدمی با صیقل دادن آیینه دل و تخلق به سجایای اخلاقی به مرتبه­ای می­رسد که قابلیت دریافت انوار قدسی و رؤیتی شفاف­تر از قبل را پیدا می­کند. لذا از بصیرت تعبیر به روشن­دلی و روشن بینی می­شود. مولوی می­گوید:

هر کسی    اندازه    روشن   دلی                     غیب را بیند به قدر صیقلی

هرکه صیقل بیش کرد او بیش دید                   بیشترآمد به صورت او پدید[14]

چنین صفای باطن و درک بالایی، نتیجه تقوای الهی[15]، زهد نسبت به دنیا[16]، آینده­نگری[17] و تفکر[18] است. انسان مؤمن در طریق دینداری، باید بارها با ریزبینی به پدیده­ها بنگرد و به عقلش رنج و سختی بدهد تا بتواند از دل حادثه­ها و تجربه­های آمیخته با ریب و ظن، با بصیرت سر­برآورد.[19] به این ترتیب بصیرت همانند قطب­نما عمل می­کند تا انسان مؤمن، راه را به بیراهه نرود.[20] در نتیجه کسی که دارای بصیرت و بینش دینی است با درایت و دید وسیعی که نسبت به امور پیدا کرده، در معرکه­های فتنه همانند شتر بچه­ای عمل می­کند که نه بار می­کشد و نه شیر می­دهد[21] ولی کسی که صاحب بصیرت و درایت کافی در درک مسائل نباشد در دو راهی­های زندگی که دو­راهی­های سعادت و شقاوتند، خواهد ماند.

بصیرت دینی ـ که با حفظ تقوای الهی حاصل می­شود ـ به آدمی قدرت می­دهد تا به تمییز صاف از ناصاف و حق[22] از باطل[23] بپردازد؛ همانگونه که قرآن می­فرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً [24]

اى کسانى که ایمان آورده‏اید اگر از خدا بترسید، خداوند قوه تشخیص حق از باطل روزیتان مى‏کند.

انسان بصیر می­تواند در وقایع خارجی حق را که به مثابه آب صاف و پربرکت است از باطل که در حکم کف سطح آب است،[25]جدا کند. باطل همچون کف _ که روی آب را می­پوشاند_ ­ بدون آنکه اصالت داشته باشد، نمود بیشتری دارد پس مایه فریب می­گردد و بر موج حق سوار می­شود و خود را به پیش می­برد؛ چنانکه عمر سعد برای تحریک مردم به قتل امام حسین(ع) می­گفت : یَا خَیْلَ اللَّهِ ارْکَبِی وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِی[26] یعنی ای سواران الهی سوار شوید و بهشت بر شما بشارت باد. چنین است که حقّ با باطل آمیخته می­شود و باعث اشتباه و گمراهی می­گردد و آنگاه بصیرتی که انسان مؤمن در اثر تفکر و تدبر در خود ایجاد کرده است، چراغ راه او خواهد بود.

البته گاه غبارآلودگی فتنه چنان بالا می­گیرد که حتی مردم حقّجو هم اگر محور و معیار تشخیص نداشته باشند، منحرف می­گردند.در عرصه­ای که گمراه کنندگان، باطل را در لباس حقیقت و به صورت ناخالص و ممزوج با حق عرضه می­کنند گاه حق برای طرفداران حق هم مشتبه می­گردد،[27] و در­این­صورت تنها راه رهایی از انحراف، پناه بردن به دامن صاحبان بصیرت ناب است

صاحبان بصیرت ناب

در میانِ اهل بصیرت، کسانی حضور دارند که در قرآن از آنها تعبیر به اهل اعراف شده است.[29] اینها کسانی­اند که در امر دین و شناخت نسبت به خداوند و صفات و اسماء الهی و آگاهی نسبت به احوال دنیا و آخرت به آگاهی و بصیرت کامل رسیده­اند.[30] بزرگوارانی که بر اقامه نافله­ها[31] مواظبت می­کنند و آن را وسیله تقرّب به پروردگار عالم قرار می­دهند                           

تا در اثر انجام کارهایی که خدا دوست دارد خود آن اشخاص هم محبوب خدا قرار گیرند پس به درجه­ای می­رسند که خداوند متعال درباره آنها می­فرماید:

کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ.[32]

من شنوایی او می­شوم که با آن می­شنود و بینایی او می­شوم[33] که با آن می­بیند و زبان او می­شوم که با آن حرف می­زندو دست او می­شوم که با آن قدرتمندانه آنچه را که می­خواهد به دست می­آورد. اگر او مرا بخواند او را اجابت می­کنم و اگر چیزی بخواهد به او می­دهم.

اینها که چشم، گوش، دست و زبانشان خدایی شده است، در ایمان به کمال رسیده­اند و صاحبان بصیرت ناب دینی هستند. این افراد همان کسانی هستند که در قرآن از آنها تعبیر به «متوسّمین» شده است[34] به این بیان که خداوند متعال برایشان علامت­ها و نشانه­هایی بر سر راه قرار داده است تا با استفاده از این علائم هم خود راه را بیابند و هم به هدایت دیگران بپردازند.[35] این بزرگان راهنمای ما در تشخیص حق از باطل هستند که هیچ­گاه زمین از وجودشان خالی نخواهد بود؛ ابوبصیر از یکی از دو امام (امام محمد­باقر یا امام جعفر­صادق(ع)) نقل می­کند که فرمود:

إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَدَعِ الْأَرْضَ بِغَیْرِ عَالِمٍ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یُعْرَفِ الْحقّ مِنَ الْبَاطِل[36]

خداوند زمین را یله و بدون عالم رها نمی کند وگرنه حقّ و باطل شناخته نمی شد.

اینها اولیاء الهی هستند[37] که در حدیث قدسی آمده است: اگر کسی برای خوار کردن آنها گامی بردارد گویا خود را برای جنگ با من تجهیز کرده است.[38] وظیفه کسانی که در وادی کسب بصیرت گام نهاده­اند ولی هنوز به سرچشمه زلال بصیرت ناب نرسیده­اند، این است که با فهم درست، صاحبان بصیرت ناب را بشناسند و از آنها تبعیت کنند و جرعه نوش جام صاحبان بصیرت باشند.[39]

در حکومت اسلامی، ولی­خدا قطب و محور است که علم و فضیلت از دامن کوهسار وجودش جاری می­شود،[40] باید توجه قطب­نمای دل مؤمن به سوی انگشت اشاره ولی خدا باشد؛ چرا که ولی­خدا با نور خدا به مسائل نگاه می­کند که رسول گرامی اسلام(ص) فرمود:  اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ؛ تقوا پیشه کنید نسبت به زیرکی و تیزبینی انسان مؤمن که او با نور خدا نگاه می­کند (و حقیقت امور را درک می­نماید).[41]

امام علی(ع) در سخنی، مردم را به سه دسته تقسیم کرده، می­فرماید:

النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ[42]

در تفسیر کلام ایشان می­توان گفت: اگرچه جامعه ایده­آل­اسلامی، جامعه­ای است که همه اعضای آن خواص و صاحب قدرت تجزیه و تحلیل مسائل باشند و از عوام­زدگی و ظاهربینی بپرهیزند ولی به فرموده آن حضرت(ع)، سرچشمه زلال بصیرت در دست عالمان ربانی است که دیگران برای شناخت راه هدایت و نجات، باید در مقابل آنها زانوی ادب بر زمین بزنند. این علماء که مصداق اتمّ آنها ائمه(ع) هستند، نقطه اتکای جامعه اسلامی هستند و خواص و عوام جامعه باید منتظر پیام آنها بوده، درپی آنها روان ­گردند. اما دسته سوم که حتی بصیرت اطاعت از علمای ربانی را هم ندارند، جاهل و موج­نگرند به گونه­ای که امام(ع) آنها را به موجوداتی تشبیه می­کند که درپی هر آوازی به راه می­افتند و هر بادی آنها را به سویی می­برد. اینها از نور خورشید علم بهره نمی­گیرند و به ستون استواری تکیه ندارند.

در روایت است که خداوند برای همه مردم چهار چشم آفرید دو تا در سر و دو تا در دل. آنگاه برای شیعیان دو چشم دل را هم گشود تا صاحب بصیرت گردند و برای غیر(به دلیل کفرشان)، چشم دلشان را بست تا حقّ را نبینند.[43]      

اینگونه اشخاص که خداوند در اثر عصیانشان، فرصت معرفت را از آنها سلب کرده است، افرادی سرگردانند که گاه در مقابل افراد بصیر بلکه در مقابل ولی خدا می­ایستند و _ چنانکه در قیام عاشورا نمود گسترده آن را شاهد هستیم _ مشکلات بسیاری را به وجود می­آورند. آنگاه صاحبان بصیرت در مقابل این افراد جاهل، جلوه­های صبوری را به نمایش می­گذارند.

صاحبان بصیرت ناب در صبوری هم زبانزد خواهند بود؛ چنانکه حضرت زینب(س) پس از مصائب کربلا و در حال اسارت در مقابل ابن زیاد فاجر، محکم و استوار ایستاد و فرمود: مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً[44] من (در کربلا) جز زیبایی ندیدم. بی­شک اگر بخواهیم همگام با زینب(س)، تصویرهای زیبای کربلا را ورق بزنیم، زیباترین تصاویر، مربوط به صبوری­هایی است که در پرتو بصیرت به وقوع پیوست. روشن است که بصیرت با صبر رابطه­ای تنگاتنگ دارد. چگونه ممکن است کسی قدرت تشخیص حق را نداشته باشد و بتواند صبوری پیشه  کند؟[45] ژرف­نگری و صبوری دو بازوی پرچمداران حقیقت­اند. از­این­رو امیرالمؤمنین علی(ع) سفارش فرمود: (در جنگ­های داخلی که بین گروه­های مسلمین اتفاق می­افتد) لوای جنگ تنها بر دوش کسانی قرار می­­گیرد که بینا به امور و شکیبا باشند.[46]

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ