سفارش تبلیغ
صبا ویژن
می دانم که برترین توشه رهرو به سوی تو، اراده استواری است که با آن تو را برمی گزیند و اینک، قلبم با اراده ای استوار با تو رازگویی می کند. [امام کاظم علیه السلام ـ در دعایش زمانی که او را به سوی بغداد می بردند ـ]
 
دوشنبه 96 مرداد 9 , ساعت 6:1 عصر

 

 بصیرت و اهل بصیرت 

بصیرت در اصطلاح قرآنی به معنای ادراک حقایق و رؤیت چیزها چنان که هست، می باشد. بصیرت در نگرش قرآنی جز با عمل به آموزه های وحیانی و تزکیه نفس پدید نمی آید. با این همه اهل بصیرت در مسیر رشد و کمال است نه آن که به کمال رسیده و از دام خطر رسته باشد، بلکه هر آن ممکن است که سقوط کرده و در دام شیطان افتد.

 

انسان تا زمانی که در دنیا است و اجل واقعی او فرا نرسیده است در مسیر است. این مسیر می تواند حق و یا ضلالت باشد. آن کس که در مسیر کمالی است تا زمانی که اجل او فرانرسیده است هر دم ممکن است بازگردد و در مسیر ضلالت قرارگیرد چنان که این مسئله درباره اهل ضلالت نیز صادق است و امکان توبه و بازگشت تا دم مرگ برای او فراهم است.

البته هستند کسانی که به کمال رسیده و هنوز اجل ایشان به پایان نرسیده است. آنانی که به کمال رسیده اند کسانی هستند که در قرآن از آنان به مخلصان (به فتح لام) یاد شده است. مقام مخلص مقام کسانی است که حتی ابلیس از گمراه کردن ایشان نومید شده است. اینان از شر گمراهی در امان هستند و با آن که به کمال رسیده اند اجل ایشان فرا نمی رسد؛ اجل به معنای مرگ طبیعی انسانی است که به کمال لایق خود در مسیر تکاملی رسیده و در صعود و سقوط به جایی رسیده است که دیگر بودن وی در زمین تأثیری در شاکله وجودی اش نخواهد داشت.

بنابراین هر انسانی در مسیر زندگی خود تا اجل و مرگ طبیعی از این که مورد آزمایش، ابتلا و فتنه قرارگیرد درامان نمی باشد. این حکم شامل همه کسانی است که از مقام مخلصین بیرون هستند. اهل بصیرت نیز چون در راهند از کسانی هستند که احتمال سقوط در ایشان قوی است؛ زیرا ابلیس در مسیر ایشان بیشتر می نشیند و می کوشد تا ایشان را که در راهند و به کمال نزدیک، به سقوط بکشاند.

دامی که ابلیس برای ایشان پهن می کند دام غرور و تکبر است.در سوره طه درباره سامری آمده است که وی اهل بصیرتی بوده که در دام شیطان افتاد و خود را به دام هلاکت و سقوط افکند. سامری از کسانی است که قرآن اهل بصیرت بودن وی را تایید می کند. قصه او همانند قصه بلعم باعور است که به مقامات عالی رسیده بود و اهل بصیرت بود ولی به جهت گرایش شدید تکبری و غرورآمیزش به جنگ خدا و پیامبرش می رود و به تعبیر قرآنی اخلد فی الارض می شود و در زمین جاویدان می گردد.

سامری اهل بصیرتی است که به حقایق و معارفی دست می یابد و در یک حرکت جوهری کمالی به حدی از کمال می رسد که می تواند از زر و زیور، گوساله ای بسازد که صدایی از آن بیرون آید و قوم موسی را در چله موسوی که برای دیدار خدا به کوه طور شتافته بود، گمراه نماید.

خداوند در آیات 85تا 97 سوره طه به مسئله سامری اشاره و بیان می کند که سامری در پاسخ موسی(ع) گفت: من اهل بصیرتی شدم که دیگران به آن نرسیده و از آن توانایی برخوردار نمی باشند: قال بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها و کذلک سولت لی نفسی؛ من به چیزی بصیرت یافتم که دیگران بدان بصیرت نیافته اند. مشتی از خاکی که نقش پای آن فرستاده و رسول خدا را داشت بر گرفتم و در پیکر افکندم و نفس من این کار را در چشمم بیاراست.

در زمانه ما نیز سامری های اهل بصیرت بسیاری هستند که از توانایی هایی برخوردار می شوند. این برخورداری و توانایی از آن رو به ایشان داده می شود که در راه تزکیه قرارگرفته اند. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است که هر کس تزکیه کند، نتیجه عملش را در دنیا و آخرت می یابد. آن که اهل دنیاست در دنیا و آن که اهل آخرت است در آخرت به آن دست می یابد و از آثار و نتایج آن بهره مند می شود. در داستان امام صادق(ع) با فردی دهری آمده است که وی از علوم و دانشی خاص برخوردار بوده و می توانست از غیب خبر دهد.

آن گاه پس از احتجاجات و مباحثه طولانی، این فرد ایمان می آورد و توانایی خود را از دست می دهد که آن حضرت می فرماید: خداوند بهره و سود هر کار خوبی را پرداخت کرده و پاداش می دهد، از آن جایی که پیش از این اهل دنیا بودی آن را در دنیا به تو داده بود ولی اکنون که ایمان آورده ای آن را ذخیره آخرتت کرده است.

هوشیار! که در دام اهل بصیرتی بیافتیم که به جهت برخی از توانایی ها می کوشد تا سوداگری کند و دین مردمان را بخرد و آنان را از خدا دور سازد. بنابراین اهل بصیرت همواره در خطر هستند و می بایست از این که در دام شیطان بیافتند برحذر باشند و به خدا پناه برند.

بصیرت نوعی آگاهی عالمانه، همه جانبه و عمیق نسبت به مسایل و تصمیم گیری و عمل در راستای مصالح و منافع اسلام، ملت و کشور است.  

بصیرت اساساً برخاسته از یک نوع نگاه دقیق خیرخواهانه و از روی اخلاص نسبت به مسایل جاری یک کشور است و کسی که دارای بصیرت است، از خودسری‌ها و تعصب‌ها به دور است و از لایه‌های ظاهری مسایل عبور کرده و برای رسیدن به لایه‌های باطن تلاش می‌کند.

بصیرت یک مظهر دشمن‌شناسی دارد، یعنی اطلاع دقیق از برنامه‌ها و ترفندهای دشمن و یک مظهر شناخت جبهه خودی و شخص با بصیرت از یک سو در حوزه شناخت و ساماندهی جبهه خودی و از سوی دیگر در راستای خنثی‌سازی توطئه‌های جبهه غیر خودی تلاش می‌کند.

بصیرت یک شاخص و راهنما برای انسان‌ها در مسیر زندگی است که هم در تشخیص معیارهای حق و باطل کمک می‌کند و هم مسیر را به صورت شفاف نشان می‌دهد. وی راه رسیدن به بصیرت را یک معرفت عمیق دانست و گفت: جامعه‌ای که بصیرت داشته باشد، پشت سر شاخص‌های توصیف شده در نظام ولایی حرکت می‌کند و به هنگام بروز فتنه‌ها، پشت سر رهبری قرار می‌گیرد.

در دنیای امروز، به خاطر نزدیکی جریان حق و باطل با یکدیگر و نفاق و دورویی در جبهه مخالف، حرکت در این مسیر پویایی با دشواری فراوان روبه‌رو است و اگر بصیرت نباشد لغزش و سقوط حتمی است و انتخاب صحیح در این وانفسا، نیاز به بینش دارد و بینش صحیح همان بصیرت است.

شناخت روشن و قطعی از دین، تکلیف‌مداری، معرفت نسبت به پیشوا، شناخت دوست و دشمن و حق و باطل از جمله مصادیق بصیرت به شمار می‌رود.

تعابیر زیادی راجع به بصیرت در صدر اسلام به ویژه در دورانی که عالم اسلام گرفتار فتنه‌ها شده بود، سراغ داریم به ویژه در دوران حکومت حضرت علی (ع) که هم جریان نفاق و اردوگاه باطل تلاش می‌کرد در قالب حق نمایان شود و هم دینداران بی‌بصیرت، جبهه حق را خوب پشتیبانی نکردند، لذا برترین تعابیر را از بیان ایشان مشاهده می‌کنیم که فرمودند علم دین جز توسط انسان‌هایی که صاحب بصیرت و شکیبایی هستند، امکان‌پذیر نیست.

بصیرت همیشه باید مقدم بر مبارزه باشد در حالیکه برخی انسان‌ها مبارزه را مقدم بر بصیرت می‌کنند که این اشتباه است، بنابراین در اسلام، مبارزه باید از روی بصیرت باشد و مبارزه منهای بصیرت در پیشبرد اهداف اسلامی تأثیری ندارد.

شفاف‌ترین چهره‌ای که در طول تاریخ از این بزرگان بر جای مانده است، بصیرت فوق‌العاده آنها است و مبارزان نستوه تاریخ همیشه دارای بینش و بصیرت عمیق بوده‌اند.

انسان صاحب بصیرت کسی است که قدرت تحلیل و تجزیه رخدادها را داشتهباشد و حتی بتواند توصیه های مناسب ارایه دهد و مسیر آینده را با چراغ نشانه ها وداده های یافته از گذشته بیابد.

در حقیقت زمان حال،همواره زمان تجزیه و تحلیل است و هر نشانه ای که از گذشته و حال می یابد در کنار هممی نهد تا بتواند عمل بعدی خود را به درستی انجام دهد. این گونه است که می توان گفتانسان صاحب بصیرت در فرهنگ قرآنی همان انسان روشنگری است که در برخی از زمان از آنبه روشنفکر نیز یاد شده است.

اگر به آموزه های قرآنیمراجعه ای تند و گذرا شود، در همه جا انسان دارای بصیرت را انسان روشن بینی معرفیمی کند که پرده ها از هر جنس و نوعی را کنار زده است و از هر نشانه بزرگ و کوچکبهره برده تا راه اصلی را هرگز گم نکند؛ زیرا در جهانی که همه چیز دست به دست همداده تا انسان را از خودش نیز غافل کند چه رسد از خدا و فلسفه آفرینش هستی و انسان، چگونه می توان بی هوشیاری و بیداری خود را یافت و راه و چاه را شناخت و در دامغفلت نیافتاد.

بارها دیده شده است کهحتی هوشیاران و بیداران به وسوسه هواها و خواسته های درونی و یا زمزمه ابلیسبیرونی، به خواب رفته و در دام غفلت افتاده اند. این که انسان هر دم از خود بپرسداز کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود و به کجا می روم؟ تنها عاملی خواهد بود که وی رااز فراموشی و نسیان خود و خدا رهایی و نجات می بخشد. اما اگر دمی این پرسش را ازخود فراموش کند و غافل شود ، همان فراموشی برابر با غفلتی از خود و خدا و فلسفهزیستن آدمی می شود.

خداوند در قرآن نشانههای هستی را روشنی بخش آدمی می شمارد و معجزه های پیامبران را که گاه از آن به آیاتو بینات و گاه دیگر به بصایر تعبیر یاد می کند، دذ حقیقت چیزی جز روشنگری نمی داند.

هر نشانه ای از نشانه هارا باید در کنار هم گذاشت و از تجزیه و تحلیل آن، حقایق را از باطل ها باز شناخت وچاه را از راه دانست. اگر این گونه عمل شود تازه است که انسان صاحب بصیرت می شود ومی تواند به خود و دیگران توصیه کند که چگونه می توان به هدف اصلی رسید و از آنغافل نماند.

اگر انسان امروزش دارایچشم تیزبین و نشانه شناس نباشد تا در ورای پرده های زمخت وسوسه ها و حیله ها ،حقیقت را نیابد، زمانی که این پرده ها کنار برود و خود را عامل فتنه ها و تاریکی هاو بازیچه باطل بیابد آن زمان دیگر بسیار دیر است. کشف الغطا برای اهل بصیرت میبایست در همین فتنه ها و زمانه آن انجام پذیرد تا بتواند با در کنار هم گذاشتننشانه ها تحلیل درستی از رخدادها داشته باشد. این زمان است که می تواند مرگ اختیاریرا تجربه کند و یقین عینی را به شهود و یا حضور درک و فهم کند. آن گاه وقتی تصمیمیمی گیرد عین حق می باشد و می تواند مدار و محور حق باشد و دیگران را نیز به سویکمال حق رهنمون شود؛ زیرا دیگر از هیچ چیزی نمی ترسد و مرگ را به اختیار تجربه کردهاست و ترسی از مرگ موهوم غیر اختیاری ندارد. اگر کشف غطایی نیز صورت گیرد و پرده ایبه کنار رود برای او تفاوتی نمی کند زیرا این را به کشفی پیش از این دریافته بودحتی اگر این کشف به کنار هم گذاشتن نشانه ها و رخدادها و تحلیل حرکت ها بر اساسموافقت با اصول و مبانی فلسفه آفرینش و یا مخالفت با آن برایش صورت گرفتهباشد.

به این معنا که انسانیصاحب روشنگری و روشنفکری ، همان اصل بصیرتی است که با نشانه شناسی و بینش و نگرشنوری و خداوندی ، دانسته بود که حرکتی فتنه ساز در چه مسیری پیش می رود و در هیاهویبحران ها و تاریک نمایی ها می داند که نور در کدامین سمت و سو است و بدان سو میرود. پس هم آینده را می بیند و هم بدان امید دارد و هم دیگران را به آن نور روشنهدایت می کند؛ زیرا همواره حقیقت چون چکادی استوار در برابرش ایستاده است و از آندمی غافل نیست.

ما انسان ها گاه کلماتی را بر زبان می رانیم و واژه هایی را به کار می بریم که اگر واقعا در اعمال و رفتار خودمان " غور " کنیم ، می بینیم که اگر قرار باشد کسی بابت سرزنش ها و انتقاد های خود ما محکوم شود ، شاید خود ما نخستین فردی باشیم که با حرف های خودمان محکوم می شویم !

در هفته ها و ماه های اخیر نیز واژه ای به نام " بصیرت " بر زبان ها افتاده است. این اتفاق بعد از آن رخ داده که برخی بزرگان ، به درستی و درایت بر لزوم تقویت بصیرت در جامعه تاکید کردند اما برخی افراد و گروه های مختلف سیاسی بسته به منافع و علایق شخصی شان سعی کردند تا این واژه عربی را تعبیر و تفسیر کنند و با استفاده از مغالطات کلامی و منطقی دیگران را محکوم و خود را منزه جلوه دهند تا بدین ترتیب از کلام حق بزرگان نظام نیز سوء استفاده کرده باشند.

اگر بخواهیم واژه عربی بصیرت را به فارسی خودمان برگردانیم شاید بهترین معادل برای آن واژه " روشن بینی " باشد . روشن بینی نه به مفهوم " چشم سر " بلکه با چشم دل و چشم وجدان و چشم آگاه و برخاسته از عقل ظاهری و باطنی .

انسان بصیر و روشن بین حقایق را آن گونه که وجود دارد می بیند و به دور از پیش داوری ها و مفروضات ذهنی نخست خوب می بیند و می فهمد فهم چیزی بالاتر از دانستن چیزی است - و سپس با توجه به جمیع جهات به نتیجه گیری و تصمیم و یا اظهار نظر می پردازد .

اما متاسفانه بیشتر کاربران امروز این واژه با پیش فرضی به توصیه دیگران به بصیرت عمل می کنند که آن پیش فرض فاقد عناصر لازم برای نتیجه گیری صحیح و منطقی است . مهم ترین ایرادی که به کاربران و طرفداران امروز واژه " بصیرت " وارد است این است که آنها قبل از اینکه دیگران را به داشتن بصیرت دعوت کنند چنین می پندارند که خودشان عین " حقیقت " هستند .

 آنها با این پیش فرض که خودشان منزه از هر گونه " کجی و کاستی " هستند دیگران را به بصیرتی دعوت می کنند که باید پایان کار آن بصیرت ، قبول و اعتراف طرف مقابل به منزه بودن این جماعت باشد. بصیرت مورد ادعای این آقایان اصولاً بصیرت نیست ؛ در واقع آنچه که این جماعت از کاربردن واژه بصیرت می طلبد ، " تمکین " دیگران به آنها است، چرا که اگر آنها مدافع واقعی بصیرت باشند نخست باید به چند پیش شرط برای داوری صحت و سقم و حق و باطل تن دردهند :

1- نخست اینکه اینان باید بپذیرند که حقیقت مطلق نیستند.

2- دوم اینکه این جماعت باید بپذیرند که اگر بصیرت بدون پیشداوری و با معیارهای مورد توافق و قبول قاطبه اندیشمندان محقق شود به نتایج آن گردن نهند و گناه خود را به گردن بگیرند.

 3- سوم آنکه وضعیت دو طرف منازعه از منظر قدرت مانور باید یکسان یا نزدیک به هم باشد . مگر می شود عده ای همه چیزها را در ید اختیار خود بگیرند و با ابزارهای خود طرف مقابل را به حاشیه انزوا برانند و بعد انتظار داوری بی طرفانه و "جدال احسن" داشته باشند ؟

 اگر این 3 شرط اصلی درباره رعایت لوازم داوری صحیح بین دو طرف منازعه رعایت شود می توان تازه پشت یک میز نشست و گفتگو کرد و حق و باطل را با محک و معیار سنگ حقیقت سنجید .

 کسانی که امروزه دیگران را به داشتن بصیرت فرا می خوانند خود در داخل کشور ، شرایط یک مذاکره "آمریکایی پسند " که همواره از ان گریزانند را علیه رقبای خود به کار می برند و آن در واقع مذاکره با رویکرد " قدرت " است نه مذاکره ای برابر با رویکرد منافع دو جانبه ! و عجیب است که خود این بازیگران جناحی عرصه سیاست  از آمریکا به دلیل آنکه به دنبال مذاکره ای قلدر مابانه با ایران است می نالند اما خود در داخل در برابر رقبای سیاسی شان همان کاری را می کنند که آمریکا سعی می کند در عرصه بین المللی با آنها به انجام برساند !

 سخن امروز و نوشته حاضر برای تخطئه این و آن نیست و صرفا از این جهت مورد اشاره قرار می گیرد که متاسفانه ما حتی در بسیاری از موارد به لوازم منطقی آنچه که خود شعارش را می دهیم نیز پایبند نیستیم .

  مثلا از آزادی اندیشه دم می زنیم و به این فکر نمی کنیم که آزادی اندیشه بدون آزادی بیان و آزادی بیان بدون آزادی بعد از بیان " شعار " مضحکی بیش نیست . چرا که اندیشه تا زمانی که مجال بروز نیابد اساسا اندیشه نیست بلکه تصورات ذهنی است و اندیشه زمانی می تواند بروز یابد که مجاری ابراز امن و آزاد برای آن فراهم باشد و تازه در صورت وجود مجاری ابراز آزادانه اندیشه - کتاب ، مجلات و روزنامه ها ، شبکه های تلویزیونی و روادیویی ، وب سایت ها و وبلاگ های اینترنتی و... باید شرایطی را فراهم کرد که شهروندان و اندیشمندان و... پس از ابراز آزادانه اندیشه هایشان مورد تعقیب و کیفر و مجازات قانونی ، شبه قانونی و غیر قانونی قرار نگیرند .

 بنابراین سخن راندن از آزادی اندیشه ، آسان است اما تامین واقعی آزادی اندیشه نیازمند تامین آزادی بیان و بعد از بیان است . در اینجا هم سخن گفتن از بصیرت و دعوت دیگران به کار بردن بصیرت در استنتاجات و اعمالشان کار راحتی است اما به وجود آوردن شرایط منطقی و اسباب و لوازم استنتاج " بصیرت مندانه " شهروندان و نخبگان کاری است که انجام آن نیازمند ترک انحصار طلبی و گردن نهادن به داوری بی طرفانه و بدون پیش داوری و مذاکره در شرایط برابر و در چارچوب منافع متقابل است . بنابراین کسانی که امروزه واژه " بصیرت " را همچون چماقی بر سر رقبای سیاسی خود به کار می برند بدانند که این اقدام آنها بدون تهیه اسباب و لوازم منطقی اندیشیدن " بصیرت مندانه " ، تنها بازی با واژگان است .

 

 




لیست کل یادداشت های این وبلاگ