سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه ایمانش را خالص کرد، هدایت یافت . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 96 تیر 31 , ساعت 11:28 عصر

جریان شناسی در دو دهه اخیر

 

اشاره:احزاب و گروه‌های سیاسی در ایران را از یک منظر می‌توان به دو دسته کلی ثابت و موسمی تقسیم نمود. گروه‌های موسمی غالبا در آستانه انتخابات حیات می‌یابند و به صورت مستقل و یا با پیوستن به احزاب و جناح‌های مطرح کشور وارد عرصه رقابت‌های انتخاباتی می‌شوند. احزاب و گروه‌های مطرح نیز تحت تاثیر شرایط حاکم بر هر دوره، ترجیح می‌دهند کسب پیروزی و یا حفظ خود در عرصه سیاست و قدرت را در سایه ائتلاف دنبال کنند.دو مقطع تاریخی در جریان شناسی سیاسی در بعد از انقلاب دارای اهمیت ویژه ای دارد الف- خرداد 76 تا اسفند 86 ب- دیگری هم از جریان آرایشی شکل گرفته در انتخابات دهم ریاست جمهوری که در این جزوه دو مقطع تاریخی مورد کنکاش و بررسی قرار می گیرد.

جریان شناسی سیاسی از خرداد 76 تا اسفند 86

مقدمه:

در عصر پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دهه اخیر یکی از دوران‌های سیاسی حساس و سرنوشت‌ساز نظام مقدس جمهوری اسلامی اسلامی است. از 76 تا 86 دو نقطه عطف برجسته دوم خرداد 76 و سوم تیر 86، پیامدهایی را در عرصه گفتمان سازی، رویکردی، برنامه‌ای و نیز تحولات مدیریتی و اجرای کشور ایجاد کرد. فرآیند تحولات جریانات، احزاب و گروههای سیاسی در این دهه، نشان از ادبیاتی واحد و مشابه در آرایش در تیپولوژی جریانات سیاسی حاکم بر ایران است. بر این اساس بازشناسی فرایند تحولات، بسترهای شکل‌گیری، گونه شناسی طیف‌ها و احزاب، بررسی نوع گفتمان ها و عملکردها، مواضع و رفتارهای جریانات سیاسی در آستانه ورود به دهه چهارم انقلاب اسلامی ضروری است.

در این فصل دریک نگاه کلان عمده‌ترین جریانات سیاسی تاثیرگذار در مهندسی سیاسی جامعه از دوم خرداد 76 تا اسفند 86 مورد بررسی و تحلیل قرار می‌گیرد:

الف) جریان دوم خرداد: حادثه دوم خرداد 76 و انتخابات دوره هفتم که با مشارکت حدود 90 درصد واجدین شرایط رأی همراه بود و سیدمحمدخاتمی با احراز نزدیک به 70 درصد از مجموع آراء (بیش از 20 میلیون رأی) انتخاب گردید، پدیده‌ای شگفت‌انگیز بی‌سابقه و تحلیل آن نیز پیچیده بود.

با این توصیف می‌توان گفت واقعه دوم خرداد 76 در تاریخ انقلاب اسلامی یکی از نقاط عطف نظام جمهوری اسلامی است. اقبال مردم به جریان مشهور «خرداد دوم» و حضور آنان در عرصه قدرت سیاسی و موفقیت آنان در چهار انتخابات از جمله انتخابات هفتم ریاست جمهوری در دوم خرداد 76، انتخابات شوراها در اسفند 77، انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی در سال 78، انتخابات هشتم ریاست جمهوری در سال 80، منجر به آرایش جدید سیاسی در کشور گردید.

  بسترهای شکل‌گیری:

به راستی دوم خرداد معلول چه عواملی است؟‌ در پیدایش جریان دوم خرداد چه عواملی تأثیرگذار بودند؟ در یک نگاه اجمالی مهمترین بسترهای شکل‌گیری جریان دوم خرداد اشاره می‌گردد:‌

1- شکل‌گیری دولت سازندگی در سالهای 68 تا 76 و اجرای گفتمان توسعه اقتصادی در دولت‌ هاشمی رفسنجانی و بی‌توجهی به هنجارهای اجتماعی جامعه، منجر به ریزش رأی ایشان و شکست حزب کارگزاران در انتخابات مجلس پنجم، شکاف دولت- مردم و نیز افزایش نارضایتی توده‌ها گردید. «مشکلات اقتصادی آن قدر در انتخابات اثر داشت که آراء 16 میلیونی دور اول کاندیداتوری آقای هاشمی به حدود 10 میلیون رأی در دوره دوم انتخابات ریاست جمهوری ایشان تنزل داد. توده مردم در یک تحلیل ساده مشکلات موجود را نه متوجه شخص آقای هاشمی به کل شخصیت‌های مسئول در کشور متوجه می‌دانستند و بر این است در شناختی مسئول عمدتاً فرقی میان آقای هاشمی به عنوان رئیس‌جمهور و آقای ناطق نوری به عنوان رئیس مجلس قایل نبودند. و با رأی خود می‌خواستند به مرحله تازه‌ای وارد شوند."‌[1]

2- نقد سیاست‌های انقلاب و نظام دینی در عرصه فرهنگی کشور در دولت سازندگی از سوی جریان روشنفکری در حلقه کیان، مرکز مطالعات استراتژیک، حلقه سلام، و در اولویت قرار گرفتن جنگ نرم از سوی دشمنان خارجی و عدم توجه به هشدارهای جدی شبیخون فرهنگی رهبری فرزانه انقلاب، آسیب‌هایی را به فرهنگ و روحیه ملی دارد ساخت.

فرآیند و تحول:‌ گرانیگاه جریان دوم خرداد تحول و اصلاحات در کشور بود که خاتمی نماد برجسته آن به شمار می‌آمد. این جریان اگرچه در سوابق خود به جریان چپ مذهبی مشهور بود اما در گفتمان اصلاحات طیف‌های بی‌شماری از سنتی‌ها تا جریان میانه فرصت‌طلب و از جریان منفعل اصلاح‌طلب تا افراطیون رادیکال حضور داشتند که علیرغم اقبال هشت ساله افکار عمومی به آنان به دلایل گوناگون با ناکارآمدی مواجه شدند و با رخ داد سوم تیر 84، حاکمیت را به جریان اصولگرایان واگذار کردند.

جریان دوم خرداد «پس از انتخابات هفتم ریاست جمهوری، جبهه‌ای با حضور 18 گروه و حزب با عنوان شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد» را ایجاد کردند که توانستند هشت سال حضورشان را در همه قوای نظام تثبیت و توسعه دهند. این جریان که در دهه 60 در بین دو جریان اصل کشور به جریان «چپ مذهبی» مشهور بود، در شاخصه‌های آن دیدگاه‌های سیاسی ضداستکباری، ضدصهیونیستی، و در نگاه‌های اقتصادی به اقتصاد دولتی و در دیدگاه‌های فرهنگی به نگرش ارزشی حامیان ولایت فقیه، عدالتخواهی و توده‌گرایی مشهور بودند، اما پس از رحلت حضرت امام خمینی (ره)، عمدتاً در تبعیت از ولایت فقیه و در عرصه‌های رقابت‌های انتخاباتی به نوعی دگردیسی و فاصله‌گیری از آرمانهای دهه آغاز انقلاب گرفتار شدند. آنها به سادگی در مقابل فرمان و نص ولایت، اجتهاد کرده و متأسفانه همانند دهه اول انقلاب همراهی لازم را با ولایت و جلوگیری از نفوذ نااهلان و نامحرمان به انقلاب و ایستادگی در مقابل دشمن را نداشتند.

جریان موسوم به اصلاح‌طلبی در طول هشت سال حاکمیت خود، رویکردی متفاوت از گذشته داشته و یا چرخش از پاشنه اقتصادی به سیاسی، به رسمیت شناختن رفتارهای اجتماعی جوانان، همبستگی نوین سیاسی، ظهور مطالبات انباشته شده سیاسی، احیای انتقادهای سازنده به نظام و فعال شدن در عرصه‌های سیاسی جامعه با شعارهای جدید همچون جامعه مدنی، جمهوریت، اصلاح‌طلبی را اعلام کردند. در رویکرد این جریان اهدافی چون گسترش مشارکت مردم و مشروعیت (مقبولیت) نظام، تقویت جمهوریت نظام نهادینه کردن مردم‌سالاری، بالفعل کردن ظرفیت‌های سیاسی قانون اساسی، تقویت نهادای مدنی، گسترش احزاب، احیای شوراهای اسلامی، گسترش آزادی، تقویت مطبوعات و فعال کردن جریاناتی چون دانشجویی مد نظر آنان قرار گرفت.

مبانی و شاخصه‌های فکری: اگرچه طیف‌ها و جناحهای جریان دوم خرداد در برخی عرصه‌ها اختلافاتی با هم دارند اما این جریان دارای دیدگاهی مشترک پیرامون مسایلی همچون نقش اجتماعی مذهب، آرمان و ارزشها، رهبری سیاسی، حقوق بشر، دموکراسی، اقتصاد، آزادی‌های اجتماعی و تنش‌زدایی در روابط خارجی دارند. در دیدگاه‌های اعتقادی این جریان نوعی نگاه حداقلی به نقش مذهب در اداره جامعه در میان اکثر طیف‌های آن قابل مشاهده است. «جریان مذکور دین را نه همچون دایره المعارف که به سان الفبایی فرض می‌کند که می‌تواند زبان دیگر (افزون بر زبان‌های رایج بشری) را به انسان بیاموزد. این زبان وحی است که با ترکیب حروف و لغات آن می‌تواند در زمان‌های مختلف به محصولات جدیدی دست یافت.» [2]

«در جریان دوم خرداد حضور طیف‌هایی» که آبشخور دیدگاه‌های آنها غربی بوده و تصور آنان از تغییر و تحول، عمدتاً تغییر ارزش‌ها، ساختارها و قوانین حاکم بوده، به گرایش نوگرایان دینی پیوند می‌خورد که بر محورهای دموکراسی و حقوق بشر غربی به عنوان دیدگاهی توانا و صلاحیت‌دار نگاه می‌کرد» [3]

اصلی‌ترین مباحث پایه‌های معرفت‌شناسی این نگرش را باید در مباحث پلورالیستی و هژمنوتیکی جستجو کرد. پلورالیسم دینی با تفکیک و جدایی ما بین ماهیت دینی و معارف بشری، معرفت دینی را حاصل تجربه افراد در شرایطی زمانی و مکانی مختلف می‌داند. بر این اساس هیچ معرفتی حقیقی و آسمانی نیست و هیچ تفاوتی بین ادیان وحیانی و غیر وحیانی یا آسمان و زمینی نیست. [4]

این نظریه، مبنا و پتانسیل ویژه‌ای برای دور کردن دین از صحنه اجتماعی و سیایس ایجاد می‌کند و به همین دلیل می‌توانست مبنای نظریه اصلاح‌طلبی قرار بگیرد.

نوگرایی دینی، سکولاریسم که دین مداری را به افراد و اعصار واگذار می‌کند و اصل آن را فارغ از دسترس انسانها قرار می‌دهند به نتایجی همچون «دین حداقلی و تجربی» می‌رسند. روحانیون از این نگاه تنها متولیان دین نیستند. چون این دین فقط به آنها اختصاص ندارد. علاوه بر این مدیریت یک حرفه و فنی کارشناسی است باید از دسترسی روحانیون خارج شود. [5]

اصلاح‌طلبان افراطی با مبنا قرار دادن نظریه فوق بعد از دوم خرداد 76 حرکتی بنیانگذاری کردند تا جامعه را به سوی سکولاریسم سوق دهند و با رادیکالی کردن شرایط، گفتمان دوم خرداد را به گفتمان تغییر را استحاله تبدیل کنند.

با دقت در مبانی و مواضع طیف‌های مختلف جریان دوم و مدعیان چپ دیروز شاهد چرخش‌ها و تغییراتی بوده‌ایم. در سال‌های دهه 60، غرب ستیزی، اعتقاد به اقتصاد دولتی، ‌توده‌گرایی و امثال آن از ویژگی‌های بارز آنان به شمار می‌رفت. این جریان در دهه هفتاد به دگردیسی سیاسی- فرهنگی گرفتار شد. غرب‌ستیزی جای خود را به غرب دولتی، اعتقاد به اقتصاد دولتی جای خود را به هواداری از اقتصاد سرمایه‌داری بازار آزاد و آرمانگرایی جای خود را به عمل‌گرایی و نگرش تساهل و تسامح داد.

گونه‌شناسی طیف‌ها و احزاب: جریان دوم خرداد و یا موسوم به اصلاح‌طلبان به چهار طیف برجسته دسته‌بندی می‌شوند. [6]

1- اصلاح‌طلبان سنتی: این طیف از باسابقه‌ترین گروههای سیاسی نظام بودند که در دهه اول انقلاب به جناح چپ سنتی مشهور و از فقه پویا دفاع می‌کردند. آنها در مجلس دوم، فراکسیون قدرتمند و در مجلس سوم طیف اکثریت و نیز اکثریت وزرای دولت مهندس موسوی بودند. در دهه دوم از نفوذ این جریان در دولت و مجلس کاسته شد و در نتیجه در نیمه اول دهه 70 در شرایط نیمه اپوزیسیون قرار گرفت. در نیمه دوم این دهه به تدریج به قدرت بازگشت دریای (قوای) مجریه و مقننه (مجلس ششم) را به دست گرفتند. این طیف در دهه 60 به عنوان بدنه ارزشی نظام شکافته شد اما در دهه 70 با تجدید نظر طلبی‌هایی عمل‌گرا شد. آنها در آغاز خود را خط امام خواندند و سپس به جناح چپ و یا اصلاح‌طلب سنتی معروف شدند. در انتخابات 76 سیدمحمد خاتمی مشهورترین چهره آن، رئیس قوه مجریه شد و در انتخابات 84 مهدی کروبی چهره دیگر این جناح، پس از شکست در انتخابات نهم، حزب اعتماد ملی را از نیروهای معتدل دوم خردادی فعال نمود.

طیف اصلاح‌طلبان سنتی از نظر اندیشه، مشروطه‌خواه و از ولایت فقیه تفسیری دموکراتیک در چارچوب قانون اساسی بویژه مجلس خبرگان رهبری دارند. پایگاه اجتماعی این جریان بیشتر در طبقات محروم شهرها و روستاها استراتژی سیاسی آنان آرامش فعال در داخل کشور است و به نوعی دموکراسی برخاسته از ریش سفیدی اعتقاد دارند و به دنبال نوعی آزادی مرحله به مرحله‌اند. [7] گروهها و احزاب برجسته این طیف شامل حزب اعتماد ملی (دبیر کلی مهدی کروبی) مجمع روحانیون مبارز (دبیر کلی موسوی خوئینی‌ها)، مجمع اسلامی بانوان (دبیر کلی خانم فاطمه کروبی)، حزب همبستگی (دبیر کلی راه‌چمنی)، مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم) (سید حسین موسوی تبریزی) و مجمع نیروهای خط امام (دبیر کلی محتشمی‌پور) است.

2- این طیف در دهه 60 به صورت سایه جناح‌های سیاسی چپ و راست حضور داشت. افراد این طیف مدعی فعال بودن حول محور هاشمی رفسنجانی هستند. این طیف در سلا 74 با تأسیس حزب کارگزاران سازندگی در دولت سازندگی، بخش قابل توجهی از مجلس پنجم را در اختیار گرفت، اما به تدریج خصوصاً پدر معنوی این حزب در مجلس ششم از سوی اصلاح‌طلبان رادیکال و اپوزیسیون ضربه سختی خورد. به تدریج گروه دیگر این جریان، حزب اعتدال و توسعه فعال شد که در انتخابات نهم با طرح گفتمان اعتدال‌گرا مطرح گردید.

در دیدگاههای این طیف باید گفت آنان «از نظر اندیشه سیاسی، مشروطه‌خواه هست و به نوعی حکمرانی توسعه‌گرا و نخبه‌گرا و تصمیم‌سازی نخبگان معتقدند و از نظر پایگاه اجتماعی به طبقه متوسط جامعه وابسته‌اند.

در همه دولتهای پس از انقلاب (تا قبل از دولت نهم) در اداره کشور حضور داشته و از سرمایه‌داری صنعتی دفاع می‌کردند. به بخش خصوصی اعتقاد داشته و در استراتژی سیاسی، آرامش در داخل و تنش‌زدایی در خارج را دنبال می‌کردند.» [8]

این طیف در ایدئولوژی آمیزه‌ای از آموزه‌های لیبرال و عمل‌گرایی و در رویکردها، عرف‌گرا و سکولار بودند. در اداره اقتصادی کشور به مدل‌های جهانی اقتصاد آزاد اعتقاد داشتند و در مسایل فرهنگی و اجتماعی دارای روحیه تساهل و تسامح و نگاه لیبرالی و در سیاست خارجی، دارای گرایش اعتدالی، مصلحت‌گرایی و واقع‌گرایی (حاکی از انوع انفعال و وادادگی) بودند.

3- طیف اصلاح‌طلبان رادیکال: ریشه‌های این طیف در دهه 60، طیف چپ سنتی بودند، که در دهه 70 به روشنفکران سیاسی تبدیل شدند. در سال 76 رهبر معنوی آنان را پس از انتخابات محمد خاتمی بر عهده گرفت.

در بررسی دیدگاههای این طیف، در اندیشه سیاسی در مرز جمهوریخواهی سیر می‌کند. در بحث ولایت فقیه، ایشان ناظر کلی و مقوله آن را از جنس نظارت می‌دانند. نه اعمال قدرت. حامی نوعی سکولاریسم به معنای استقلال نهاد دین از دولت و به اندیشه‌های مدرن نزدیک‌اند. پایگاه اجتماعی آنان روشنفکران و دانشگاهی‌ها هستند. استراتژی سیاسی آنان دموکراسی‌خواهی در داخل و تنش‌زایی در خارج بود. در پرونده هسته‌ای قائل به انفعال تا حد تعلیق و به دست آوردن اعتماد غرب حتماً با مذاکره با آمریکا بودند. و از نوعی الگوی لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی و همچنین از عناصر اپوزیسیونی در حاکمیت دفاع می‌کرده و می‌کنند.



[1]- ویژه نامه سیاسی، شهریور 1376، اداره سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، ص 143

[2]- محمد قوچانی، یقه سفیدها، انتشارات نقش و نگار، ص 62

[3]- جهاندار امیری، پدرخوانده‌ها و اصلاح‌طلب تجدیدنظر طلب، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 216

[4]- عبدالکریم سروش، جمله کیهان، ش26، ص 59

[5]- عبدالکریم سروش، جمله کیهان، ش27، ص 13، 14

[6]- رمضان شعبانی سارویی، اصلاح‌طلبان و انقلاب اسلامی، پیام انقلاب، ش 7 ص 30 ، 29.

[7]- محمد قوچانی، عصر جدید، سیاست نامه شرق، تهران 1384، ص 4.

[8]- همان، ص 5.


شنبه 96 تیر 31 , ساعت 11:27 عصر

اصلاح‌طلبان رادیکال، به لحاظ فکری کاملاً در لیبرالیسم مستحیل گشته‌اند. به گونه‌ای که در حوزه اقتصاد، مواضع درهای باز و سرمایه سالاری را قبول دارند. در حوزه سیاست داخلی، طرفدار لیبرال دموکراسی و در حوزه سیاست خارجی، موضع پذیرش رسمی نظام سلطه حاکم بر روابط بین‌المللی‌اند. [1]

از مهمترین احزاب این طیف دفتر تحکیم وحدت (دبیری رضوی فقیه)، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (دبیر کلی محمد سلامتی) و حزب مشارکت (به دبیر کلی میرادامادی) هستند.

4- اصلاح‌طلبان اپوزیسیونی:‌ در این طیف احزاب و گروهای مختلف اصلاح‌طلب که در رفتار، ماضع اپوزیسیونی داشته‌اند. از ملی‌مذهبی‌های راست‌گرا و چپ‌گرا تا روشنفکران عرف‌گرا در طیف‌های رنگارنگ از گروههای چپ تا لیبرال را در بر می‌گیرد. این طیف در اندیشه سیاسی از مشروطه‌خواهی لیبرال تا جمهوری‌خواهی ناب را دنبال می‌کنند.

از نظر پایگاه اجتماعی عمدتاً‌ به طبقه متوسط و در فضای تمدن غرب زندگی می‌نمایند. بیشتر افراد آن از روشنفکران و دانشگاهیان بوده و در برخی مراکز صنفی و اقتصادی و بخش خصوص حضور دارند. استراتژی سیسای آنان کمک به فضای بین‌المللی برای وادار کردن نظام به تغییرات عمیق سیاسی است. آنها نظام نوین جهانی را قادر به پذیرش دموکراسی از سوی ایران می‌دانند و نسبت به فشارهای خارجی به ایران نظر مساعد دارند.

این طیف به دنبال اصلاحات به معنای ساختاری بوده و شعار آنها با اینکه توسعه سیاسی است اما معتقدند که ساختار فعلی قانون اساسی به بن رسیده و مفید و کارآمد نیست و باید عوض شود. آنها در ادبیات سیاسی خود دنبال جمهوری سکولار بودند و صرفاً رأی مردم را ملاک دانسته و اسلام را صرفاً دین رسمی عنوان کردند. این طیف پس از مجلس و دولت در صدد تسخیر سایر خاکریزها بودند. از این رو برای راه‌انداز یک جنبش اجتماعی تلاش کردند ت بقیه نهادهای نظام را عقب بزنند و با دو ابزار مهم مطبوعات متکثر و تظاهرات دانشجویی فعال بودند. مهمترین احزاب و گروههای سیاسی این طیف شامل نهضت آزادی (دبیر کلی ابراهیم یزدی)، ائتلاف ملی مذهبی متشکل از گروههای حلقه ایران فرد (دبیرکلی سحابی)، گروه پیام هاجر (خانم اعظم طالقانی)، جاما (دبیر کلی) نهضت مجاهدین خلق (دبیری لطف‌الله میثمی) جنبش مسلمانان مبارز (دبیر کلی حبیب‌الله پیمان)، بقایای دفتر تحکیم وحدت شاخه علامه و برخی چهره‌های سکولار همچون اکبر گنجی، محسن سازگارا و ... هستند.

گفتمان و مواضع:‌ در جبهه دوم خرداد گفتمان‌ها و عقاید مختلف و گاهاً متضادی در طول یک دهه گذشته از 76 تا 86 حاکم بوده، به گونه‌ای که در یک سر طیف آن، طیف‌های سنتی با ادعای حمایت از حاکمیت دینی (خط امامی) و اصلاح‌طلبی و در بخش دیگر آن طیف‌های میانه با گرایش لیبرالیستی منتهی‌الیه این جریان، طیف‌های افراطی بودند که با گرایشات سکولاریستی و اپوزیسیونی، در صدد براندازی حاکمیت دینی و جایگزینی نظام غیر دینی در ایران بودند. [2]

در دوران حاکمیت 8 ساله جریان دوم خرداد بر کشور ارزش‌های چپ مذهبی دیروز رها گردید و این جریان با محوریت سیدمحمد خاتمی عملا طیف جدیدی را با نگرش اسلام‌گرایان متجدد لیبرال دموکرات شکل داد اگرچه برخی جناحهای، آن همچون اکبر گنجی با رادیکالیزه کردن فضای سیاسی کشور در صدد عبور از قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی بودند و نهایتاً سر در کنگره آمریکا و نزد دشمنان ایران سر در آوردند. و در حقیقت لیبرال محض و ملی گردیدند. همچنین جناح‌هایی همچون حزب مشارکت و کارگزاران عملاً در طیف لیبرال دموکرات‌های مذهبی جای گرفتند و نیز در جریان دوم خرداد احزابی چون اعتماد ملی،‌ پس از حماسه سوم تیر 84 و حاکمیت اصولگرایان در کشور آقای مهدی کروبی، طیف جدید اسلام‌گرایان سوسیال دموکرات را با ادعای اعتدال‌گرایی و اصلاح‌طلبی»‌ تحت عنوان اعتماد ملی شکل دادند. [3]

عملکرد و رفتار: جریان دوم خرداد در طول هشت سال حاکمیت خود در سالهای 76 تا 84 دارای اقدامات، رفتار و مواضع خاصی بوده که به گوشه‌ای از آن اشاره می‌گردد: [4]

1- بعد فرهنگی و اجتماعی: آنچه پس از دوم خرداد 76 به وقوع پیوست سناریوی تقابل با ارزش‌های دینی بود. هجمه به دین و اعتقادات دینی با تکیه بر شعارهای تساهل و تسامح حمله به فقه و احکام شرعی، تهاجم به مقدسات اسلامی و ارزش‌ها مانند عاشورا و ادعیه مذهبی، ترویج ابتذال، بی‌بندوباری و اباحه‌گری، هجمه به ولایت فقیه و تخریب چهره امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری از محورهای اصلی هجمه آنان در مطبوعات زنجیره‌ای بوده که حکایت از برنامه‌ای از پیش طراحی شده برای سست کردن پایه‌های فرهنگی- مذهبی و اجتماعی جامعه داشت. در نگاه و عملکرد فرهنگی این جریان، طرح آموزه‌های ضددینی از سوی تئوریسین‌های افراطی این طیف که دین را افیون ملتها دانسته و آموزه‌های دینی را تیره و تاریک معرفی کردند، وحی را جزو توهمات دانسته و تقلید را کار ملیون اعلام کرده، قانون اساسی را بسته و استبداد دینی قلمداد کرده و تلاش برای پیاده کردن الگوی اصلاحات و طراحی دموکراسی هانتینگتون آمریکایی با بکارگیری مهره‌هایی چون هاله اسفندیاری، رامین جهانبگلو و دیگر مرتبطین مؤسسه صهیونیستی سوروس و طراحی استراتژی براندازی فرهنگی‌ با انقلاب مخملین در ایران از دیگر اقدامات شوم عناصر افراطی این جریان است.

در بعد اجتماعی نیز راه‌اندازی شورشهای اجتماعی همچون 18 تیر 78، کاهش خودباوری جوانان ترویج اشرافی‌گری،‌ جایگزین کردن گفتمان لیبرالیسم و سکولاریسم، قانون‌شکنی، تبدیل مطبوعات و رسانه‌های زنجیره‌ای به پایگاه دشمن، حمله به نهادهای انقلابی، زیر سؤال بردن دفاع مقدس، افشای اسناد محرمانه و سری نظام، تقویت اختلافات قومی و مذهبی،‌ترویج افکار فمنیستی و سکولار، تدوین و راه‌اندازی تئوری براندازی نرم و انعکاس اخبار رسانه‌های خارجی بدون تغییر از دیگر اقدامات برخی عناصر جریان دوم خرداد بوده است.

2- بعد سیاسی:  این جریان متاسفانه در سالهای حاکمیت گفتمان توسعه سیاسی،‌ پیوند مستحکمی با مخالفان نظام دینی داشتند. حمایت از عناصر گروهک‌های ملی- مذهبی و میدان دادن به آنان و ایجاد تنش‌های سیاسی و فضاسازی علیه نهادهای قضایی و امنیتی نظام پس از دستگیری در سال 79، حمایت از این عناصر برای ورود به مجلس ششم، همراهی و میدان‌داری در برپایی غائله‌های سیاسی سنگینی علیه شورای نگهبان (همچون تحصن نمایندگان و استعفای مسئولان کشور)، تلاش برای پیوند عناصر داخلی و اپوزیسیون خارج از کشور در اجلاس‌هایی چون برلین، برپایی فتنه‌هایی همچون 18 تیر 78، کوی دانشگاه و امثالهم عدم قاطعیت دولت در مواضع خارجی و داخلی، با ایجاد امید در اردوگاه دشمن، نرمش در مقابل استکبار، عقب‌نشینی از حق مردم و تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای، تشدید مرزبندی‌ها و تقابل در درون نظام و اتخاذ رفتارهای اپوزیسیون و ساختار شکنی علیه حاکمیت دینی، اتخاذ تاکتیک‌های براندازانه چون حاکمیت دوگانه، خروج از قانون اساسی،‌ نافرمانی مدنی و ... از حرکت‌های مرموز جریان‌های افراطی دوم خرداد بود که هزینه‌های مادی و معنوی زیادی را بر نظام تحمیل کردند. آنان درصدد ایجاد چالش‌ها و بحران‌های مصنوعی در ارکان نظام، ایجاد تشنج در جامعه، تضعیف وحدت و امنیت ملی و فرسایش انقلاب و حاکمیت دینی بودند. [5]

3- بعد اقتصادی: این جریان تلاش برجسته‌ای برای تغییر فضای اقتصادی کشور در شرایط پس از دولت سازندگی و تشدید شکاف‌های طبقاتی در جامعه و نیز ایجاد فاصله بین مردم و مسئولان نداشته است. کارگزاران سازندگی دولت هاشمی در دولت خاتمی باقی ماندند. تداوم سیاست اقتصادی دوره قبل،‌ عدم اولویت به مسائل اقتصادی دو دولت جدید و ترکیب ناهمگون در عرصه مدیریت اقتصادی کشور از جمله عوامل پیدایش آشفتگی در شرایط اقتصادی کشور در این مقطع بوده است.

بیکاری بیش از پنج میلیون جوان، افزایش تورم و کاهش قدرت خرید اقشار جامعه، توقف و رکود پروژه‌های ملی، عمران و تولیدی در عرصه سازندگی کشور، کسری بودجه،‌ عدم حمایت لازم از اقشار محروم و ضعیف جامعه، مشکلات نظام بانکی و عدم توفیق در اجرای بانکداری اسلامی، ناهماهنگی و ضعف در سیستم اقتصادی دولت، بی‌توجهی به نیازها و مشکلات معیشتی مردم، بروکراسی گسترده و ناکارآمدی سیستم اداری و عدم اصلاح نظام اداری کشور، ضعف در پاسخگویی دستگاه‌های دولتی به مردم علی رغم طرح شعار دولت پاسخگو، اهتمام مجلس ششم و دولت خاتمی به مسایل سیاسی و جناحی و ... از نشانه‌های عدم موفقیت دولت اصلاحات در عرصه اقتصادی بوده است. در واقع باید گفت این جریان فرصت‌سوزیهای زیادی را در 8 سال حاکمیت خود داشته و در واقع در عرصه اقتصادی کارنامه قابل قبولی نتوانست ارائه دهد.[6]

جمع‌بندی:

1- گفتمان اصلاح‌طلبی، پروسه‌ای درون ساختاری است که نظام جمهوری اسلامی در طی سه دهه گذشته با آن مواجه بوده، چنانچه تحول‌خواهی بیش از هفتاد درصد مردم ایران بر اساس اصلاحات درون ساختاری است نه اصلاحات ساختارشکن که برخی طیف‌های جریان دوم خرداد درصدد تحقق آن بودند.

2- تقلیل حماسه بزرگ دوم خرداد به اصلاحات و تجدیدنظرطلبی، به میزانی که برای سکولارها جذابیت داشته، به میزان بیشتر برای مردم خسته کند. و ملال‌آور بود. شکاف‌های طبقاتی، تندرویها، افراط‌گریها و حریم‌شکنی‌ها، تقابل با ارزش‌های دینی و انقلابی و تضاد ایدئولوژیک، اختلافات درونی غفلت از مطالبات حقیقی مردم،‌ فقدان استراتژی، رفتار اپوزیسیونی، رابطه سالاری، قانون شکنی، رواج روح اشرافیت و کاهش ساده زیستی، و دهها مؤلفه دیگر باعث از دست دادن پایگاه اجتماعی و در نتیجه افول جریان دوم خرداد و مدعیان اصلاح‌طلبی در کشور شد.

3- اگرچه اصلاح‌طلبان در عنوان و راهبرد اصلاح‌طلبی اشتراک نظر داشه اما قرائت‌ها و برداشت‌های متفاوت و طیف‌های مختلف جریان اصلاح‌طلبی که دارای تضادهای بیشماری بوده، موجب شده برخی از آنان در ذیل گفتمان جمهوری اسلامی‌خواه و برخی در طیف مشروطه‌خواه و بعضی دیگر در طیف اصلاح‌طلبان دموکراسی‌خواه قرار گیرند.

4- در طیف‌بندی اصلاح‌طلبان، از طیف‌های سکولار تا طیف‌هایی که معتقد به نظام جمهوری اسلامی‌اند و نیز طیف‌های اصلاح‌طلب برانداز از هم تفکیک‌ و تمایز کرد.

5- جریان دوم خرداد و اصلاح‌طلبان، اگرچه در طراحی رویکرد و گفتمان اصلاح‌طلبی، مهندسی مناسبی و به موقعی در فضای سیاسی ایران در سال 76 ایجاد کردند و می‌توانستند با اندیشه اصلاح‌طلبی در درون نظام آن را تداوم بخشید، اما متأسفانه عملکرد، مواضع و رفتارهای نامناسب عمده اصلاح‌طلبان خصوصاً طیف رادیکال و اپوزیسیونی آن، عامل دوری آنان را در نزد افکار عمومی خواهم نمود.

ب) جریان میانه (اعتدال):‌ در شرایط پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز در کنار وجود در جریان سیاسی که تعیین کنند. رقابت‌ها و آرایش سیاسی در کشور بودند، وجود جریان دیگری در دالان سیاسی دو جریان اصلی کشور، با اسامی و نامهایی همچون خط سوم، جریان سه، خط اعتدال، جریان میانه و امثالهم مطرح بوده است.

فرآیند و تطور:

مدعیان این جریان، در اوج رقابتهای سیاسی در کشور از آغاز انقلاب تا به حال، ادعا کردند آنها جریانی جدا و مستقل از دو جریان موجود چپ و راست کشور می‌باشند. این خصلت میانه حرکت کردن باعث یارگیری این جریان از هر دو جریان اصلی چپ و راست سابق، دوم خرداد، اصولگرای جدید بوده است که عمدتآً نیروهای ریزشی هر دو جریان به سمت جریان سوم تمایل داشتند. اگر چه برخی احزاب و گروههای سیاسی با ادعای استقلال از دو جریان و ایجاد جریان و خط جدید در کشور و طرد و حذف آنان، مبادرت به ایجاد جریان سوم در کشور می‌نمودند.

مدعیان جریان‌ میانه (خط سوم) در بین هر دو طیف و جریان سیاسی کشور مطرح شدند. بدین معنا که هم در جریانات ضد انقلاب و برانداز گردهمایی خود را خط سوم قلمداد کردند و هم دوربین جریانات خودی نظام، گروهی احزاب و شخصیت‌هایی ادعا کردند آنها وابسته به دو جریان اصلی کشور نیستند، خود دارای خط، برنامه و استراتژی مستقلی به دور از دو جریان سیاسی کشور هستند. در بین جریانات اپوزیسیون و ضد انقلابی در آغاز انقلاب جریان‌های سلطنت‌طلب، منافقین، باند منحرف مهدی هاشمی و برخی چهره‌های اپوزیسیونی جدید، خود ار خط سوم و یا میانه قلمداد کردند. همچنین در بین نیروهای خودی نظام که اساساً حاکمیت دینی جمهوری اسلامی را پذیرفتند،‌ گروه‌ها و جریاناتی چون حلقه کیان، جریان منتسب به محسن رضایی و احزابی مثل حزب اعتماد ملی به رهبری کروبی و نیز حزب مردم‌سالاری به رهبری دکتر کواکبیان، جریان روزنامه انتخاب جناب طه هاشمی، و احزابی چون کارگزاران سازندگی خود را جریانی جدا از دو جریان مطرح کشور، قلمداد کردند. همچنین حزب اعتدال و توسعه در سالیان اخیر، در ذیل جریان سوم مشهور گردید.

آنچه از آغاز انقلاب تا به حال به عنوان یک حرکت مستمر در جریان میانه دنبال شده است. بهره‌گیری این جریان از برخی شخصیت‌ها و بزرگان انقلاب و نظام بوده که سعی در مخفی کردن چهره و ماهیت حقیقی آنان داشتند. آنچه در منحنی رفتار سیاسی این جریان قابل ملاحظه است گرایش آنان در مقاطعی مثل انتخابات به یکی از دو جریان سیاسی کشور است. بدین لحاظ در برخی مقاطع با جریان راست ائتلاف کردند و در برخی زمانها به دلیل فرصت‌طلبی با جریان چپ همراه شد. حزب کارگزاران از نمونه‌های بارز آن است که در مواضع زیگزاگی در سالهای اخیر در این منطقه در رفت و آمد بوده است.

خاستگاه و مبانی فکری: درباره خاستگاه فکری جریان عمل‌گرا و مدعی اعتدال باید گفت، با بدست‌گیری اداره کشور توسط جریانات خودی نظام پس از خلاف جریان لیبرال و نفاق در دهه 60، اختلافاتی در عرص‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور پدیدار شد. دفاع و تاکید جامعه روحانیت مبارز و برخی احزاب وابسته به جریان مشهور به راست مذهبی، بر فقه سنتی، در مقابل دفاع از فقه پویا توسط مجمع روحانیون مبارز و برخی احزاب وابسته به جریان مشهور به چپ مذهبی کشور، منطقه بینابین و میانه‌ای را برای روحانیون معتدل‌تر فراهم می کرد که موضوع «تشخیص مصلحت» را بر اساس عناوین احکام ثانویه، احکام حکومتی از طریق کسب تکلیف از امام (ره) به میان می‌کشیدند که «بارزترین چهره این رویکرد هاشمی رفسنجانی که به نوعی مصلحت‌گرایی با نظر به مقتضیات سیاسی و اجتماعی نظام در چهارچوب حاکمیت فقهی مکتبی و بر محور ولایت فقیه دفاع می‌کرد و به عنوان رئیس مجلس از حضرت امام راه حل می‌خواست» ‌بود. [7]

بر این اساس آنچه از مواضع رهبران و عملکرد احزاب وابسته به جریان میانه برداشت می‌گردد، مهمترین مبانی و شاخصه‌های فکری، اعتقادی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این جریان عبارتند از:‌ اعتقاد به فضای باز سیاسی و رویکردهای سکولاریستی در سیاست‌های داخلی؛ پای‌بندی به عدم دخالت دولت در حوزه زندگی افراد، اشخاص و عدم مسئولیت دولت در اجرایی کردن اصول، ارزشهای دینی تدر جامعه؛ اصالت به آزادیهای اجتماعی و فردی؛ اهل تساهل و تسامح در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی؛ تأکید بر رویکردهای اقتصادی باز؛ توجه به تولید ثروت به جای توزیع ثروت و عدالت اجتماعی؛ تکریم سرمایه‌داران و عزت و احترام ویژه برای آنان؛ عدم اعتقاد به اقتصاد دولتی؛ انفعال، مدارا و تنش‌زدایی در حوزه سیاست خارجی؛ تمایل زایدالوصف به برقراری رابطه با آمریکا و غرب؛ گرایشی لیبرالی در رویکردهای سکولار در حوزه‌های فرهنگی است. با توجه به ملاک و عنصر اقتصادی و توانمندیهای اقتصادی افراد در ائتلاف‌های سیاسی، روی گشاده نشان دادن به جریان‌های مدعی اصلاح‌طلبی در طول هشت سال حاکمیت اصلاح‌طلبان و نیز مهمترین حامی و پشتیبان مادی و معنوی بودن آنان، از دیگر شاخصه‌ها و ویژگی‌های این جریان محسوب می‌شود.



[1] - سیدنظام‌الدین موسوی، انتخابات نهم ریاست جمهوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 101

[2]-- رمضان شعبانی سارویی، جریان شناسی انتخابات هشتم،‌ فصلنامه مطالعات سیاسی روز، شماره 26 و 25 ، ص 84.

[3]-همان، ص 84

[4]- ر.ک: - رمضان شعبانی سارویی جریان اصلاح‌طلب، میثاق فرهنگیان بسیجی شماره2- -رمضان شعبانی سارویی، اصلاح‌طلبان انقلاب اسلامی، جناح انقلاب شماره 7- رمضان شعبانی سارویی، انتخابات نهم- رمضان شعبانی، جریان‌شناسی و انتخابات خبرگان، انتشارات اعتدال قم

[5]- رمضان شعبانی سارویی، جریان شناسی، جریان دوم خرداد، خبرنامه بسیج؛ شماره 17، 6 و 8625 ، ص 2.

[6]- همان،‌ شماره 24، 6، 86، ص2.

[7]- روزنامه کیهان، 20/7/60


شنبه 96 تیر 31 , ساعت 11:26 عصر

یکی از تئوریسین‌های جریان میانه در توصیف مبانی فکری این جریان اظهار می‌دارد:

جریان میانه‌رو، معتدل، واقع‌بین، تعقل‌گرا و اعتدالیون، در سیاست داخلی‌شان اعتقاد به یک درجه‌ای از فضای باز سیاسی، حق انتخاب مردم، عدم دخالت دولت در زندگی و حوزه خصوصی و شخص افراد، اعتقاد به درجه‌ای از آزادی‌های اجتماعی و فردی داشته و به اندازه‌ای اهل تساهل و مدارا هستند. در اقتصاد بیش از آنچه که اصرار بر توزیع ثروت و عدالت اجتماعی داشته باشند، تاکید روی تولید ثروت دارند. به ثروتمندان و تولیدکنندگان ثروت به دیده بعض و کینه نمی‌نگرند، اعتقادی به اقتصاد دولتی ندارند. در سیاست خارجی نیز تمایل‌شان به مدارا و تنش‌زدایی است.» [1]

بن‌مایه اجتماعی این گروه بیشتر مدیران ارشد نظام است. از منظر اقتصادی این گروه در نقطه مقابل «چپ‌ها» قرار می‌گیرند. آنان اعتقاد کامل به اقتصاد باز،‌ عدم دخالت دولت در اقتصاد و دنده کردن اقتصاد ایران به اقتصاد جهانی دارند. فقط در اقتصاد نیست که تکنوکراتها با چپ‌ها مشکلی پیدا می‌کنند. در عرصه سیاست خارجی نیز تکنوکراتها به مراتب از سیاست تنش‌زدایی مشارکتی‌ها جلوتر رفته و اساساً خواهان برقراری رابطه با آمریکا و غرب هستند.

چندان اعتقادی به برابری و مساوات از طریق دولت نداشته و معتقدند که وظیفه دولت صرفاً تامین یک حداقل برای همه است. از این نقطه به بعد چندان دیگر اعتقادی به دخالت دولت در اقتصاد ندارند. ... پایگاه اجتماعی تکنوکراتها بیشتر در میان مدیران ارشد نظام اعم از بخش صنعتی، تجاری، دیپلماتیک و سیاسی کشور است. [2]

طیف‌ها و احزاب: در این مقطع مهمترین احزاب،‌ گروهها و طیف‌ها و مشهورترین رهبران وابسته به جریان میانه عبارتند از:‌ حزب کارگزاران سازندگی (حسین مرعشی، محمد هاشمی، کرباسچی) حزب اعتدال و توسعه (حسن روحانی، نوبخت، طاهرنژاد)، حزب مردم‌سالاری (کواکبیان، شکوهی، محبی) حزب رفاه ملت ایران (محتشمی)، حزب‌الله ایران (حسین خرازی، کنعانی مقدم)، فراکسیون حزب‌الله مجلس (علی عسگری، غفوری‌فرد، محجوب، جلودارزاده)، فراکسیون وفاق و کارآمدی مجلس (احمدی، طلایی نیک، امیدوار رضایی)، حزب اعتماد ملی (محسن رضایی، امیدوار رضایی)، حزب تمدن اسلامی ( ) می‌باشد.

مواضع و عملکرد:‌ آنچه در رویکردها و مواضع این جریان در سالیان اخیر قابل مشاهده بوده، «طیف‌های مختلف میانه‌روها، به اقتضای تحولات دنیا و مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نظام جمهوری اسلامی، کم و بیش بر حسب روحیات و قابلیت‌های متفاوت به سمت مصلحت‌اندیشی، واقع‌گرایی و نوعی اصالت عمل سوق یافتند. اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از یاران روحانی و مورد اعتماد در دوران هشت ساله در سمت رئیس‌جمهور و بر رأس دو دوره دولت، مهمترین و بانفوذترین نماد جناح میانه محسوب شد. در کنار او تعدادی از وزرا و معاندانی از دولتش مثل عطاءالله مهاجرانی و حسین مرعشی و محمد هاشمی و نیز شهردار (اسبق) تهران (غلامحسین کرباسچی) رئیس کل بانک مرکزی (محسن نوربخش) و رئیس برنامه و بودجه (روغنی زنجانی) کما بیش به اعتدال و میانه‌روی گرایش داشتند. بدین ترتیب طیفی از فن‌سالاران (تکنوکراتها) شکل گرفت که مصلحت ناظم و جامعه و فرهنگ اسلامی را در برخورد واقعگرایانه‌تر و مصلحت‌اندیشانه‌تر با مسایل می‌دیدند. در این دوره و در پشت سر این فن‌سالاران و مصلحت‌گرایان نظام، طیفی از کارشناسان و مدیران و تحصیلکردگان با رویکرد کم و بیش عرف‌گرا (سکولار) و نوگرا با ابتکار عمل بیشتر از دهه اول انقلاب به فعالیت مشغول شدند. سازندگی، تعدیل، گرایش به بخش خصوصی، توسعه اقتصادی، تا حدودی گرایش به قواعد اقتصاد بین‌الملل، اهمیت مدیریت و نوعی عقلانیت، تساهل اسلامی، از نخستین کلید واژه‌های این طیف بود. در مورد غرب متمایل به تقلیل تندروی و مهار آرمان‌گرایی‌ها اولیه (مثل صدور انقلاب و ...) و در آمدن از راه تعامل و تبادل معتدل، و بعضی‌ها دارای گرایش باطنی برقراری مناسبات با آمریکا بودند. ... استقراض از بانک جهانی، راه‌اندازی کارخانه پپسی و کوکاکولا در مشهد، روزنامه‌های همشهری ایران به عنوان الگوهای منعطف و تنوع‌پذیر و نسبتاً عرف‌گرا (سکولار) و نوگرای مطبوعاتی که سرانجام با انتشار هفته نامه بهمن با صاحب اختیاری مهاجرانی و سردبیری علوی‌تبار به اوج خود رسید. در آستانه مجلس پنجم، عنوان حزب جدید یعنی کارگزاران که از واژگان عرفی و نه دینی در آن استفاده شده بود و مخالفت کارگزاران با آنچه انحصارطلبی دنیا‌گرایان سنتی غالب بر مجلس چهارم می‌دانستند، ... اعتقاد میانه‌روها به اتخاذ ملایمت در مسایل فرهنگی اجتماعی و عدم سخت‌گیریهای شرعی و جلوگیری‌ نکردن از بخشی از فعالیت‌های متنوع فرهنگی، هنری، ورزشی، تفریحی مردم و ... عدم نظارت حکومت بر کالاها و فرآورده‌های فرهنگی مثل فیلم، کتاب و ... از جمله مشخصات و ویژگی‌های رویکردی و عملکردی جناح میانه‌رو بوده است. [3]

این جریان در سالیان اخیر در صدد بوده تا با بهره‌گیری از شخصیت آقای هاشمی رفسنجانی فعالیت‌های سیاسی خود را استمرار بخشد. در مرکزیت این جریان کارگزاران سازندگی‌اند که گرایش آنان به هاشمی غیرقابل کتمان است. کارگزاران پس از شکست در انتخابات نهم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، در صدد بوده با طرح گفتمان اعتدال، و بهره‌گیری از سایر گروههای اقماری خود چون حزب اسلامی کار، حزب‌ اعتدال و توسعه، خانه کارگر و ... و با حضور در عرصه رقابت انتخاباتی شوراهای سوم و انتخابات مجلس هشتم، به کانونهای قدرت باز گردد که توفیقی بدست نیاورد. از دید این جریان، آینده کشور فضایی اعتدالی را می‌طلبد و مسیر دستیابی به آن، شکل اتوبان یک طرفه‌ای است که صرفاً از کمربندی کارگزاران عبور می‌کند.

درباره مشخصات و عملکرد حزب کارگزاران به عنوان گرانیگاه جریان میانه و اعتدال، حسین مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی گفته است:‌

«اگر بخواهیم با اصلاحات سیاسی روز دنیا یک تعریف محتوایی از دیدگاه حزب کارگزاران بدهیم باید آن را یک حزب لیبرال دموکرات اسلامی میانه رو بدانیم.» [4]

در حقیقت باید گفت نیروهای متجدد و تکنوکرات از سال 74 در یک چرخش ایدئولوژیک در یک بده‌بستان با تفکرات بیرونی، از چپ به راست تغییر چهت دادند و به جای تعامل با تفکر چپ با تفکر راست لیبرالی، وارد بده‌بستان شدند.

فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم شوروی و روی کار آمدن تفکرات لیبرالیستی در دنیا از یک سو و نیز فضای بعد از جنگ در ایران که میل به باز شدن داشت و تفکرات چپ و سوسیالیستی نمی‌توانست مشتری جمع کند. «اقدامات شبه لیبرالی آقای هاشمی رفسنجانی هم فضا را برای این کار آماده کرده بود. علی‌الخصوص بازسازی سیستم لیبرالیسم توسط لایه‌های زیرین متجدد اسلام‌گرا در سالهای بعد از جنگ که بیشتر توسط دکتر سروش انجام می‌شد به تدریج نئولیبرالیسم را شکل داده و در میان تحصیلکردگان و دانشگاهیان مشتری پیدا کرد. در نتیجه از سال 1376 به بعد نیروهای متجدد به جای تعامل با چپ با راست تعامل می‌کردند.» [5]

طیف کارگزاران که نقش محوری را در جریان میانه عهده‌دار است در طول حاکمیت سه دولت گذشته با گفتمانهای دفاع، توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی به علت ثابت قدم نبودن، فقدان ایدئولوژی مشخص و تابع قدرت بودن، همواره آنها را رفیق نیمه راه و جریانی فرصت‌طلب و قدرت محور در جریان‌های سیاسی کشور معرفی شده است.

از مهمترین موانع و چالشهای بازدارنده در فراگیری این جریان سیاسی در کشور؛ رفتارهای پدرسالارانه، قیم‌مآبانه و انحصارطلبانه آنان، سکوت و همراهی در مواجهه با حرکت‌های افراطی جریان مدعی اصلاح‌طلبی در هشت سال حاکمیت آنان، رویکردهای لیبرالی آنان در عرصه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، ضعف در التزام به مبانی اسلامی، انقلابی نظام در برخی از احزاب و رهبران سیاسی آنان جنگ روانی برخی طیف‌های آن علیه اصولگرایان،‌ تخلفات اقتصادی و بهره‌گیری از برخی رانت‌خواریها از سوی بعضی از رهبران احزاب و امثالهم بوده است.

جمع‌بندی:‌

1- گفتمان میانه و اعتدال‌گرایی اگرچه یک تفکر بنیادین و اصیل اسلامی است اما متأسفانه میانه‌روی این جریان بیشتر حاکی از نوعی اندیشه عمل‌گرایی، انفعال و بی‌تفاوتی در جهت نگاه جامع به ارزشهای بنیادین اسلام والایی بوده که این جریان به دلیل ضعف در اعتقاد و التزام به اصول و مبانی گفتمان و اندیشه‌های رهبری انقلاب اسلامی در عرصه‌های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، به نوعی خودباختگی در مواجهه با مدلهای نظام غرب گرفتار شده و به بهره‌گیری از نسخه‌ها و مدل‌های اقتصادی، سیاسی غیربومی روی آوردند. چنانچه اندیشه سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی که مواجه کرد. اسلام نظام اقتصادی و سیاسی ندارد. می‌تواند گواه این امر باشد.

2- مواضع، عملکرد و رفتارهای انفعالی در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در طول هشت سال حاکمیت کارگزاران سازندگی در دولت سازندگی و نگاه بخشی آنان به برخی از اهداف انقلاب و نظام، باعث عدم توجه به توسعه و عدالت همه جانبه اسلامی از سوی این جریان بوده است. بدین لحاظ پیامدهای از جمله شکاف اقتصادی، شکاف توده، دولت، بی‌توجهی به وضعیت فرهنگی و جامعه و ... حاکمیت تکنوکراتها در طول هشت سال را شاهد بودیم.

ج) جریان اصولگرا: پای‌بندی به اصول و مبانی برخاسته از اسلام ناب محمدی (ص) و سنت اهل بیت (ع) و ولایت فقیه را اصولگرایی گویند. بر این اساس اصولگرایی، نه صرفاً یک جریان سیاسی صرف، بلکه اندیشه و مکتب فکری است که دایره و شمول آن گسترده است که جلوه‌های گوناگون از یک گفتمان، مکتب فکری، رفتار و عملکرد یک فرد، حزب، جریان و تا انبوه‌ها جامعه‌ای را در بر می‌گیرد.

خاستگاه و ریشه‌ها:

خاستگاه اصولگرایی ریشه در متن اسلام سیاسی اهل بیت (ع) و سابقه‌ای 1400 ساله دارد که در فرآیند تاریخی گذشته، جلوه‌هایی از آن در قالب تفکر یک فقیه، مبارز و انقلابی، رهبر سیاسی، رئیس یک دولت، حزب و یا گروه و یا یک فرد تجلی کرده است.

امروزه پیدایش اصولگرایی با برپایی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی با احیای مکتب اصولگرایی (اسلام اهل بیت) توسط رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) نمود عینی یافته است. غلبه گفتمان جمهوری اسلامی و حضور جریان دینداری در مقابل جریان‌های لیبرال، سکولار و التقاطی و در مواجهه با گفتمان جمهوری و مشروطه‌خواهی در طول سه دهه گذشته از مصادیق بارز غلبه جریان اصولگرایان در ایران بوده است.

شرایط و موقعیت نظام جمهوری اسلامی و دسیسه‌های دشمنان داخلی و خارجی و حاکم شدن گفتمان‌های خاص توسط دولتهای پس از انقلاب از قبیل گفتمان دفاع و مقابله با بیگانگان در دولت مهندس موسوی، گفتمان سازندگی در دولت هاشمی رفسنجانی، گفتمان اصلاحات و توسعه سیاسی نشان دهنده آن است که هر دولتی متناسب با شرایط، اقتضائات و نیازهای کشور، وجوهی از دولت دینی مطلوب در اندیشه حضرت امام (ره) را برجسته کرده است و شکل‌گیری و احیای اندیشه اصولگرایی در دولت نهم، در حقیقت بازگشت به هویت اصلی انقلاب و احیای گفتمان اصلی انقلاب و نظام اسلامی یعنی گفتمان اصولگرایی است.

مبانی فکری: بر اساس برداشت از آموزه‌های حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدظله العالی)، مبانی و شاخصه‌های اصلی اصولگرایی عبارتند از:‌

اعتقاد به جامعیت دین اسلام برای اداره مجموعه زندگی انسان و التزام به توانمندی و کارآمدی دین در مدیریت جامعه بشری؛ مشروعیت الهی رهبری؛ حاکمیت و قانون در جامعه؛ اعتقاد به نقش مقبولیت مردمی و رضایت و اعتماد توده‌ها در اداره کشور و توجه به رویکرد مردم باوری و مردم‌گرایی؛ عدالتخواهی و ایجاد فرصت‌های برابر و کم کردن فاصله طبقاتی و تبعیض و مقابله با فقر، فساد و بی‌عدالتی در جامعه؛ معنویت‌گرایی و خداباوری و توجه به کانون توحید در بعد فردی، اجتماعی؛ استقلال‌خواهی و حفظ عزت‌ اسلامی؛ آزادی و آزاداندیشی و مقابله با آزادیهای منحط غربی، اعتماد به نفس، خودباوری و حفظ هویت ملی در سایه توکل الهی؛ اصولگرایی مصلحانه و توجه به نوگرایی در روشها و تلاش در جهت تحقق دولت اعتقاد به اصولی چون حق‌باوری، قانونگرایی، وحدت، ارتقای معرفت، بصیرت و معنویت در جامعه، رفاه و آسایش حداکثر مردم، ساده‌زیستی و پاکدامنی مسئولان؛ نمونه اسلامی و مقدمه‌سازی برای انقلابی جهانی عدالت‌گستر مهدوی (عج) از مهمترین ویژگی‌های فکری اصولگرایی است.

زمینه‌های اجتماعی و سیاسی:‌ اگر چه مکتب و اندیشه سیاسی اصولگرایی با پیروزی انقلاب و برپایی نظام جمهوری اسلامی در ایران احیا گردید، ولی ادبیات جریان اصولگرایی در عرصه سیاسی کشور در طول دو دهه اخیر مطرح نبوده و حیات سیاسی آن در فرهنگ سیاسی جامعه در طول یک دهه اخیر رشد و نضبح یافته است. بطور مشخص جریان اصولگرایی پس از تحولات فکری- سیاسی انتخابات هفتم ریاست جمهوری اسلامی در دوم خرداد 76 در اوج حاکمیت جریان دوم خرداد ت76 و بروز وقایعی چون 18 تیر 78 در کشور و حضور جریان موسوم به اصلاح‌طلبان در کانون‌های قدرت در قوه مجریه و مقننه و طراحی حرکتهای افراطی در ناامنی‌های اجتماعی، ایدئولوژی‌زدایی و حاکم کردن فضای سکولاریستی در جامعه از سوی آنان، گروهها و احزاب و شخصیت‌های سیاسی مدافع انقلاب بر اساس رهنمود مقام معظم رهبری مبنی بر «وفاق نیروهای مدافع انقلاب» مقدمات شکل‌گیری جریان اصولگرایی با پی‌ریزی «شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی» طراحی گردید. این جریان در یک فرآیند کوتاه مدت توانست با «استراتژی موتور روشن، چراغ خاموش» پیروزیهای بزرگی را در شوراهای دوم در سال 81 و انتخابات مجلس هفتم در سال 82 بدست آورد. بزرگترین گام این جریان با پیروزی دکتر محمود احمدی‌نژاد به عنوان سمبل و نماد جریان اصولگرایی در انتخابات نهم ریاست جمهوری رقم خورد و گفتمان اصولگرایی با تشکیل دولت نهم عملیاتی و اجرایی گردید.



[1] - صادق زیباکلام، انتخاب تاریخ هاشمی رفسنجانی 1386

[2]- صادق زیباکلام، اتحاد اصلاح‌طلبان سراب یا واقعیت، شبکه خبری صدرا، 11/5/86

[3]- سید مصطفی میرسلیم، جریان‌شناسی فرهنگی بعد از انقلاب اسلامی ایران، انتشارات مرکز بازشناسی اسلام و ایران،‌ص 279، .280

[4]- روزنامه سرمایه، 17 اردیبهشت 1385.

[5]- محمد باقر خرمشائ، سایت اینترنتی شریف‌نیوز،‌ 17 آبان 1385.


شنبه 96 تیر 31 , ساعت 11:26 عصر

مهمترین زمینه‌های اجتماعی سیاسی پیدایش اصولگرایی در کشور در چند نکته اساسی قابل بررسی است: [1]

1- وجود احساس مشترک و ضرورت دفاع از اصل انقلاب و نظام اسلامی سپس از حاکمیت فضای دوم خرداد‌ و پیدایش قبیله‌سالاری حاکم، شکل‌گیری حوادثی چون 18 تیر 78، کوی دانشگاه، غائله خرم‌آباد، توهین آغاجری در همدان و ...؛

2- سیاستگذاری جهت حرکت در چارچوب گفتمان رهبری همچون عدالتخواهی، پاسخگویی «خدمتگزاری، مبارزه با بی‌عدالتی و فساد، طرح مطالبات واقعی مردم مبتنی بر ارزش‌های دینی و نیز تلاش برای بازگرداندن مشروعیت و مقبولیت نظام با حضور عملی خدمت به مردم و افزایش رضایتمندی آنها؛

3- اتخاذ رویکرد عمل‌گرایانه به جای شعار و تبلیغات از سوی اصولگرایان؛

4- به ریختن آرایش سابق نیروهای خودی و نیز کنار گذاشتن علایق و سلایق موجود در جناح‌بندی و گروههای سنتی و طرد بحث‌هایی چون چپ و راست در آرایش جریان‌های سیاسی و اتخاذ رویکرد وفاق بین جریان‌های سیاسی اصولگرا با طرح شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی؛

5- ایجاد اعتماد به نفس و انسجام واقعی در اصولگرایان و اقبال مردم به آنان در انتخابات شوراها، مجلس هفتم و ...؛

6- اتخاذ روش‌های نو و جدید و طراحی تاکتیکهای نوبنیاد در عرصه سازماندهی اصولگرایان و شعارهای انتخاباتی چون طراحی عنوان آبادگران ایران اسلامی در انتخابات دومین شوراها، مجلس هفتم، و جبهه متحد اصولگرایی در انتخابات هشتم مجلس و ...؛

7- توجه به تغییرات جامعه‌شناسی از جمله تغییر در بافت جمعیتی کشور و جوان‌گرایی، تغییرات اجتماعی و اقتصادی در زندگی مردم؛

8- طرد روحیه پدرسالاری و تصمیم‌گیری بزرگان و ریش‌سفیدان در جریانات سیاسی (ارزشی) و طراحی الگوهای جدید برای تصمیم‌گیری سیاسی:‌

بر این اساس جریان اصولگرا توانست بعد از حاکمیت اصلاح‌طلبان دوم خردادی، با انسجام و هماهنگی در مجوعه نیروهای ارزشی و تغییرات در روش‌ها و شیوه‌ها، وضعیت بحرانی (نارنجی) و دوران نفس‌گیر خطرناک افراطیون اصلاح‌طلب، جامعه را به وضعیت چالشی (زرد) و سپس به وضعیت عادی (سفید) سوق دهد.

گونه شناسی طیف‌ها و احزاب:‌ امروزه جریان اصولگرا در جمهوری اسلامی ایران شامل هم احزاب، گروهها و طیف‌های سیاسی تا آحاد جامعه دینی که دلشان برای ماندگاری و تحکیم انقلاب و نظام اسلامی و دستاوردهای آن می‌تپد و به آرمانهای امام راحل و گفتمان مقام معظم رهبری دل بسته‌اند و برای عزت و پیشرفت ایران اسلامی در مقابل هم جریان‌های تجدیدنظر طلب، سکولار، لیبرال و همه دشمنان بی‌تابلو و تابلودار داخلی و خارجی می‌ایستند و از نظام دینی دفاع می‌کنند اصولگرا محسوب می‌شوند. مصداق اتم و کامل اصولگرایی را باید در امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری (مدظله العالی) یافت و در مراتب بعدی هم احزاب، شخصیت‌ها، طیف‌ها و آحاد جامعه اسلامی که دل در گرو نظام اسلامی دارند در طیف و به شاخصه‌های اسلام، انقلاب و نظام اسلامی، ‌آرمانهای امام و اندیشه‌های رهبری پای‌بندند اصول‌گرایان قرار می‌گیرند.

بر این اساس آنچه در شرایط فعلی در جامعه «جبهه متحد اصولگرایان» مطرح است شامل طیف‌ها، احزاب و شخصیت‌های زیر است: [2]

1- طیف سنتی: این طیف شامل چندین حزب و تشکل سیاسی است که با نام‌های تشکلهای همسو، جبهه پیروان خط امام و رهبری، شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی مطرح شدند. دبیر کل این جبهه آقای عسگراولادی است. این احزاب شامل: ‌حزب مؤتلفه اسلامی (حبیبی)، جامعه اسلامی مهندسین (باهنر)، ‌انجمن اسلامی پزشکان (صدر)، جامعه انجمن‌های اسلامی اصناف و بازار (کریمی)،‌ جامعه زینب (بهروزی و عباسی) جامعه اسلامی و فرهنگیان (رئوفیان)، انجمن اسلامی فارغ‌التحصیلان ، جامعه اسلامی ادوار نمایندگان (هجرتی)،‌ جامعه اسلامی ورزشکاران (غفوری فرد)، جمعیت زنان انقلاب اسلامی (مجازی)، جامعه اسلامی دانشجویان (ابراهیمی)، انجمن روزنامه نگاران مسلمان (فضائلی) می‌باشند. در کنار این احزاب، پشتوانه‌های معنوی و گروههای مرجع فکری نظیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم (آیت‌الله یزدی) و جامعه روحانیت مبارز (آیت‌الله مهدوی کنی) در طیف سنتی اصولگرایان مطرح‌اند.

2- طیف اصولگرایان تحول‌خواه (اصلاح‌طلب): این طیف شامل گروهها، احزاب و تشکلهایی همچون آبادگران مجلس، جمعیت ایثارگران (فدایی) و طرفداران دکتر قالیباف در انتخابات نهم ریاست جمهوری‌اند. چهره‌های شاخص این طیف آقایان حسین فدایی، احمد توکلی، الیاس نادران، دکتر زاکانی، می‌باشند.

3- طیف رایحه خوش خدمت و حامیان دولت نهم: این طیف شامل تشکلها و گروههایی همچون ائتلاف آبادگران شورای شهر، رایحه خوش‌خدمت، گروه شاخه کمکهای مردمی، جمعیت خدمتگزاران، و دیگر حامیان دولت نهم می‌باشند. مهمترین چهره‌های این طیف شامل آقایان مهدی چمران، ‌محصولی، کردان، ثمره‌ هاشمی،‌ بیادی، مصلحی، رامین و ... می‌باشند.

اگرچه در کنار این سه طیف اصولگرایان، گروهها و دسته‌های دیگر که با عنوان، «ائتلاف فراگیر اصولگرایان» در انتخابات هشتم مطرح شدند، در دایره و طیف اصولگرایان قرار می‌گیرند از جمله: جبهه اتحاد ملی (محسن رضایی)، خدمتگزاران مستقل (امیری)،‌ حزب سبز (امیدوار رضایی)، اصولگرایان مستقل مجلس (دکتر افروغ)، فراکسیون وفاق و کارآمدی (طلایی نیک)، ائتلاف حزب‌الله ایران (خرازی) و ...

همچنین روزنامه‌ها و رسانه‌هایی چون کیهان، سیاست روز، حمایت، قدس، جام‌جم، همشهری و ... و نیز هفته‌نامه‌هایی چون یالثارات، پرتو، جام و ... و رسانه‌هایی مثل خبرگزاری فارس در گروه رسانه‌های اصولگرا جای دارند.

گفتمان، مواضع و عملکرد: جریان اصولگرا در دولت نهم و مجلس هفتم همگام با دیگر ارکان نظام، توانستند اقدامات و تحولات ساسی را در عرصه گفتمان‌سازی و عملکرد از خود به یادگار بگذارند. در عرصه گفتمان‌سازی، اصولگرایان توانستند رویکردهای عمومی انقلاب و نظام را به سمت گفتمان اصولگرایی،‌ فضای ارزشهای انقلابی و دینی و وفادارای به مبانی و آرمانهای امام و رهبری معطوف نماید.

این جریان با طراحی شعارهای عدالت محوری‌، پای‌بندی به اصول و ارزشها، تعالی و پیشرفت، خدمتگزاری و مهرورزی، عملکرد موفقی را با روحیه پرکاری، قاطعیت و شجاعت، تحول و نوآوری، عدم انفعال در برابر زیاده‌خواهی‌های استکبار و اتخاذ مواضع اصولی و منطقی در عرصه جهانی به افزایش عزت و اقتدار ایران اسلامی، خدمت خالصانه به افراد مردم جامعه و اهتمام به طبقات ضعیف و حل مشکلات آنان، پرهیز از اختلاف و تشنج در جامعه، اجرایی کردن اصل 44 قانون اساسی، در حقیقت با ارتقای توانمندی و کارآمدی نظام اسلامی،‌ پیگیر مطالبات واقعی مردم، و عملیات کردن رهنمودهای رهبری نظام اسلامی گردند. [3]

اگرچه اصولگرایان در عرصه قوای مجریه و مقننه در عرصه گفتمان‌سازی و رویکردی، در مسیر اهداف و آرمانهای بلند انقلاب در رهبری نظام اسلامی حرکت داشته است، اما این بدان مفهوم نیست که هر اتفاق و حرکتی در گوشه این کشور پهناور، به منزله درستی و صحت عملکرد و مطابق با عدالت است. که این نه ممکن است و نه هیچ مسئول اصولگرایی مدعی آن شده است. چنانچه در وصیت نامه سیاسی الهی حضرت (امام ره) آمده است:‌ «اینجانب هیچ گاه نگفته و نمی‌گویم که امروز در این جمهوری به اسلام بزرگ با همه ابعادش عمل می‌شود و اشخاص از روی جهالت و عقد، و بی‌انضباطی بر خلاف مقررات عمل نمی‌کند، لکن عرض می‌کنم که قوه‌ی مقننه و قضائیه و اجرائیه با زحمت جان‌فرسا کوشش در اسلامی کردن این کشور می‌کنند.»

در چرایی حمایت از جریان،‌ مکتب و چهره‌های اصولگرا باید گفت:‌

اولاً حمایت رهبر معظم انقلاب از «جهت‌گیری دین و ارزش‌های انقلابی «سخت‌کوشی، تلاش‌های فراوان، ارتباط با مردم، سفرهای استانی جهت‌گیری عدالت‌ورزی مردمی، شعارهای عدالت محوری دولت،‌ شیوه و منش ساده‌زیستی، کمر بستن به خدمت به مردم، ابتکار عمل در سیاست خارجی، اعتماد به نفس و ایمان واقعا به خدا،‌ اهل ابتکار و خدمت و ....» همگی دلالت بر ارزشی بودن و حقانیت آن است.

ثانیاً:‌ پای‌بندی به ارزش‌ها: اصولگرایان در عرصه سیاست داخلی و خارجی با پای‌بندی به ارزشها از جمله کوتاه کردن دست دشمن در حوزه‌های مختلف از جلمه فرهنگ، اقتصاد، سیاست و ورود نیروهای ارزشی، پای‌بندی به ساده‌زیستی و عدالت خواص، مبارزه با اشرافیگری و دنیاطلبی، سفرهای استانی و ... از نمونه‌های آن است.

ثالثاً: دشمنی آشکار دشمنان انقلاب و کینه توزیهای آنها علیه اصولگرایان، نشان دهنده موفقیت و تأثیر‌گذاری مثبت این جریان است عصبانیت‌ها و اهانت‌های تند رسانه‌های صهیونیستی علیه اصولگرایان، دولت نهم دشمنی دکتر احمدی‌نژاد، بر اساس، آموزه‌های حضرت امام خمینی (ره)،‌ حمایت دشمنان از ما نشانه ضعف و دشمنی دشمنان اسلام با ما نشانه سلامت ماست.

رابعاً: رأی مردم و حمایت امت اسلامی از جریان اصولگرایان در کشور، نشانه از اعتماد و رضایت مردم از جریان اصولگرایی و امید امت اسلامی در سراسر جهان به نیروهای اصولگرا در نظام اسلامی است.

بنابراین در جمع‌بندی جریان‌ اصولگرایان چند نکته یادآوری می‌گردد:‌

1- اصولگرایان در عرصه گفتمان، اندیشه، رویکرد، دارای دیدگاه و اندیشه‌های صحیح برخاسته از اسلام ناب محمدی (ص) می‌باشند. این رویکرد و گفتمان که احیا شده آرمانهای حضرت امام راحل است بارها از سوی مقام معظم رهبری مورد تأیید قرار گرفته است.

2- مکتب اصولگرایی شاکله اصول و ارزشهای بنیادین دینی و انقلابی ماست که انقلاب اسلامی با این رویکرد به پیروزی رسید و با این تفکر مدیریت جامعه اسلامی یا اداره می‌نماید. پرچمداران این اندیشه و تفکر در هر لباس و منش و سازمان و تشکل مورد حمایت آحاد جامعه اسلامی واقع می‌گردند. پای‌بندی و التزام چهره‌ها، احزاب سیاسی با این نگرش، به دلیل همسویی در گفتمان، اهداف، رویکرد، همواره مورد حمایت نیروهای دینمدار و انقلابی واقع شده است. بدین جهت اصولگرایی، نه صرفاً یک جریان سیاسی، بلکه مکتب فکری و راهنمای دائمی ماست.

د) جریان اپوزیسیون:‌ در هم مقاطع انقلاب، مخالفت در برابر نظام و ساختار آن، با بهره‌گیری از زمینه‌های تئوریک و نظری اپوزیسیون (مخالفت)، با هدف کسب قدرت به عنوان مهمترین هدف گروههای سیاسی وجود داشته است. درمقطع حضور جریان مدعی اصلاح‌طلبی، جریان‌های سیاسی مختلف اپوزیسیونی، با روش‌های گوناگون از جمله مبارزه انتخاباتی و پارلمانی تا براندازی و فروپاشی نظام سیاسی، در برابر نظام اسلامی صف‌آرایی کردند. از جریان‌های «اپوزیسیون در قدرت» تا «اپوزیسیون بر قدرت»‌ از طیف‌هایی که در حاکمیت بوده و رجزخوانی علیه حاکمیت دینی می‌رکدند تا ضد انقلابهایی که در خارج از حاکمیت و خارج از کشور بوده و درصدد براندازی حاکمیت جمهوری اسلامی بودند، همه آنها در طیف اپوزیسیونی جای می‌گرفتند که در یک سر طیف آن جریان‌های اپوزیسیونی که در صدد تغییر رفتار رهبران نظام جمهوری اسلامی بودند تا منتهی‌الیه این طیف که جریان‌های اپوزیسیونی که وابسته به آمریکا و قدرت‌های غربی و در یک جبهه هماهنگ و آشکار بر اساس راهبرد دشمنان نظام اسلامی با بهره‌گیری از فشار از بیرون و بی‌ثباتی‌‌سازی در درون، در صدد تغییر ساختار نظام جمهوری اسلامی و فروپاشی آن بودند را شامل می‌گردد.

تعریف:‌ در تعریفی که از «اپوزیسیون» گفته شده عبارت است از گروهها، حزب‌ها و افراد مخالف قانونی که خارج از حاکمیت و قدرت سیاسی هستند و وابستگی به دولت ندارند و در جهت خلاف اهداف دولت حرکت می‌کنند. آنان با نظارت مستقیم بر دولت، افکار عمومی را روشن می‌سازند تا امکان انتخاب دیگری در چارچوب قانون اساسی پیدا کنند.[4] آیا رفتار سیاسی برخی از گروههای سیاسی به قدرت رسیده، از نیمه دوم دهه هفتاد در ایران که در طیف «اپوزیسیون در قدرت» بودند، دایره جریان اپوزیسیونی را کامل و شامل می‌داند؟ قطعا باید با تعریف دیگری همه جریان‌های اپوزیسیونی را لحاظ نمود.

«اپوزیسیونی»‌را نیروی سیاسی شکل یافته و یا غیر متشکل مخالف دولت و یا قدرت مستقر اطلاق کرده‌اند.


[1] - رمضان شعبانی سارویی، جریان شناسی فرهنگی ایران، سازمان بسیج دانشجویی کشور، 1386 ، ص 20.

[2]- رمضان شعبانی سارویی، جریان شناسی انتخابات هشتم، فصلنامه مطالعات سیاسی روز، اداره سیاسی سپاه، ص 79،80.

[3]- رمضان شعبانی سارویی، میثاق فرهنگیان بسیجی، آبان 86، شماره 1، ص 46، 45.

[4]- داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، انتشارات مروارید، چ چهارم، 1376، ص 5.


شنبه 96 تیر 31 , ساعت 11:25 عصر

در جامعه‌شناسی سیاسی اندیشمندان همچون موریس دورژه نیروهای سیاسی جامعه را به سه گروه تقسیم‌بندی کرده‌اند:‌

 1- نیروهای سیاسی در دولت: آنها کنترل دولت و نظام را در دست دارند. اگرچه آنها شاید اختلاف سلیقه‌هایی در اداره کشور داشته باشند اما در اصول و مبانی و اصول بنیادین نظام (خط قرمز) هیچ گونه اختلاف نظری با هم ندارند.

2- گروههایی که با دولت هستند اما در درون دولت جای نمی‌گیرند، اصطلاحاً آنها را «اپوزیسیون قانونی» نامیده‌اند. این نیروهای سیاسی علاوه بر سیاستمداران و جریان با برخی سیاست‌ها در اداره کشور هم مخالفت می‌ورزند، اما مخالفت‌شان به اصول کلی و مبانی مشروعیت نظام بر نمی‌گردد. این گروه چاچوب قانونی موجود را در حکم قاعده بازی می‌پذیرند و در درون نظام به رقابت‌های سیاسی می‌پردازند.

3- اپوزیسیون بر دولت: گروههای معارضی که در براندازی نظام‌اند. این گروه نه تنها با مجریان سیاسی بلکه با اصول کلی و مبانی مشروعیت نظام هم مخالفت دارند. و به جریان‌هایی برانداز مشهورند.

از عوامل تعیین کننده پیدایش اپوزیسیون در جامعه ساختار قدرت سیاسی است. نهادینه شدن حق رأی، استقرار نظام پارلمانی، موروثی نبودن قدرت و دست به دست شدن و امثالهم راهگشای شکل‌گیری اپوزیسیون قانونی است. هر نظام و انقلابی به دلیل حذف برخی طبقات از عرصه سیاست و فراگیری و گستره برخی تغییرات اجتماعی سیاسی در جامعه، در درون خود حامل نیرویی به نام « اپوزیسیون» است.

نظام جمهوری اسلامی به دلیل گستردگی و نیز میزان اثرگذاری آن بر تحولات محیط ملی منطقه‌ای و بین‌المللی و پایه‌ریزی نظم نوین اسلامی و دینی و معنوی در عرصه‌های مختلف، مواجه با ایستادگی جریان‌های اپوزیسیونی داخلی و محیط سیاسی خارجی گردیده است. اگر چه میزان دوری و یا نزدیکی آنان و نیز شدت و ضعف و نحوه مواجهه آنان با نظام، طیف‌بندی جریان‌های اپوزیسیونی را تعیین می‌نموده است، اما از سوی دیگر به دلیل پشتوانه رضایت و اعتماد عمومی گسترده مردمی و نیز مشروعیت دینی و اهلی این نظام و هوشیاری رهبران و بصیرت آحاد جامعه اسلامی در مواجهه با جریان‌های اپوزیسیونی و شناخت دشمنان و طیف‌بندی آنان به دشمنان بی‌خطر و باخطر و یا دشمنان اصلی و فرعی، و نیز دشمنان درجه 1 و 2، صلابت اقتدار، بازدارندگی و پایداری نظام جمهوری اسلامی را در هم مقاطع انقلاب خصوصاً دهه اخیر رقم زده است.

دسته‌بندی و صورت‌بندی[1]: جریان اپوزیسیون ایرانی را با ملاک‌ها و شاخص‌های مختلف می‌توان به چند دست به صورت‌بندی کرد. «اپوزیسیون داخلی و خارجی»، «اپوزیسیون قانونی و برانداز»، «اپوزیسیون راست و چپ» و ... که هر یک از این سنخ‌شناسی اپوزیسیونی، دارای محاسن و معایبی است. اما در یک نگاه جامع‌تری که نگاه ترکیبی است می‌توان آن را بر مبنای نحوه تعامل آنها با نظام (استراتژی سیاسی) و دیدگاهها و اندیشه سیاسی و ایدئولوژیک، آنها را به چند طیف دسته‌بندی کرد. مهمترین طیف‌های جریان اپوزیسیون ایرانی عبارتند از:

1- طیف چپ: منظور از طیف چپ، گروهها و احزاب سیاسی بود، که از نقطه عزیمت سوسیالیستی و کمونیستی با مسایل جامعه برخورد می‌کرد. طیف‌های چپ در ایران اگر چه به شعب و گروهها متعدد و متفاوتی تقسیم شدند اما همه آنها «در جهان‌بینی از حیث اعتقاد به اصالت ماده (ماتریالیسم) و نفی اصالت جهان غیرمادی و الهی و افرادی مشترک بودند و مذهب را پدیده‌ای فرهنگی و عمدتاً به صورت روبنایی از مناسبات تولید ارزیابی می‌کردند اما در جزئیات مسایل با هم اختلاف داشتند.»‌[2]

مهمترین احزاب و گروههای چپ در مقطع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، احزابی همچون حزب توده به رهبری احسان طبری و کیانوری؛ چریکهای خدایی خلق به رهبری بیژن جزنی و اشرف دهقان؛ حزب دموکرات‌ کردستان ایران (قاسملو و شرفکندی تا اواخر دهه 60 مصطفی هجری و عبدالله حسن‌زاده در دهه اخیر)، حزب کومله (به رهبری شیخ‌عزالدین حسینی در دهه 60 و ابراهیم علیزاده و عبدالله مهتدی، حمید تقوایی پس از آن، سازمان مجاهدین خلق (مسعود رجوی و مریم رجوی) می‌باشند.

در دهه دوم و سوم انقلاب اسلامی مهمترین طیف‌های جریان چپ شامل: حزب دمکراتیک مردم ایران، اتحاد

چپ کارگری،‌ راه کارگر جنبش فدائیان، سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، که در خارج از کشور به فعالیت‌های ضدانقلابی علیه نظام اسلامی مشغول‌اند.

طیف‌های نهضت مجاهدین خلق (گروه لطف‌الله میثمی)، حلقه ایران خرداد (عزت‌الله سحابی)، جنبشی مسلمانان مبارز (حبیب‌الله پیمان)، بازماندگان جاما، بنیاد شریعتی (احسان شریعتی) و امثالهم در داخل کشور مطرح می‌باشند.

بنابراین با ملاحظه در طیف چپ اپوزیسیونی، از نیروهای چپ سنتی مثل حزب توده و حزب دموکراتیک تا جریانات چپ جدید، در بررسی استراتژی سیاسی و تقدم کار فرهنگی بر کار سیاسی تا برخوردهای سیاسی و شیوه‌های براندازانه را می‌تون در آنها مشاهده کرد.

2- طیف اپوزیسیون ملی‌گرا:‌ منظور از آن، نیروها و احزابی که با نگرش‌ها و رویکردهای ایدئولوژی ناسیونالیسم و یا قومیت‌گرا (همانند پان ایرانیسم، پان عربیسم، پان ترکیسم و ...) به مخالفت با دولت و نظام جمهوری اسلامی برخاستند. در این طیف احزاب و گروههای مختلفی از ملی‌گرایان لائیک تا ملی‌گرایان مذهبی، از گروههایی که تأمل به مبارزه در درون حاکمیت تا جریانهایی که معتقد به مشی مبارزه با رژیم هستند را می‌توان مشاهده کرد.

مهمترین مبانی فکری جریان اپوزیسیون ملی‌گرا و قومیت‌گرا شامل: تکیه بر ایدئولوژی ناسیونالیسم ایرانی و یا توجه به اصالت قومیت خاص (همانند پان عربیسم)،‌ تساهل در عرصه‌های سیاسی و علاقمندی به برقراری ارتباط با عزت خصوصاً آمریکا و دریافت حمایت‌های مالی و اعتباری از مجامع و مراکز غربی و در حقیقت کرنش در برابر نظام سلطه آمریکا، بهره‌گیری از اندیشه‌های لیبرالی و مکاتب غربی در مدیریت اقتصاد، سیاسی و فرهنگی جامعه، بی‌توجهی به نقش دینی در ابعاد اجتماعی و سیاسی خصوصاً‌ در زوایای گوناگون اداره جامعه و نظام سیاسی، پیروی از اندیشه‌های ملی‌گرایانه مصدق، جدایی دین از دولت و سیاست و در نتیجه پای‌بندی به سکولاریسم، فاصله‌گیری از روحانیت به عنوان مرجع فکری دینی و سیاسی جامعه و نظیر آن می‌باشد.

در دوران بعد از پیروزی انقلاب و در مقاطع اخیر، مهمترین احزاب و گروههای ملی‌گرا شامل جبهه ملی، طیف سلطنت‌طلبان و مشروطه‌خواهان، پهلوی خواهان (طیف رضا پهلوی)، طیف جمهوری‌خواهان ملی ایران (حسن شریعتمداری)، جبهه دموکراتیک مردم ایران) (بابک امیرخسروی،‌ آذرنور فرجاد آزاد)،‌ جبهه دموکراتیک ملی ایران (هدایت‌الله متین دفتری) تا گروهک‌های همچون پژواک و امثالهم می‌باشند.

3- طیف اپوزیسیون اصلاح‌طلب:‌ منظور از این طیف افراد، گروهها و احزاب مخالف دولت و یا نظام مردم‌سالار دینی ایرانی‌اند که در صدد تغییر گفتمان نظام دینی به نظام جمهوری و یا مشروطه و یا کاهش نقش و حضورشان اسلامیت در تاروپود کشوراند.

مهمترین مبانی فکری جریان اپوزیسیون مدعی اصلاح‌طلبی عبارتند از:‌ از نظر اندیشه سیاسی در امتداد بین جمهوریخواهی و مشروطه‌خواهی‌اند. اعتقاد به سکولاریسم و جدایی دین از نهایت دولت در نگاه حداقلی تا حداکثری کم‌رنگ کردن دین و یا حذف آن در عرصه عمومی جامعه بوده، در استراتژی سیاسی قائل به کمک به فضای بین‌المللی برای وادار کردن حاکمیت اسلامی به تغییرات عمیق سیاسی‌اند، اعتقاد به نظم نوین جهانی و وادار کردن ایران به پذیرش دموکراسی، حقوق بشر و دیگر قواعد و نرم‌های جهانی،‌ مخالفت شدید با اجرای قواعد دینی از سوی حاکمیت در دولت اسلامی همچون عدالت اجتماعی، طرح امنیت ملی و توجه به طبقات فقیر و توده‌های جامعه از سوی دولت اصولگرای کشورند.

مهمترین طیف‌های اپوزیسیونی اصلاح‌طلب از چهره‌هایی برجسته افراطی همچون اکبر گنجی، محمدحسن سازگارا، فریبرز رئیس‌‌دانا و فرخ‌نگهدار تا عناصر جنجالی دفتر تحکیم وحدت و نیز برخی جریان‌های اصلاح‌طلب راست همچون نهضت آزادی تا برخی عناصر رادیکال در برخی احزاب دوم خردادی مثل مشارکت و افرادی چون شیرین عبادی و اعضای کمپین و امثالهم در این طیف جای می‌گیرند.

4- طیف اپوزیسیون مذهبی: منظور از آن افراد، احزاب و گردهمایی بوده که با اعتقاد به این حداقلی به مخالفت با دولت و نظام اسلامی برمی‌خیزند. این طیف که در مقطع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با حاکمیت جمهوری اسلامی روبرو گردید، به دلیل عدم اعتقاد به اداره دین در مدیریت کشور در عصر غیبت حضرت ولی عصر (عج)،‌ در مقابل نظام ولایی جمهوری اسلامی که در صدد برپایی مقدمات حاکمیت عدالت‌گستر جهانی مهدوی است، به صف‌آرایی و مقابله برخاست.

مهمترین مبانی این طیف اپوزیسیونی، نگاه حداقلی به اسلام و عدم اعتقاد به جامعیت دین و توان پاسخگویی آن در اداره جامعه و کشور اعتقاد به سکولاریسم و عدم پیوند دین با سیاست)، مخالفت در برابر نهادهای اسلامیت نظام همچون ولایت فقیه شورای نگهبان و مجلس خبرگان، تأکید بر جنبه‌های ظاهری اعمال و عبادات دینی،‌مخالفت با آموزه‌های انقلابی چون وحدت شیعه و سنی و دامن زدن به اختلاف بین مذاهب در ایران و مقابله تئوری و عملی با وحدت ملی و انسجام اسلامی و ... می‌باشد.

در این طیف احزابی چون انجمن حجتیه، برخی طیف‌های وابسته به وهابیت حرکت مکتب نقی‌زاده و امثالهم در این دسته جای می‌گیرند.

در جمع‌بندی باید اشاره کرد سابقه تدین دینداری و اسلام اهلیت در ایران، و برپایی نظام جمهوری اسلامی، به تقویت رابطه مقدس ولایی در ایران انجامیده و در نتیجه کلیه جریانات که در مسیر خلاف ارزشهای دینی و انقلابی ملت حرکت می‌کنند، همانند خشن و خاشاکهایی در پی‌ریزی تمدن و برپایی نظام و دولت اسلامی مردم انقلابی ایران، جز نابودی حیثیت و آبروی خود و افزایش زحمت و هوشیاری مردم، دستاوردی برای آنان در بر نخواهد داشت.

آنچه پایدار و ماندنی است جریان حق، راه و تفکر حق است که در کانون آن ولایت‌مداری مهمترین عامل تشخیص "سره از ناسره»‌ درستی یا نادرستی نقشه راه و همراهان است.

 

آرایش جریان‌ها و گروه‌های سیاسی

در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری

انتخابات که یکی از جلوه‌های مشارکت سیاسی و یکی از پایه های نظام مردم سالاری دینی در کشورمان به حساب می آید در طول سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، صف بندی و آرایش سیاسی پر افت و خیزی را پشت سر گذاشته‌ است.

شکل گیری جریان دوم خرداد در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 و پس از آن را باید پایان رقابت دوقطبی موسوم به راست و چپ در کشور دانست که برای مدت یک دهه (76-66) بر کشور حاکم بود. شرایط و برخی پیامدهای ناشی از دوره سازندگی و همچنین روند تحولات سیاسی در دوره حاکمیت دوم خرداد بر قوای مجریه و مقننه و بروز و ظهور افراطی گری و گرایشهای سکولاریستی در بدنه اجرایی کشور، زمینه شکل گیری و تجدید حیات اصولگرایی را در قالب یک جریان سیاسی فراهم کرد که توانست در مدت کوتاهی رشد فزاینده یافته و پیروزی در رقابت‌های انتخاباتی سالهای 80 را به خود اختصاص دهد. تا اینکه انتخابات نهم ریاست جمهوری نقطه عطفی در قدرت یابی جریان اصولگرایی محسوب شد. اما روی کارآمدن دولت نهم و پیروزی دکتر محمود احمدی نژاد که با معیارها، منافع و مولفه های حزبی چندان سازگاری نداشت، وضعیتی جدید را در آرایش سیاسی انتخابات دهم رقم زد.

انتخابات دهم که از خصوصیات متمایزی نسبت به دوره های قبل برخوردار است، صف بندیهای متفاوتی داشت که در اینجا به برخی مشخصه‌های این صف‌بندیها و رفتار انتخاباتی دو جریان رقیب در انتخابات دهم اشاره می شود.

الف - جریان دوم خرداد

جریان دوم خرداد از یک سو محصول تکنوکراسی و اشرافی گری دوره سازندگی و از سوی دیگر حاصل ساده انگاری و کج سلیقگی بخشی از جریان موسوم به راست بود که موجب حلقه زدن بر گرد آقای خاتمی در انتخابات هفتم (سال 76) شد. سید محمد خاتمی را باید محصول آشتی، همکاری و تلاش دست کم 18 گروه و حزب سیاسی با ماهیت های متفاوت و بعضا متضاد دانست که از احزاب و گروه‌هایی با گرایشات راست و لیبرال تا سکولار و التقاطی با کارکردهای افراطی و رفتار های معاندانه علیه نظام را در برمی‌گرفت. آنچه این گروه‌ها را به هم نزدیک نموده و به نوعی هرچند مقطعی پیوند می داد، دستیابی به قدرت سیاسی و حفظ خود در قدرت بود؛ بنابراین محصول این ائتلاف قبل از آنکه به نفع نظام، ملت و در خدمت آرمانهای اصیل انقلاب و پیشرفت و تعالی کشور باشد، در تامین منافع متضاد حزبی سمت و سو یافت. شاید چالش‌ها، آسیب‌ها و تهدیداتی که در دوره هشت ساله حتکمیت جریان دوم خرداد فضای کشور را احاطه کرد و کارنامه‌ای از تخریب اخلاق اجتماعی و مخدوش کردن باورهای اسلامی و اصول و ارزشهای دینی تا تلاش برای تحمیل حاکمیت دوگانه و براندازی نظام مردم سالار دینی را به نمایش گذاشت، بتوان نتیجه همان اجتماع احزاب با منافع متضاد دانست.

 این جریان اگرچه با پیروزی مطلق در اولین دوره انتخابات شورای شهر و روستا (اسفند 1377)، زمینه پیروزی در دوره ششم مجلس شورای اسلامی (بهمن 1378) را نیز فراهم نمود و عملا اداره قوه مجریه و مقننه را همزمان در اختیار گرفت؛ اما طلوع و فراز دولت موسوم به اصلاحات خیلی زودتر از آنچه تصور می شد با قهر و تأدیب ملت روبرو شد و فرود و غروب پرشتابی را طی نمود. تأدیب‌گری ملت هوشمند ایران از چند جهت قابل توجه است.

اولا بسیار غافلگیر کننده بود. در حالیکه اصلاح‌طلبان سرمست قدرت بوده و با حاکم کردن دمکراسی فریب و دیکتاتوری مدرنیته دمکراتها، همچنان به شعارهای مردم سالاری، آزادی، تکثر و چند صدایی، هماهنگ شدن با نظام سلطه و تأمین خواست آن، اباحی‌گری و... می نازیدند، اولین ضرب شصت ملت را در همان انتخابات 19 اسفند 1381 شوراهای شهر و روستا دریافت کردند. و این سرآغاز سقوط آنها از اریکه قدرت بود.

ثانیا منتخبان جایگزین از سوی ملت، با مشخصه هایی چون وفاداری به اصول و آرمانهای اصیل اسلام، انقلاب و ملت، پایبندی به میثاق ملی (قانون اساسی)، عزت ملی و دینی و استکبارستیزی شناخته می شدند. و این انتخاب جهت دار از یک سو به منزله‌ی تعهد و وفاداری ملت به راه درست خود و انقلاب شکوهمندش و از سوی دیگر نفی هرگونه اندیشه و رفتار لیبرال دمکرات مآبانه، سوسیال دمکرات گرایانه، سکولاریستی دوره مقدماتی موسوم به سازندگی و دوره تکاملی موسوم به اصلاحات بود.

زنگ خطر در انتخابات مجلس هفتم(اسفند 1382) جدی تلقی شد؛ اما فرصت برای بازنگری و جلوگیری از روند سقوط فراهم نشد و در نهایت ناقوس پایانی در انتخابات دهم نواخته شد. شاید با نگاهی واقع گرایانه به چیستی، چرایی و چگونگی فراز و فرود دو دولت گذشته یعنی دولت سازندگی با رویکردهای اشرافی گری و تجمل‌گرایی و همچنین دولت اصلاحات با ترجیح رویه های سکولاریستی و ترویج نفاق جدید، بتوان درک بهتری از ائتلاف بزرگ و اهتمام آنان در بکارگیری همه ظرفیت‌ها و کنارگذاشتن هرگونه ملاحظات اخلاقی، ملی، دینی و قانونی برای حذف جریان اصولگرایی از سیاست و قدرت و گرفتن فرصت خدمت گذاری از دولت اصولگرا داشت.

جریان دوم خرداد تلاش نمود در انتخابات دهم جنبشی فراگیر از همه‌ی جاماندگان و - به زعم برخی رهبران آن- همه‌ی زخم خوردگان از ملت را ساماندهی نماید. تحلیل سطحی آرایش انتخاباتی جریان دوم خرداد از زاویه داشتن نامزدها با احزاب و گروه‌های منتسب حکایت می‌کرد؛ اما تحلیل عمیق، واقعی و جامع نگر، از آرایشی هدفمند، ائتلافی و مبتنی بر "احتمال انعطاف" حکایت داشت. به نظر می‌رسد در تحلیل کلان، بیش از همه، وضعیت، نقش و عملکرد حزب کارگزاران که به شکلی متفاوت و پیچیده اما با تمام توان وارد عرصه شد را باید بررسی و بازتعریف نمود. از یک سو توزیع توان حزب کارگزاران در حمایت و پشتیبانی از سه نامزد دوم خرداد و استفاده از ظرفیت هاشمی رفسنجانی در این معادله و از سوی دیگر پذیرش آن نقش و این ظرفیت از سوی کسانی که تنها دغدغه شان بازگشت مجدد به قدرت به هر قیمتی و تغییر در روند تحقق "دولت اسلامی" و رویکرد عدالت و پیشرفت بود، از نکات قابل توجه در این سطح از تحلیل است.



[1] - رمضان شعبانی سارویی، جریان شناسی، نشریه هدایت، انتشارات نمایندگی ولی فقیه در نمسا،1386، شماره 78 ص 65.

[2]- به اهتمام مصطفی میرسلیم، جریان شناسی فرهنگی بعد از انقلاب، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، ص 4.


<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ