اصلاحطلبان رادیکال، به لحاظ فکری کاملاً در لیبرالیسم مستحیل گشتهاند. به گونهای که در حوزه اقتصاد، مواضع درهای باز و سرمایه سالاری را قبول دارند. در حوزه سیاست داخلی، طرفدار لیبرال دموکراسی و در حوزه سیاست خارجی، موضع پذیرش رسمی نظام سلطه حاکم بر روابط بینالمللیاند. [1]
از مهمترین احزاب این طیف دفتر تحکیم وحدت (دبیری رضوی فقیه)، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (دبیر کلی محمد سلامتی) و حزب مشارکت (به دبیر کلی میرادامادی) هستند.
4- اصلاحطلبان اپوزیسیونی: در این طیف احزاب و گروهای مختلف اصلاحطلب که در رفتار، ماضع اپوزیسیونی داشتهاند. از ملیمذهبیهای راستگرا و چپگرا تا روشنفکران عرفگرا در طیفهای رنگارنگ از گروههای چپ تا لیبرال را در بر میگیرد. این طیف در اندیشه سیاسی از مشروطهخواهی لیبرال تا جمهوریخواهی ناب را دنبال میکنند.
از نظر پایگاه اجتماعی عمدتاً به طبقه متوسط و در فضای تمدن غرب زندگی مینمایند. بیشتر افراد آن از روشنفکران و دانشگاهیان بوده و در برخی مراکز صنفی و اقتصادی و بخش خصوص حضور دارند. استراتژی سیسای آنان کمک به فضای بینالمللی برای وادار کردن نظام به تغییرات عمیق سیاسی است. آنها نظام نوین جهانی را قادر به پذیرش دموکراسی از سوی ایران میدانند و نسبت به فشارهای خارجی به ایران نظر مساعد دارند.
این طیف به دنبال اصلاحات به معنای ساختاری بوده و شعار آنها با اینکه توسعه سیاسی است اما معتقدند که ساختار فعلی قانون اساسی به بن رسیده و مفید و کارآمد نیست و باید عوض شود. آنها در ادبیات سیاسی خود دنبال جمهوری سکولار بودند و صرفاً رأی مردم را ملاک دانسته و اسلام را صرفاً دین رسمی عنوان کردند. این طیف پس از مجلس و دولت در صدد تسخیر سایر خاکریزها بودند. از این رو برای راهانداز یک جنبش اجتماعی تلاش کردند ت بقیه نهادهای نظام را عقب بزنند و با دو ابزار مهم مطبوعات متکثر و تظاهرات دانشجویی فعال بودند. مهمترین احزاب و گروههای سیاسی این طیف شامل نهضت آزادی (دبیر کلی ابراهیم یزدی)، ائتلاف ملی مذهبی متشکل از گروههای حلقه ایران فرد (دبیرکلی سحابی)، گروه پیام هاجر (خانم اعظم طالقانی)، جاما (دبیر کلی) نهضت مجاهدین خلق (دبیری لطفالله میثمی) جنبش مسلمانان مبارز (دبیر کلی حبیبالله پیمان)، بقایای دفتر تحکیم وحدت شاخه علامه و برخی چهرههای سکولار همچون اکبر گنجی، محسن سازگارا و ... هستند.
گفتمان و مواضع: در جبهه دوم خرداد گفتمانها و عقاید مختلف و گاهاً متضادی در طول یک دهه گذشته از 76 تا 86 حاکم بوده، به گونهای که در یک سر طیف آن، طیفهای سنتی با ادعای حمایت از حاکمیت دینی (خط امامی) و اصلاحطلبی و در بخش دیگر آن طیفهای میانه با گرایش لیبرالیستی منتهیالیه این جریان، طیفهای افراطی بودند که با گرایشات سکولاریستی و اپوزیسیونی، در صدد براندازی حاکمیت دینی و جایگزینی نظام غیر دینی در ایران بودند. [2]
در دوران حاکمیت 8 ساله جریان دوم خرداد بر کشور ارزشهای چپ مذهبی دیروز رها گردید و این جریان با محوریت سیدمحمد خاتمی عملا طیف جدیدی را با نگرش اسلامگرایان متجدد لیبرال دموکرات شکل داد اگرچه برخی جناحهای، آن همچون اکبر گنجی با رادیکالیزه کردن فضای سیاسی کشور در صدد عبور از قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی بودند و نهایتاً سر در کنگره آمریکا و نزد دشمنان ایران سر در آوردند. و در حقیقت لیبرال محض و ملی گردیدند. همچنین جناحهایی همچون حزب مشارکت و کارگزاران عملاً در طیف لیبرال دموکراتهای مذهبی جای گرفتند و نیز در جریان دوم خرداد احزابی چون اعتماد ملی، پس از حماسه سوم تیر 84 و حاکمیت اصولگرایان در کشور آقای مهدی کروبی، طیف جدید اسلامگرایان سوسیال دموکرات را با ادعای اعتدالگرایی و اصلاحطلبی» تحت عنوان اعتماد ملی شکل دادند. [3]
عملکرد و رفتار: جریان دوم خرداد در طول هشت سال حاکمیت خود در سالهای 76 تا 84 دارای اقدامات، رفتار و مواضع خاصی بوده که به گوشهای از آن اشاره میگردد: [4]
1- بعد فرهنگی و اجتماعی: آنچه پس از دوم خرداد 76 به وقوع پیوست سناریوی تقابل با ارزشهای دینی بود. هجمه به دین و اعتقادات دینی با تکیه بر شعارهای تساهل و تسامح حمله به فقه و احکام شرعی، تهاجم به مقدسات اسلامی و ارزشها مانند عاشورا و ادعیه مذهبی، ترویج ابتذال، بیبندوباری و اباحهگری، هجمه به ولایت فقیه و تخریب چهره امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری از محورهای اصلی هجمه آنان در مطبوعات زنجیرهای بوده که حکایت از برنامهای از پیش طراحی شده برای سست کردن پایههای فرهنگی- مذهبی و اجتماعی جامعه داشت. در نگاه و عملکرد فرهنگی این جریان، طرح آموزههای ضددینی از سوی تئوریسینهای افراطی این طیف که دین را افیون ملتها دانسته و آموزههای دینی را تیره و تاریک معرفی کردند، وحی را جزو توهمات دانسته و تقلید را کار ملیون اعلام کرده، قانون اساسی را بسته و استبداد دینی قلمداد کرده و تلاش برای پیاده کردن الگوی اصلاحات و طراحی دموکراسی هانتینگتون آمریکایی با بکارگیری مهرههایی چون هاله اسفندیاری، رامین جهانبگلو و دیگر مرتبطین مؤسسه صهیونیستی سوروس و طراحی استراتژی براندازی فرهنگی با انقلاب مخملین در ایران از دیگر اقدامات شوم عناصر افراطی این جریان است.
در بعد اجتماعی نیز راهاندازی شورشهای اجتماعی همچون 18 تیر 78، کاهش خودباوری جوانان ترویج اشرافیگری، جایگزین کردن گفتمان لیبرالیسم و سکولاریسم، قانونشکنی، تبدیل مطبوعات و رسانههای زنجیرهای به پایگاه دشمن، حمله به نهادهای انقلابی، زیر سؤال بردن دفاع مقدس، افشای اسناد محرمانه و سری نظام، تقویت اختلافات قومی و مذهبی،ترویج افکار فمنیستی و سکولار، تدوین و راهاندازی تئوری براندازی نرم و انعکاس اخبار رسانههای خارجی بدون تغییر از دیگر اقدامات برخی عناصر جریان دوم خرداد بوده است.
2- بعد سیاسی: این جریان متاسفانه در سالهای حاکمیت گفتمان توسعه سیاسی، پیوند مستحکمی با مخالفان نظام دینی داشتند. حمایت از عناصر گروهکهای ملی- مذهبی و میدان دادن به آنان و ایجاد تنشهای سیاسی و فضاسازی علیه نهادهای قضایی و امنیتی نظام پس از دستگیری در سال 79، حمایت از این عناصر برای ورود به مجلس ششم، همراهی و میدانداری در برپایی غائلههای سیاسی سنگینی علیه شورای نگهبان (همچون تحصن نمایندگان و استعفای مسئولان کشور)، تلاش برای پیوند عناصر داخلی و اپوزیسیون خارج از کشور در اجلاسهایی چون برلین، برپایی فتنههایی همچون 18 تیر 78، کوی دانشگاه و امثالهم عدم قاطعیت دولت در مواضع خارجی و داخلی، با ایجاد امید در اردوگاه دشمن، نرمش در مقابل استکبار، عقبنشینی از حق مردم و تعلیق فعالیتهای هستهای، تشدید مرزبندیها و تقابل در درون نظام و اتخاذ رفتارهای اپوزیسیون و ساختار شکنی علیه حاکمیت دینی، اتخاذ تاکتیکهای براندازانه چون حاکمیت دوگانه، خروج از قانون اساسی، نافرمانی مدنی و ... از حرکتهای مرموز جریانهای افراطی دوم خرداد بود که هزینههای مادی و معنوی زیادی را بر نظام تحمیل کردند. آنان درصدد ایجاد چالشها و بحرانهای مصنوعی در ارکان نظام، ایجاد تشنج در جامعه، تضعیف وحدت و امنیت ملی و فرسایش انقلاب و حاکمیت دینی بودند. [5]
3- بعد اقتصادی: این جریان تلاش برجستهای برای تغییر فضای اقتصادی کشور در شرایط پس از دولت سازندگی و تشدید شکافهای طبقاتی در جامعه و نیز ایجاد فاصله بین مردم و مسئولان نداشته است. کارگزاران سازندگی دولت هاشمی در دولت خاتمی باقی ماندند. تداوم سیاست اقتصادی دوره قبل، عدم اولویت به مسائل اقتصادی دو دولت جدید و ترکیب ناهمگون در عرصه مدیریت اقتصادی کشور از جمله عوامل پیدایش آشفتگی در شرایط اقتصادی کشور در این مقطع بوده است.
بیکاری بیش از پنج میلیون جوان، افزایش تورم و کاهش قدرت خرید اقشار جامعه، توقف و رکود پروژههای ملی، عمران و تولیدی در عرصه سازندگی کشور، کسری بودجه، عدم حمایت لازم از اقشار محروم و ضعیف جامعه، مشکلات نظام بانکی و عدم توفیق در اجرای بانکداری اسلامی، ناهماهنگی و ضعف در سیستم اقتصادی دولت، بیتوجهی به نیازها و مشکلات معیشتی مردم، بروکراسی گسترده و ناکارآمدی سیستم اداری و عدم اصلاح نظام اداری کشور، ضعف در پاسخگویی دستگاههای دولتی به مردم علی رغم طرح شعار دولت پاسخگو، اهتمام مجلس ششم و دولت خاتمی به مسایل سیاسی و جناحی و ... از نشانههای عدم موفقیت دولت اصلاحات در عرصه اقتصادی بوده است. در واقع باید گفت این جریان فرصتسوزیهای زیادی را در 8 سال حاکمیت خود داشته و در واقع در عرصه اقتصادی کارنامه قابل قبولی نتوانست ارائه دهد.[6]
جمعبندی:
1- گفتمان اصلاحطلبی، پروسهای درون ساختاری است که نظام جمهوری اسلامی در طی سه دهه گذشته با آن مواجه بوده، چنانچه تحولخواهی بیش از هفتاد درصد مردم ایران بر اساس اصلاحات درون ساختاری است نه اصلاحات ساختارشکن که برخی طیفهای جریان دوم خرداد درصدد تحقق آن بودند.
2- تقلیل حماسه بزرگ دوم خرداد به اصلاحات و تجدیدنظرطلبی، به میزانی که برای سکولارها جذابیت داشته، به میزان بیشتر برای مردم خسته کند. و ملالآور بود. شکافهای طبقاتی، تندرویها، افراطگریها و حریمشکنیها، تقابل با ارزشهای دینی و انقلابی و تضاد ایدئولوژیک، اختلافات درونی غفلت از مطالبات حقیقی مردم، فقدان استراتژی، رفتار اپوزیسیونی، رابطه سالاری، قانون شکنی، رواج روح اشرافیت و کاهش ساده زیستی، و دهها مؤلفه دیگر باعث از دست دادن پایگاه اجتماعی و در نتیجه افول جریان دوم خرداد و مدعیان اصلاحطلبی در کشور شد.
3- اگرچه اصلاحطلبان در عنوان و راهبرد اصلاحطلبی اشتراک نظر داشه اما قرائتها و برداشتهای متفاوت و طیفهای مختلف جریان اصلاحطلبی که دارای تضادهای بیشماری بوده، موجب شده برخی از آنان در ذیل گفتمان جمهوری اسلامیخواه و برخی در طیف مشروطهخواه و بعضی دیگر در طیف اصلاحطلبان دموکراسیخواه قرار گیرند.
4- در طیفبندی اصلاحطلبان، از طیفهای سکولار تا طیفهایی که معتقد به نظام جمهوری اسلامیاند و نیز طیفهای اصلاحطلب برانداز از هم تفکیک و تمایز کرد.
5- جریان دوم خرداد و اصلاحطلبان، اگرچه در طراحی رویکرد و گفتمان اصلاحطلبی، مهندسی مناسبی و به موقعی در فضای سیاسی ایران در سال 76 ایجاد کردند و میتوانستند با اندیشه اصلاحطلبی در درون نظام آن را تداوم بخشید، اما متأسفانه عملکرد، مواضع و رفتارهای نامناسب عمده اصلاحطلبان خصوصاً طیف رادیکال و اپوزیسیونی آن، عامل دوری آنان را در نزد افکار عمومی خواهم نمود.
ب) جریان میانه (اعتدال): در شرایط پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز در کنار وجود در جریان سیاسی که تعیین کنند. رقابتها و آرایش سیاسی در کشور بودند، وجود جریان دیگری در دالان سیاسی دو جریان اصلی کشور، با اسامی و نامهایی همچون خط سوم، جریان سه، خط اعتدال، جریان میانه و امثالهم مطرح بوده است.
فرآیند و تطور:
مدعیان این جریان، در اوج رقابتهای سیاسی در کشور از آغاز انقلاب تا به حال، ادعا کردند آنها جریانی جدا و مستقل از دو جریان موجود چپ و راست کشور میباشند. این خصلت میانه حرکت کردن باعث یارگیری این جریان از هر دو جریان اصلی چپ و راست سابق، دوم خرداد، اصولگرای جدید بوده است که عمدتآً نیروهای ریزشی هر دو جریان به سمت جریان سوم تمایل داشتند. اگر چه برخی احزاب و گروههای سیاسی با ادعای استقلال از دو جریان و ایجاد جریان و خط جدید در کشور و طرد و حذف آنان، مبادرت به ایجاد جریان سوم در کشور مینمودند.
مدعیان جریان میانه (خط سوم) در بین هر دو طیف و جریان سیاسی کشور مطرح شدند. بدین معنا که هم در جریانات ضد انقلاب و برانداز گردهمایی خود را خط سوم قلمداد کردند و هم دوربین جریانات خودی نظام، گروهی احزاب و شخصیتهایی ادعا کردند آنها وابسته به دو جریان اصلی کشور نیستند، خود دارای خط، برنامه و استراتژی مستقلی به دور از دو جریان سیاسی کشور هستند. در بین جریانات اپوزیسیون و ضد انقلابی در آغاز انقلاب جریانهای سلطنتطلب، منافقین، باند منحرف مهدی هاشمی و برخی چهرههای اپوزیسیونی جدید، خود ار خط سوم و یا میانه قلمداد کردند. همچنین در بین نیروهای خودی نظام که اساساً حاکمیت دینی جمهوری اسلامی را پذیرفتند، گروهها و جریاناتی چون حلقه کیان، جریان منتسب به محسن رضایی و احزابی مثل حزب اعتماد ملی به رهبری کروبی و نیز حزب مردمسالاری به رهبری دکتر کواکبیان، جریان روزنامه انتخاب جناب طه هاشمی، و احزابی چون کارگزاران سازندگی خود را جریانی جدا از دو جریان مطرح کشور، قلمداد کردند. همچنین حزب اعتدال و توسعه در سالیان اخیر، در ذیل جریان سوم مشهور گردید.
آنچه از آغاز انقلاب تا به حال به عنوان یک حرکت مستمر در جریان میانه دنبال شده است. بهرهگیری این جریان از برخی شخصیتها و بزرگان انقلاب و نظام بوده که سعی در مخفی کردن چهره و ماهیت حقیقی آنان داشتند. آنچه در منحنی رفتار سیاسی این جریان قابل ملاحظه است گرایش آنان در مقاطعی مثل انتخابات به یکی از دو جریان سیاسی کشور است. بدین لحاظ در برخی مقاطع با جریان راست ائتلاف کردند و در برخی زمانها به دلیل فرصتطلبی با جریان چپ همراه شد. حزب کارگزاران از نمونههای بارز آن است که در مواضع زیگزاگی در سالهای اخیر در این منطقه در رفت و آمد بوده است.
خاستگاه و مبانی فکری: درباره خاستگاه فکری جریان عملگرا و مدعی اعتدال باید گفت، با بدستگیری اداره کشور توسط جریانات خودی نظام پس از خلاف جریان لیبرال و نفاق در دهه 60، اختلافاتی در عرصهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور پدیدار شد. دفاع و تاکید جامعه روحانیت مبارز و برخی احزاب وابسته به جریان مشهور به راست مذهبی، بر فقه سنتی، در مقابل دفاع از فقه پویا توسط مجمع روحانیون مبارز و برخی احزاب وابسته به جریان مشهور به چپ مذهبی کشور، منطقه بینابین و میانهای را برای روحانیون معتدلتر فراهم می کرد که موضوع «تشخیص مصلحت» را بر اساس عناوین احکام ثانویه، احکام حکومتی از طریق کسب تکلیف از امام (ره) به میان میکشیدند که «بارزترین چهره این رویکرد هاشمی رفسنجانی که به نوعی مصلحتگرایی با نظر به مقتضیات سیاسی و اجتماعی نظام در چهارچوب حاکمیت فقهی مکتبی و بر محور ولایت فقیه دفاع میکرد و به عنوان رئیس مجلس از حضرت امام راه حل میخواست» بود. [7]
بر این اساس آنچه از مواضع رهبران و عملکرد احزاب وابسته به جریان میانه برداشت میگردد، مهمترین مبانی و شاخصههای فکری، اعتقادی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این جریان عبارتند از: اعتقاد به فضای باز سیاسی و رویکردهای سکولاریستی در سیاستهای داخلی؛ پایبندی به عدم دخالت دولت در حوزه زندگی افراد، اشخاص و عدم مسئولیت دولت در اجرایی کردن اصول، ارزشهای دینی تدر جامعه؛ اصالت به آزادیهای اجتماعی و فردی؛ اهل تساهل و تسامح در حوزههای فرهنگی و اجتماعی؛ تأکید بر رویکردهای اقتصادی باز؛ توجه به تولید ثروت به جای توزیع ثروت و عدالت اجتماعی؛ تکریم سرمایهداران و عزت و احترام ویژه برای آنان؛ عدم اعتقاد به اقتصاد دولتی؛ انفعال، مدارا و تنشزدایی در حوزه سیاست خارجی؛ تمایل زایدالوصف به برقراری رابطه با آمریکا و غرب؛ گرایشی لیبرالی در رویکردهای سکولار در حوزههای فرهنگی است. با توجه به ملاک و عنصر اقتصادی و توانمندیهای اقتصادی افراد در ائتلافهای سیاسی، روی گشاده نشان دادن به جریانهای مدعی اصلاحطلبی در طول هشت سال حاکمیت اصلاحطلبان و نیز مهمترین حامی و پشتیبان مادی و معنوی بودن آنان، از دیگر شاخصهها و ویژگیهای این جریان محسوب میشود.
[1] - سیدنظامالدین موسوی، انتخابات نهم ریاست جمهوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 101
[2]-- رمضان شعبانی سارویی، جریان شناسی انتخابات هشتم، فصلنامه مطالعات سیاسی روز، شماره 26 و 25 ، ص 84.
[3]-همان، ص 84
[4]- ر.ک: - رمضان شعبانی سارویی جریان اصلاحطلب، میثاق فرهنگیان بسیجی شماره2- -رمضان شعبانی سارویی، اصلاحطلبان انقلاب اسلامی، جناح انقلاب شماره 7- رمضان شعبانی سارویی، انتخابات نهم- رمضان شعبانی، جریانشناسی و انتخابات خبرگان، انتشارات اعتدال قم
[5]- رمضان شعبانی سارویی، جریان شناسی، جریان دوم خرداد، خبرنامه بسیج؛ شماره 17، 6 و 8625 ، ص 2.
[6]- همان، شماره 24، 6، 86، ص2.
[7]- روزنامه کیهان، 20/7/60