4. جغرافیای انسانی
جغرافیای انسانی خاورمیانه بزرگ در نتیجه عوامل سیاسی درون و برون منطقهای، به طور دائم در حال تغییرات مناقشات قومی، با پایان جنگ سرد تشدید شد و پشتیبانی جدید بینالمللی از اصل حق تعیین سرنوشت برای گروههای قومی، مرزهای ملی را به هم ریخته و اقتدار رژیمهای بومی خاورمیانه و پیرامون آن را با مشکل مواجه کرده است.
جمعیتشناسان پیشبینی میکنند در سراسر خاورمیانه، رشد سریعی در جمعیت روی خواهد داد. با توجه به ناکامیهای مستمر دولتهای منطقه در تأمین نیازهای روزانه صدها میلیون نفر، چشمانداز افزایش این جمعیت در آینده، هراسآور است.
بسیاری از کشورهای منطقه، در نتیجه رشد سریع جمعیت، فشارهای جدیدی در زمینه عرضه خدمات اجتماعی متحمل میشوند. در زمینههایی هم چون تحصیلات، مسکن، خدمات بهداشتی، کار و تأمین مواد غذایی اولیه و... بسیاری از کشورها قادر به تأمین مناسب این نیازها نیستند.
مسائل مهاجرتی، اغلب رابطه نزدیکی با مسائل جمعیتی دارند. به طور کلی، حضور کارگران، باعث ایجاد مشکلات شهرنشینی گردیده و اغلب، ساختار سنتی کشورهای صادرکننده و وارد کننده نیروی کار را دچار تغییرات شدیدی میکنند.
جغرافیای انسانی خاورمیانه بزرگ در نتیجه عوامل سیاسی درون و برون منطقهای، به طور دائم در حال تغییر است. مناقشات قومی با پایان جنگ سرد، تشدید شده و پشتیبانی جدید بینالمللی از اصل حق تعیین سرنوشت برای گروههای قومی، مرزهای ملی را به هم ریخته و اقتدار رژیمهای بومی خاورمیانه و پیرامون آن را با مشکل مواجه ساخته است. در همان حال که دولتهای پیرامونی، متلاشی میشوند و سیل آوارگان از این کشورها سرازیر میگردند، آنها اغلب، حامل ایدههایی هستند که به جنبشهای اجتماعی ضمیمه میشوند و وفادارهایی به مجاهدین مسلمان پیدا می کنند و در نهایت با یک سلسله اقدامات شدید به شکل مؤثری، جغرافیای انسانی را تحت تأثیر قرار میدهند.
این امر، به ویژه برای دولتهای بیثبات منطقه که در نزدیکی کانون مناقشه واقع شدهاند، مشکلزاست؛ به خصوص برای دولتهایی که دارای اقلیتهای جمعیتی اصلی میباشند که این اقلیتها نیز پیوندهای فرهنگی و مذهبی با گروههای دستاندرکارتغییرسیاسی خشونت بار در جاهای دیگر هستند.
هنگامی که این تغییر و تحولات در کنار هم قرار میگیرند و به اختلافات سرزمینی و تاریخی و عواقب سیاسی و اقتصادی کمبود آب آشامیدنی اضافه میشوند، روشن میگردد که چرا منطقه خاورمیانه بزرگ، هم چنان بسان یک بشکه باروت است و چرا نیروی نظامی هم چنان عنصری مهم در ژئوپولیتیک منطقهای به شمار میرود.
جمعیت خاورمیانه کهن از 247 میلیون نفر در اواسط سال 1995به تقریباً 500 میلیون نفر در سال 2025 خواهد رسید. انتظار میرود که جمعیت عراق، اردن، کویت، عمان، سوریه، ساحل غربی و نوار غربی غزه به دو برابر تا سال 2025 افزایش یابد. در منطقه وسیعتر خاورمیانه، جمعیت دولتهای آسیای مرکزی و قفقاز، پیشبینی میشود که به 111میلیون نفر در سال 2025برسد؛ در حالی که انتظار می رود جمعیت هند و پاکستان به بیش از 6/1 میلیارد نفر تا سال 2025 بالغ گردد.
خاورمیانه اسلامی با مختصات و ظرفیتهای فوق، توان به چالش کشیدن نظام سلطه و سایر قدرتها را در خود ایجاد مینماید. در این جا به راهبردهای تقابل با خاورمیانه اسلامی میپردازیم:
1. راهبرد نرم افزاری برای مهار خاورمیانه اسلامی
مثلث امریکا، انگلیس و صهیونیسم برای مقابله و مهار خاور میانه اسلامی، ابتدا راهبرد نرم افزاری نیمه سخت را در دستور کار خود قرار دادند. مثلث مذکور تلاش کرد با تمرکز فعالیتهای خود در حوزه بازیگران مؤثر در تشکیل خاورمیانه اسلامی و تحت فشار قرار دادن تمامی حرکتهای اسلامی، در کوتاهترین زمان ممکن، آنها را با شکست مواجه سازد و مانع از شکلگیری خاورمیانه اسلامی گردد. به همین منظور در حوزه فلسطین، تمام توان خود را برای تشکیل دولت حماس به کار گرفت.
پس از شکست در این پروژه، تلاش کرد ضمن وارد آوردن فشارهای شدید اقتصادی و سیاسی از یک سو، دولت فلسطینی را وادار به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر - برخلاف وعدههای انتخاباتی حماس- نماید و از طرف دیگر با ایجاد و گسترش اختلاف بین حماس و سایر گروههای فلسطینی، به خصوص فتح، علاوه بر کم رنگ کردن حرکتهای جهادی، موجبات سقوط حماس را فراهم کند.
در حوزه لبنان نیز خلع سلاح و به انزوا کشیدن حزب ا... در صحنه داخلی در دستور کار قرار گرفت، فاز اجرایی دستیابی به این هدف، با ترور رفیق حریری طی پروژه ای موسوم به 14 آذر که طراح اصلی آن موساد بود آغاز شد و امریکا تلاش کرد با بهره گیری از این موضوع، از یک طرف با متهم کردن سوریه به دست داشتن در ترور، ارتش این کشور را وادار به عقبنشینی از خاک لبنان نماید و از سوی دیگر با این ادعا که حزب ا...، وابسته به سوریه است، موضع این گروه را در لبنان تضعیف و با استفاده از نفوذ خود در برخی گروههای مخالف حزب ا... و فعال کردن گسلهای سیاسی و فرقهای در لبنان، طرح انقلاب مخملی را در این کشور با برگزاری تظاهرات علیه این جنبش و مطالبه خلع سلاح آن به اجرا در آورد. علاوه بر این، رژیم صهیونیستی به گسترش اقدامات اطلاعاتی و شبکههای تروریستی برای حذف سران حزب ا... مبادرت ورزید.[12]
در حوزه سوریه، پس از موفقیت امریکا در وادار کردن این کشور به عقبنشینی از خاک لبنان، در مرحله اول، تلاش گردید سناریوی عبدالحکیم خدام که سعی داشت با استفاده از اپوزیسیون داخلی سوریه و شبکههای زیرزمینی زمینه سقوط دولت بشار اسد را فراهم کند، به اجرا در آید. پس از شکست طرح براندازی نرم، امریکا تلاش نمود با افزایش فشار سیاسی و متهم کردن سوریه به دخالت در امور داخلی عراق و لبنان، این کشور را وادار به تغییر رفتار نماید.
در حوزه عراق نیز امریکا تلاش کرد با استفاده از فعال کردن گسلهای قومی و فرقهای و افزایش موج حرکتهای تروریستی، به هر شکل ممکن، مانع از تشکیل دولت ائتلافی شود.
با وجود تمامی اقدامات ذکر شده برای مقابله با خاورمیانه اسلامی، تلاش امریکا برای تغییر رفتار جمهوری اسلامی با بهانه قرار دادن موضوع فنآوری هستهای را میتوان مهمترین قسمت راهبرد مقابله و مهار خاورمیانه اسلامی قلمداد کرد. پروژهای که با ارسال پرونده ایران به شورای امنیت، تشدید فشارها را مدنظر قرار میداد.
2. راهبرد سختافزاری برای مهار خاورمیانه اسلامی
ایالات متحده امریکا با احساس نگرانی بسیار شدید از روند شکلگیری خاورمیانه اسلامی و پس از عدم دستیابی به نتایج دلخواه، برای برون رفت از وضعیت مذکور، راهبرد سختافزاری را مورد توجه قرار داد. به همین منظور درجلسهای که با سران رژیم صهیونیستی در کاخ سفید برگزار شد، سناریوی برخورد سخت با خاورمیانه اسلامی، تهیه و تنظیم گردید. پس از جلسه مذکور، امریکا در نشست چند جانبهای که در یکی از کشورهای عربی با برخی از سران دست نشانده برگزار کرد، با استفاده از نگرانی این کشورها از رشد خاورمیانه اسلامی و تقویت جبهه ایران و شیعیان در منطقه و لزوم برقراری توازن و تقویت جبهه کشورهای هم سوی امریکا (اردن، مصر،...) موافقت آنها را جهت برخورد با حماس، حزب ا... و سوریه جلب نمود.
مرحله اول این سناریو، شامل حمله به غزه با هدف سرنگونی دولت حماس، دستگیری و سرکوب انقلابیون و مهار انتفاضه فلسطین بود.
تهاجم به لبنان و اشغال جنوب این کشور به منظور مرعوب نمودن دولت لبنان، فعال کردن گسلهای سیاسی - فرقهای علیه حزب ا... و بهرهگیری از افکار عمومی برای خلع سلاح این جنبش، دومین مرحله از سناریوی مذکور به شمار میرود.
موفقیت در صحنه فلسطین و لبنان، این توانایی را به نظام سلطه میبخشید تا سومین مرحله را نیز با هدف تغییر رفتار سوریه جهت به رسمیت شناختن اسرائیل و در صورت نیاز، تغییر ساختار آن کشور، عملیاتی نماید.
در مرحله چهارم، صحنه عراق مورد توجه قرار گرفت. بدین ترتیب که بعد از حذف زرقاوی و رشد فزاینده اقدامات تروریستی با استفاده از ترکیب جدید و افراطیتر القاعده و با ناکارآمد نشان دادن دولت اسلامی، مقدمات لازم، جهت سرنگونی دولت ائتلافی را فراهم نماید.
قطع بازوان منطقهای ایران، نظام سلطه را بر آن میداشت تا ضمن زمینهسازی برای اعمال محدودیت اقتصادی و فشارهای سیاسی بر جمهوری اسلامی ایران، با فعال کردن گسلهای قومی و فرقهای و بر هم زدن انسجام داخلی از طریق نافرمانی مدنی و هم چنین در صورت لزوم، عملیات محدود نظامی، شرایط لازم را برای تغییر رفتار و تغییر ساختار جمهوری اسلامی فراهم سازد.
رژیم صهیونیستی قصد داشت مرحله اول طرح را در غزه، عملیاتی کند. اما طراحی و اجرای عملیات پیش دستانه حماس، موجب خروج ابتکار عمل از دست صهیونیستها و بر هم خوردن صورتبندی نظامی آنها و تبدیل طرح عملیات در غزه به یک حرکت کور و انتقامجویانه گردید. این امر در کنار مقاومت سرسختانه دولت حماس و مردم فلسطین، سبب عدم موفقیت اسرائیل در سرنگونی دولت حماس و مهار انتفاضه شد.
در دومین مرحله، سناریوی مشترک امریکا و اسرائیل، انجام عملیات نظامی بر پایه تجهیزات زرهی در جنوب لبنان و اشغال مناطق جنوبی این کشور تا مرز رودخانه لیطانی بود. اما این بار نیز طراحی و اجرای عملیات پیش دستانه توسط حزب الله و انهدام تانک فوق پیشرفته «میرکاوا» که تصور میشد در مقابل تمامی سلاحهای ضد زره، مقاوم است، این پیام را به ارتش اسرائیل داد که در طرح عملیات نظامی خود، میبایست تغییراتی به وجود آورد. از این رو رژیم صهیونیستی با رویکرد به تاکتیکهای هوا پایه و دریا پایه درصدد خروج از استیصال در برابر مقاومت اسلامی در لبنان برآمد.
اما در این مرحله نیز، انهدام ناوچه فوق پیشرفته «ساغر5» توسط حزب الله، ارتش اسرائیل را از اندیشیدن به عملیات آبی - خاکی باز داشت. لذا رژیم صهیونیستی، ناگزیر به تغییر مجدد استراتژی و بمباران گسترده و رو به افزایش هوایی، جهت وارد کردن فشار برای تغییر افکار عمومی لبنان و وادار کردن حزب الله به خلع سلاح گردید، اما علیرغم بمبارانهای گسترده لبنان توسط رژیم صهیونیستی، یکپارچگی در صحنه لبنان کاملاً مشهود بود و امیل لحود اعلام داشت که همه لبنان بر ضد اسرائیل، یکپارچه است.
با آشکار شدن آثار شکست در دولت صهیونیستی و در پی درخواست سران آن از برخی کشورهای اروپایی برای مداخله سیاسی در روند جنگ، اقدامات میانجیگرانه اروپا با سفر نخست وزیر فرانسه و هیئت آلمانی و فرانسوی به کشورهای منطقه، تلاش برای برقراری مذاکرات آتش بس را آغاز کردند.
در پی این حرکت، امریکا به عنوان مهمترین متحد استراتژیک اسرائیل، جهت عقب نماندن از دیپلماسی اروپا، تلاش کرد تا سناریوی جدیدی را جهت برون رفت هر چه سریعتر رژیم صهیونیستی از مشکلات ایجاد شده، مطرح نماید. از آن جا که دستیابی به اهداف این سناریو، شرایط بهتری را برای صهیونیستها از نظر داخلی و منطقهای به همراه داشت و مانع از سقوط دولت اولمرت میگردید، لذا سران این رژیم، تصمیم به اجرای آن گرفتند.
بدین ترتیب از روز دهم، طی توافق به عمل آمده، تقسیم کاری در صحنه نبرد و بینالملل، بین امریکا و اسرائیل صورت پذیرفت و این دو کشور به طور همآهنگ، سناریوی جدید را اجرایی نمودند. اسرائیل برای تحقق این سناریو میبایست ظرف مدت یک هفته، بخشی از خاک جنوب لبنان تا رودخانه لیطانی را به تصرف خود درآورد. امریکا نیز در راستای اجرایی کردن سناریوی مذکور با پشتیبانی عمومی و لجستیکی از عملیات نظامی رژیم صهیونیستی، کنترل صحنه بینالمللی و ممانعت از محکوم شدن رژیم صهیونیستی، زمینه را برای مداخله نیروهای چند ملیتی فراهم کند و در پایان هفته و پس از دستیابی رژیم صهیونیستی به برتری نسبی، با مداخله سیاسی و با موضع حمایت آمیز و استفاده از این شرایط، موضوع آتش بس، ایجاد دیوار حائل، اجرای قطعنامه 1559 و آزاد سازی بدون قید و شرط دو اسیر را خواستار گردد.
به دنبال شکست رژیم صهیونستی در مثلث بنت جبیل، عیترون و مارون الرأس و وارد آمدن تلفات و خسارت سنگین به این رژیم، اختلاف نظرهای فیمابین نظامیان و سیاسیون اسرائیل، وارد مرحله تازهای گردیده و به سطوح مراکز مهم تصمیمگیری راه یافت.
در این راستا خاخامهای یهودی و برخی از فرماندهان ارتش صهیونیستی، خواهان اثبات اقتدار اسرائیل با پیروزی نظامی بودند و استدلال می کردند که تنها از این طریق است که می توان امنیت روانی را به جامعه اسرائیل باز گرداند و هیمنه شکسته شده آن را ترمیم کرد.
در مقابل، برخی از اعضای پارلمان، مقامات امنیتی، برخی از اعضای کابینه و بخشی از ژنرالهای ارتش، خواهان توقف عملیات نظامی، برقراری آتش بس و استقرار نیروهای چند ملیتی و ایجاد دیوار حائل بودند تا رژیم صهیونیستی از بحرانهای داخلی (مهاجرت معکوس، فرار سرمایه، مهاجرت نخبگان، سقوط بورس و...) نجات یافته و موجودیت آن حفظ گردد. با توجه به شکستهای مذکور و قویتر شدن دیدگاه دوم، گمانه زنیها بر پذیرش آتش بس از سوی دولت اولمرت، دلالت میکرد.
با سفر دوم رایس به تل آویو، عملیات بمباران قانا و عملیات نظامی در مثلث کفرکلا، طیبه و العدیسه با هدف فراهم آوردن شرایط برتر و نشان دادن شدت عمل به مردم و دولت لبنان و تحمیل شرایط مورد نظر امریکا و رژیم صهیونیستی به اجرا درآمد. این امر، مؤید این نکته بود که از این پس، امریکا قصد دارد علاوه بر فرماندهی صحنه جنگ و در اختیار داشتن سطوح تصمیمگیری و تعیین زمان آتش بس، کنترل صحنه بینالملل را شخصاً بر عهده گیرد تا رژیم صهیونیستی، به هیچ وجه به دلیل فجایع انسانی نظیر قانا توسط محافل بینالمللی و شورای امنیت، محکوم نگردد. از این رو، رایس در جلسه محرمانه با فرماندهان عالی رتبه اسرائیل، تصریح کرد: «نگران سقف زمانی نباشید، جنگ را ادامه بدهید.»
موج دوم عملیاتهای زمینی رژیم صهیونیستی که به نسبت موج اول، از گستردگی و استعداد رزمی بیشتری برخوردار است نیز مصادف با سفر دوم رایس به اسرائیل گردید. با این تفاسیر مبرهن، حزب الله لبنان در مرحله جدید جنگ، در مقابل یک جبهه امریکایی - صهیونیستی قرار گرفته و این مهم، نابرابری مقاومت اسلامی را در مقابل محور شیطنت و جنایت عالم، مضاعف ساخته است.
به نظر میرسد در این مرحله جدید از جنگ، سعی امریکا و رژیم صهیونیستی بر آن است تا در آستانه تشکیل جلسه شورای امنیت، با تکیه بر بمباران بیروت و سایر مناطق لبنان - به ویژه، مناطق مسیحی نشین - علاوه بر جبران شکست در صحنه عملیات زمینی، حزب الله، مردم و دولت لبنان را تحت فشار بیشتری قرار داده و اراده خود را به آنان تحمیل نمایند.
شایان ذکر است عملی شدن بخشی از تهدید سید حسن نصر الله مبنی بر هدف قرار دادن تل آویو، علاوه بر این که هم چنان ابتکار عمل را - چه در صحنه نظامی و چه در عرصه جنگ روانی - در اختیار حزب الله قرار می دهد، چالشهای درونی، رژیم صهیونیستی را در مقابل امریکا و جریان افراطی در اسرائیل قرار خواهد داد و این مهم به معنای بازی حزب الله و رهبری آن در زمین حریف میباشد.
شکست فاز سختافزاری طرح امریکایی در آغاز راه به دلیل برآوردهای غلط اطلاعاتی نظام سلطه از توان حزب الله لبنان و حماس از یک سو و برهم خوردن صورتبندی نظامی آنان با عملیات پیش دستانه این دو جنبش اسلامی - انقلابی از طرف دیگر، باعث گردید تا نظام سلطه، درد زایمان تولد خاورمیانه جدید را بیش از پیش احساس نماید. نتایج خیره کننده مقاومت اسلامی سبب خواهد شد رژیم صهیونیستی بر خلاف انتظار، شاهد گشوده شدن جبهههای جدیدی در منطقه و جهان و حتی داخل اسرائیل، علیه خود باشد و دولت اولمرت در معرض سقوط قرار گیرد.
این روند با شکسته شدن هیمنه نظامی اسرائیل و کاهش قدرت نرم امریکا، عملاً ساخت خاورمیانه جدید را با شکست، مواجه کرده است.
علاوه بر این، بر انگیخته شدن افکار عمومی منطقه بر ضد اعمال ننگین اسرائیل و حمایتهای همه جانبه امریکا از این رژیم جعلی، از یک طرف باعث شکاف بین بلوک اروپایی و امریکا گردیده و از سوی دیگر، امریکا را بیش از پیش منزوی ساخته است.