بصیرت و اهل بصیرت
بصیرت در اصطلاح قرآنی به معنای ادراک حقایق و رؤیت چیزها چنان که هست، می باشد. بصیرت در نگرش قرآنی جز با عمل به آموزه های وحیانی و تزکیه نفس پدید نمی آید. با این همه اهل بصیرت در مسیر رشد و کمال است نه آن که به کمال رسیده و از دام خطر رسته باشد، بلکه هر آن ممکن است که سقوط کرده و در دام شیطان افتد.
انسان تا زمانی که در دنیا است و اجل واقعی او فرا نرسیده است در مسیر است. این مسیر می تواند حق و یا ضلالت باشد. آن کس که در مسیر کمالی است تا زمانی که اجل او فرانرسیده است هر دم ممکن است بازگردد و در مسیر ضلالت قرارگیرد چنان که این مسئله درباره اهل ضلالت نیز صادق است و امکان توبه و بازگشت تا دم مرگ برای او فراهم است.
البته هستند کسانی که به کمال رسیده و هنوز اجل ایشان به پایان نرسیده است. آنانی که به کمال رسیده اند کسانی هستند که در قرآن از آنان به مخلصان (به فتح لام) یاد شده است. مقام مخلص مقام کسانی است که حتی ابلیس از گمراه کردن ایشان نومید شده است. اینان از شر گمراهی در امان هستند و با آن که به کمال رسیده اند اجل ایشان فرا نمی رسد؛ اجل به معنای مرگ طبیعی انسانی است که به کمال لایق خود در مسیر تکاملی رسیده و در صعود و سقوط به جایی رسیده است که دیگر بودن وی در زمین تأثیری در شاکله وجودی اش نخواهد داشت.
بنابراین هر انسانی در مسیر زندگی خود تا اجل و مرگ طبیعی از این که مورد آزمایش، ابتلا و فتنه قرارگیرد درامان نمی باشد. این حکم شامل همه کسانی است که از مقام مخلصین بیرون هستند. اهل بصیرت نیز چون در راهند از کسانی هستند که احتمال سقوط در ایشان قوی است؛ زیرا ابلیس در مسیر ایشان بیشتر می نشیند و می کوشد تا ایشان را که در راهند و به کمال نزدیک، به سقوط بکشاند.
دامی که ابلیس برای ایشان پهن می کند دام غرور و تکبر است.در سوره طه درباره سامری آمده است که وی اهل بصیرتی بوده که در دام شیطان افتاد و خود را به دام هلاکت و سقوط افکند. سامری از کسانی است که قرآن اهل بصیرت بودن وی را تایید می کند. قصه او همانند قصه بلعم باعور است که به مقامات عالی رسیده بود و اهل بصیرت بود ولی به جهت گرایش شدید تکبری و غرورآمیزش به جنگ خدا و پیامبرش می رود و به تعبیر قرآنی اخلد فی الارض می شود و در زمین جاویدان می گردد.
سامری اهل بصیرتی است که به حقایق و معارفی دست می یابد و در یک حرکت جوهری کمالی به حدی از کمال می رسد که می تواند از زر و زیور، گوساله ای بسازد که صدایی از آن بیرون آید و قوم موسی را در چله موسوی که برای دیدار خدا به کوه طور شتافته بود، گمراه نماید.
خداوند در آیات 85تا 97 سوره طه به مسئله سامری اشاره و بیان می کند که سامری در پاسخ موسی(ع) گفت: من اهل بصیرتی شدم که دیگران به آن نرسیده و از آن توانایی برخوردار نمی باشند: قال بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها و کذلک سولت لی نفسی؛ من به چیزی بصیرت یافتم که دیگران بدان بصیرت نیافته اند. مشتی از خاکی که نقش پای آن فرستاده و رسول خدا را داشت بر گرفتم و در پیکر افکندم و نفس من این کار را در چشمم بیاراست.
در زمانه ما نیز سامری های اهل بصیرت بسیاری هستند که از توانایی هایی برخوردار می شوند. این برخورداری و توانایی از آن رو به ایشان داده می شود که در راه تزکیه قرارگرفته اند. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است که هر کس تزکیه کند، نتیجه عملش را در دنیا و آخرت می یابد. آن که اهل دنیاست در دنیا و آن که اهل آخرت است در آخرت به آن دست می یابد و از آثار و نتایج آن بهره مند می شود. در داستان امام صادق(ع) با فردی دهری آمده است که وی از علوم و دانشی خاص برخوردار بوده و می توانست از غیب خبر دهد.
آن گاه پس از احتجاجات و مباحثه طولانی، این فرد ایمان می آورد و توانایی خود را از دست می دهد که آن حضرت می فرماید: خداوند بهره و سود هر کار خوبی را پرداخت کرده و پاداش می دهد، از آن جایی که پیش از این اهل دنیا بودی آن را در دنیا به تو داده بود ولی اکنون که ایمان آورده ای آن را ذخیره آخرتت کرده است.
هوشیار! که در دام اهل بصیرتی بیافتیم که به جهت برخی از توانایی ها می کوشد تا سوداگری کند و دین مردمان را بخرد و آنان را از خدا دور سازد. بنابراین اهل بصیرت همواره در خطر هستند و می بایست از این که در دام شیطان بیافتند برحذر باشند و به خدا پناه برند.
بصیرت نوعی آگاهی عالمانه، همه جانبه و عمیق نسبت به مسایل و تصمیم گیری و عمل در راستای مصالح و منافع اسلام، ملت و کشور است.
بصیرت اساساً برخاسته از یک نوع نگاه دقیق خیرخواهانه و از روی اخلاص نسبت به مسایل جاری یک کشور است و کسی که دارای بصیرت است، از خودسریها و تعصبها به دور است و از لایههای ظاهری مسایل عبور کرده و برای رسیدن به لایههای باطن تلاش میکند.
بصیرت یک مظهر دشمنشناسی دارد، یعنی اطلاع دقیق از برنامهها و ترفندهای دشمن و یک مظهر شناخت جبهه خودی و شخص با بصیرت از یک سو در حوزه شناخت و ساماندهی جبهه خودی و از سوی دیگر در راستای خنثیسازی توطئههای جبهه غیر خودی تلاش میکند.
بصیرت یک شاخص و راهنما برای انسانها در مسیر زندگی است که هم در تشخیص معیارهای حق و باطل کمک میکند و هم مسیر را به صورت شفاف نشان میدهد. وی راه رسیدن به بصیرت را یک معرفت عمیق دانست و گفت: جامعهای که بصیرت داشته باشد، پشت سر شاخصهای توصیف شده در نظام ولایی حرکت میکند و به هنگام بروز فتنهها، پشت سر رهبری قرار میگیرد.
در دنیای امروز، به خاطر نزدیکی جریان حق و باطل با یکدیگر و نفاق و دورویی در جبهه مخالف، حرکت در این مسیر پویایی با دشواری فراوان روبهرو است و اگر بصیرت نباشد لغزش و سقوط حتمی است و انتخاب صحیح در این وانفسا، نیاز به بینش دارد و بینش صحیح همان بصیرت است.
شناخت روشن و قطعی از دین، تکلیفمداری، معرفت نسبت به پیشوا، شناخت دوست و دشمن و حق و باطل از جمله مصادیق بصیرت به شمار میرود.
تعابیر زیادی راجع به بصیرت در صدر اسلام به ویژه در دورانی که عالم اسلام گرفتار فتنهها شده بود، سراغ داریم به ویژه در دوران حکومت حضرت علی (ع) که هم جریان نفاق و اردوگاه باطل تلاش میکرد در قالب حق نمایان شود و هم دینداران بیبصیرت، جبهه حق را خوب پشتیبانی نکردند، لذا برترین تعابیر را از بیان ایشان مشاهده میکنیم که فرمودند علم دین جز توسط انسانهایی که صاحب بصیرت و شکیبایی هستند، امکانپذیر نیست.
بصیرت همیشه باید مقدم بر مبارزه باشد در حالیکه برخی انسانها مبارزه را مقدم بر بصیرت میکنند که این اشتباه است، بنابراین در اسلام، مبارزه باید از روی بصیرت باشد و مبارزه منهای بصیرت در پیشبرد اهداف اسلامی تأثیری ندارد.
شفافترین چهرهای که در طول تاریخ از این بزرگان بر جای مانده است، بصیرت فوقالعاده آنها است و مبارزان نستوه تاریخ همیشه دارای بینش و بصیرت عمیق بودهاند.
انسان صاحب بصیرت کسی است که قدرت تحلیل و تجزیه رخدادها را داشتهباشد و حتی بتواند توصیه های مناسب ارایه دهد و مسیر آینده را با چراغ نشانه ها وداده های یافته از گذشته بیابد.
در حقیقت زمان حال،همواره زمان تجزیه و تحلیل است و هر نشانه ای که از گذشته و حال می یابد در کنار هممی نهد تا بتواند عمل بعدی خود را به درستی انجام دهد. این گونه است که می توان گفتانسان صاحب بصیرت در فرهنگ قرآنی همان انسان روشنگری است که در برخی از زمان از آنبه روشنفکر نیز یاد شده است.
اگر به آموزه های قرآنیمراجعه ای تند و گذرا شود، در همه جا انسان دارای بصیرت را انسان روشن بینی معرفیمی کند که پرده ها از هر جنس و نوعی را کنار زده است و از هر نشانه بزرگ و کوچکبهره برده تا راه اصلی را هرگز گم نکند؛ زیرا در جهانی که همه چیز دست به دست همداده تا انسان را از خودش نیز غافل کند چه رسد از خدا و فلسفه آفرینش هستی و انسان، چگونه می توان بی هوشیاری و بیداری خود را یافت و راه و چاه را شناخت و در دامغفلت نیافتاد.
بارها دیده شده است کهحتی هوشیاران و بیداران به وسوسه هواها و خواسته های درونی و یا زمزمه ابلیسبیرونی، به خواب رفته و در دام غفلت افتاده اند. این که انسان هر دم از خود بپرسداز کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود و به کجا می روم؟ تنها عاملی خواهد بود که وی رااز فراموشی و نسیان خود و خدا رهایی و نجات می بخشد. اما اگر دمی این پرسش را ازخود فراموش کند و غافل شود ، همان فراموشی برابر با غفلتی از خود و خدا و فلسفهزیستن آدمی می شود.
خداوند در قرآن نشانههای هستی را روشنی بخش آدمی می شمارد و معجزه های پیامبران را که گاه از آن به آیاتو بینات و گاه دیگر به بصایر تعبیر یاد می کند، دذ حقیقت چیزی جز روشنگری نمی داند.
هر نشانه ای از نشانه هارا باید در کنار هم گذاشت و از تجزیه و تحلیل آن، حقایق را از باطل ها باز شناخت وچاه را از راه دانست. اگر این گونه عمل شود تازه است که انسان صاحب بصیرت می شود ومی تواند به خود و دیگران توصیه کند که چگونه می توان به هدف اصلی رسید و از آنغافل نماند.
اگر انسان امروزش دارایچشم تیزبین و نشانه شناس نباشد تا در ورای پرده های زمخت وسوسه ها و حیله ها ،حقیقت را نیابد، زمانی که این پرده ها کنار برود و خود را عامل فتنه ها و تاریکی هاو بازیچه باطل بیابد آن زمان دیگر بسیار دیر است. کشف الغطا برای اهل بصیرت میبایست در همین فتنه ها و زمانه آن انجام پذیرد تا بتواند با در کنار هم گذاشتننشانه ها تحلیل درستی از رخدادها داشته باشد. این زمان است که می تواند مرگ اختیاریرا تجربه کند و یقین عینی را به شهود و یا حضور درک و فهم کند. آن گاه وقتی تصمیمیمی گیرد عین حق می باشد و می تواند مدار و محور حق باشد و دیگران را نیز به سویکمال حق رهنمون شود؛ زیرا دیگر از هیچ چیزی نمی ترسد و مرگ را به اختیار تجربه کردهاست و ترسی از مرگ موهوم غیر اختیاری ندارد. اگر کشف غطایی نیز صورت گیرد و پرده ایبه کنار رود برای او تفاوتی نمی کند زیرا این را به کشفی پیش از این دریافته بودحتی اگر این کشف به کنار هم گذاشتن نشانه ها و رخدادها و تحلیل حرکت ها بر اساسموافقت با اصول و مبانی فلسفه آفرینش و یا مخالفت با آن برایش صورت گرفتهباشد.
به این معنا که انسانیصاحب روشنگری و روشنفکری ، همان اصل بصیرتی است که با نشانه شناسی و بینش و نگرشنوری و خداوندی ، دانسته بود که حرکتی فتنه ساز در چه مسیری پیش می رود و در هیاهویبحران ها و تاریک نمایی ها می داند که نور در کدامین سمت و سو است و بدان سو میرود. پس هم آینده را می بیند و هم بدان امید دارد و هم دیگران را به آن نور روشنهدایت می کند؛ زیرا همواره حقیقت چون چکادی استوار در برابرش ایستاده است و از آندمی غافل نیست.
ما انسان ها گاه کلماتی را بر زبان می رانیم و واژه هایی را به کار می بریم که اگر واقعا در اعمال و رفتار خودمان " غور " کنیم ، می بینیم که اگر قرار باشد کسی بابت سرزنش ها و انتقاد های خود ما محکوم شود ، شاید خود ما نخستین فردی باشیم که با حرف های خودمان محکوم می شویم !
در هفته ها و ماه های اخیر نیز واژه ای به نام " بصیرت " بر زبان ها افتاده است. این اتفاق بعد از آن رخ داده که برخی بزرگان ، به درستی و درایت بر لزوم تقویت بصیرت در جامعه تاکید کردند اما برخی افراد و گروه های مختلف سیاسی بسته به منافع و علایق شخصی شان سعی کردند تا این واژه عربی را تعبیر و تفسیر کنند و با استفاده از مغالطات کلامی و منطقی دیگران را محکوم و خود را منزه جلوه دهند تا بدین ترتیب از کلام حق بزرگان نظام نیز سوء استفاده کرده باشند.
اگر بخواهیم واژه عربی بصیرت را به فارسی خودمان برگردانیم شاید بهترین معادل برای آن واژه " روشن بینی " باشد . روشن بینی نه به مفهوم " چشم سر " بلکه با چشم دل و چشم وجدان و چشم آگاه و برخاسته از عقل ظاهری و باطنی .
انسان بصیر و روشن بین حقایق را آن گونه که وجود دارد می بیند و به دور از پیش داوری ها و مفروضات ذهنی نخست خوب می بیند و می فهمد – فهم چیزی بالاتر از دانستن چیزی است - و سپس با توجه به جمیع جهات به نتیجه گیری و تصمیم و یا اظهار نظر می پردازد .
اما متاسفانه بیشتر کاربران امروز این واژه با پیش فرضی به توصیه دیگران به بصیرت عمل می کنند که آن پیش فرض فاقد عناصر لازم برای نتیجه گیری صحیح و منطقی است . مهم ترین ایرادی که به کاربران و طرفداران امروز واژه " بصیرت " وارد است این است که آنها قبل از اینکه دیگران را به داشتن بصیرت دعوت کنند چنین می پندارند که خودشان عین " حقیقت " هستند .
آنها با این پیش فرض که خودشان منزه از هر گونه " کجی و کاستی " هستند دیگران را به بصیرتی دعوت می کنند که باید پایان کار آن بصیرت ، قبول و اعتراف طرف مقابل به منزه بودن این جماعت باشد. بصیرت مورد ادعای این آقایان اصولاً بصیرت نیست ؛ در واقع آنچه که این جماعت از کاربردن واژه بصیرت می طلبد ، " تمکین " دیگران به آنها است، چرا که اگر آنها مدافع واقعی بصیرت باشند نخست باید به چند پیش شرط برای داوری صحت و سقم و حق و باطل تن دردهند :
1- نخست اینکه اینان باید بپذیرند که حقیقت مطلق نیستند.
2- دوم اینکه این جماعت باید بپذیرند که اگر بصیرت بدون پیشداوری و با معیارهای مورد توافق و قبول قاطبه اندیشمندان محقق شود به نتایج آن گردن نهند و گناه خود را به گردن بگیرند.
3- سوم آنکه وضعیت دو طرف منازعه از منظر قدرت مانور باید یکسان یا نزدیک به هم باشد . مگر می شود عده ای همه چیزها را در ید اختیار خود بگیرند و با ابزارهای خود طرف مقابل را به حاشیه انزوا برانند و بعد انتظار داوری بی طرفانه و "جدال احسن" داشته باشند ؟
اگر این 3 شرط اصلی درباره رعایت لوازم داوری صحیح بین دو طرف منازعه رعایت شود می توان تازه پشت یک میز نشست و گفتگو کرد و حق و باطل را با محک و معیار سنگ حقیقت سنجید .
کسانی که امروزه دیگران را به داشتن بصیرت فرا می خوانند خود در داخل کشور ، شرایط یک مذاکره "آمریکایی پسند " که همواره از ان گریزانند را علیه رقبای خود به کار می برند و آن در واقع مذاکره با رویکرد " قدرت " است نه مذاکره ای برابر با رویکرد منافع دو جانبه ! و عجیب است که خود این بازیگران جناحی عرصه سیاست از آمریکا به دلیل آنکه به دنبال مذاکره ای قلدر مابانه با ایران است می نالند اما خود در داخل در برابر رقبای سیاسی شان همان کاری را می کنند که آمریکا سعی می کند در عرصه بین المللی با آنها به انجام برساند !
سخن امروز و نوشته حاضر برای تخطئه این و آن نیست و صرفا از این جهت مورد اشاره قرار می گیرد که متاسفانه ما حتی در بسیاری از موارد به لوازم منطقی آنچه که خود شعارش را می دهیم نیز پایبند نیستیم .
مثلا از آزادی اندیشه دم می زنیم و به این فکر نمی کنیم که آزادی اندیشه بدون آزادی بیان و آزادی بیان بدون آزادی بعد از بیان " شعار " مضحکی بیش نیست . چرا که اندیشه تا زمانی که مجال بروز نیابد اساسا اندیشه نیست بلکه تصورات ذهنی است و اندیشه زمانی می تواند بروز یابد که مجاری ابراز امن و آزاد برای آن فراهم باشد و تازه در صورت وجود مجاری ابراز آزادانه اندیشه - کتاب ، مجلات و روزنامه ها ، شبکه های تلویزیونی و روادیویی ، وب سایت ها و وبلاگ های اینترنتی و... – باید شرایطی را فراهم کرد که شهروندان و اندیشمندان و... پس از ابراز آزادانه اندیشه هایشان مورد تعقیب و کیفر و مجازات قانونی ، شبه قانونی و غیر قانونی قرار نگیرند .
بنابراین سخن راندن از آزادی اندیشه ، آسان است اما تامین واقعی آزادی اندیشه نیازمند تامین آزادی بیان و بعد از بیان است . در اینجا هم سخن گفتن از بصیرت و دعوت دیگران به کار بردن بصیرت در استنتاجات و اعمالشان کار راحتی است اما به وجود آوردن شرایط منطقی و اسباب و لوازم استنتاج " بصیرت مندانه " شهروندان و نخبگان کاری است که انجام آن نیازمند ترک انحصار طلبی و گردن نهادن به داوری بی طرفانه و بدون پیش داوری و مذاکره در شرایط برابر و در چارچوب منافع متقابل است . بنابراین کسانی که امروزه واژه " بصیرت " را همچون چماقی بر سر رقبای سیاسی خود به کار می برند بدانند که این اقدام آنها بدون تهیه اسباب و لوازم منطقی اندیشیدن " بصیرت مندانه " ، تنها بازی با واژگان است .
4. اهل بصیرت در کربلا
یکی از حوادث تاریخ اسلام قیام عاشوراست که نمیتوان از نقش بصیرت دینی در خلق این نهضت غافل بود. بر اساس شاخصه بصیرت، امام حسین(ع) صاحب بصیرت ناب، اصحاب و بنیهاشم که از نقطه آغاز تا پایان راه با امام خویش همراه بودند و ذرهای در اراده آنها خلل ایجاد نشد و آنها که اگرچه دیر ولی به هر حال راه صحیح را یافتند، اهل بصیرت در کربلا هستند. نکتهای که در قیام عاشورا میدرخشد، انتخاب آگاهانه شهدای کربلاست که ناشی از بصیرت و دینداری است. آنها میدانستند که برای چه آمدهاند و میفهمیدند که به کجا میروند و لذا برای رسیدن به مقام شهادت از یکدیگر سبقت میگرفتند.[47] این نوشتار سعی در تبیین نقش بصیرت آنها در قیام عاشورا دارد.
1-4. امامحسین(ع) صاحب بصیرت ناب
تأملی در سخنان نورانی امامحسین(ع) در طول نهضت عاشورا حکایت از حضور آن حضرت در اوج قله بصیرت دارد چرا که آن حضرت درد کمرنگ شدن دینداری در جامعه را حس کرده و برای امربهمعروف و نهیازمنکر و زنده کردن سیره رسول اعظم(ص) قیام کرده است.[48]آن حضرت(ع) فرمود:
أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُنْتَهَى عَنْهُ[49]
آیانمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیگردد.
بررسی عمیق عوامل کمرنگ شدن دینداری در آن جامعه، یکی از مهمترین درسهای نهضت عاشوراست. امامحسین(ع) با جامعهای روبرو است که در آن دین لقلقه زبانها و بازیچه دنیازدگی سیاستبازان شده[50] و تردید و تحیر نسبت به مبانی دینی عمومیت یافته و استحمار، عابدان ظاهربین را آنگونه مسخ کرده بود که همواره در یکجا میچرخیدند و گامی به پیش نمیرفتند.[51] در زمانی که زمام دین و حکومت به دست کسى رسید که حتّى ظواهر اسلام را هم رعایت نمىکرد و شُربخَمر و فسادهاى جنسى را به صورت علنی انجام مىداد.[52] حاکمی که فسادش مثل چشمهاى که از آن آبِ گندیده تراوش کرده، همه دامنه را پر مىکند، همه جامعهى اسلامى را پر میکرد و با وجود چنین بلیهای به زودی بر اسلام مهر ختم زده میشد.[53] امامحسین(ع) در چنین شرایطی تصمیم گرفت تا در مقابل جاهلیت نو[54] و حزب نفاق بایستد. آن حضرت(ع) در تبیین هدف خویش از این قیام چنین میفرماید:
أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع).[55]
من برای سرکشی و عداوت و تبهکاری و ستمگری از مدینه خارج نشدم بلکه جز این نیست که برای اصلاح در امت جدم به پا خاستم اکنون من میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و بر روش جدم (رسول الله(ص)) و پدرم علیبنابیطالب(ع) راه بروم.
امام حسین(ع) با بصیرت کامل خویش به مسلمانان همه اعصار نشان داد که هرگاه دستى یا حادثهاى، قطار جامعه اسلامی را از خط سیر کمال خارج کرد، تکلیف چیست. اگر جامعه اسلامى منحرف شد و این انحراف به جایى رسید که ترس انحرافِ کلّ اسلام و معارف اسلام بود، تکلیف چیست. آنگاه که حکومت و علما و گویندگان دین فاسد مىشوند و قرآن و حقایق را تحریف کرده، خوبها را بد، بدها را خوب، منکر را معروف و معروف را منکر مىکنند، تکلیف آن است که جامعه اسلامى به خطّ صحیحش بازگردانده شود. امامحسین(ع) قیام کرد تا آن واجب بزرگ یعنی تجدید بناى نظام اسلامى و ایستادگی در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامى را انجام دهد. در آن برهه از زمان این امر، تنها از طریق قیام که خودش یک مصداق بزرگِ امر به معروف و نهى از منکر است، امکانپذیر بود.[56]
در فرازی از زیارت اربعین امامحسین(ع) میخوانیم:
بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَةِ.[57]
(این بنده تو) خونش را نثار تو کرد تا مردم را از جهالت نجات دهد و از سرگردانی گمراهی برهاند.
این عبارت از زیارت اربعین اباعبدالله(ع) بیانگر فلسفه فداکاری امام حسین(ع) است. آنحضرت(ع) آگاهانه و برای انجام تکلیف، راه قیام را برگزید و خطرها و مصیبتها را به جان خرید تا جامعه اسلامی یکبار دیگر ـ بعد از پیامبراکرم(ص) ـ مهندسی فرهنگی گردد و دُمَلهای چرکین فساد به تیغ جراحی برداشته شود.
آگاهی بصیرانه امام حسین(ع) از مسیر و هدف، در نحوه برخورد آن امام(ع) با سختیها به تصویر کشیده میشود؛ از جمله آنکه در برخی روایات آمده است که هر چه حسینبنعلی(ع) به ظهرِعاشورا نزدیکتر میشد چهرهاش افروختهتر و درخشندهتر میشد و آرامش آن نفس مطمئنه، نمود بیشتری مییافت.[58]
2-4. « ماه هاشمی» در رکاب شمس بصیرت[59]
در روایاتی که در جوامع روایی[60] از ائمه علیهمالسلام راجع به حضرت ابوالفضل(ع) رسیده، بر خصلت بصیرت ایشان تأکید شده است. امام صادق(ع) فرمود:
کانَ عَمُّنَا العَبَاسُبنُعَلِیٍّ نَافِذَ البَصِیرَةِ صُلبَ الاِیمَانِ جَاهَدَ مَعَ أَبِیعَبدِاللهِ وَ أَبلَی بلاءً حَسَناً وَ مَضَی شَهِیداً.[61]
عموی ما عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی محکم بود. او در رکاب برادر بزرگوارش اباعبدالله با دشمنان پیکار کرد و خویش را به بلای نیکویی افکند و به خوبی از عهده امتحان الهی برآمد تا شربت شهادت را نوشید.
همه یاران امام حسین(ع)، صاحب بصیرت بودند؛ اما بصیرت حضرت ابوالفضل(ع) بُرد بیشتری داشت. دیدگان نافذ او پردهها را میشکافت و به اعماق حقایق راه مییافت. او توانست با خلاصی خود از حجاب طبیعت مادی به عالیترین مقام بصیرت در دین راه یابد.[62] دامنه بصیرت، چنان قابلیتی در قمربنیهاشم ایجاد کرد که در کربلا پرچم چنین جنگی بر دوش او نهاده شد.[63]
در فضیلت ابوالفضل(ع) همین بس که سیدالشهداء(ع) او را چنین خطاب میفرماید: بِنَفْسِی أَنْتَ یَا أَخِی! برادر، جانم به فدایت![64]
او اولین کسی است که در شب عاشورا بیعت خویش با مولایش حسین(ع) را تجدید کرد و عرضه داشت: هرگز تو را ترک نخواهیم کرد. آیا بعد از تو زنده بمانیم؟ خداوند هرگز چنین روزی را نیاورد![65] مسلّم است آنچه که انگیزه چنین گفتاری شد، صرف برادری نیست؛ چنانکه امام صادق(ع) در زیارت آن بزرگوار میفرماید:
أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ (ص) الْمُرْسَلِ[66]
شهادت میدهم که نسبت به جانشین رسولاکرم(ص) در مقام تسلیم بودی، حضرتش را تصدیق نمودی و در شأن وی وفا و خیرخواهی کردی.
این فراز از زیارت و تعبیر «برای جانشین پیامبراکرم(ص) چنان کردی» نشان میدهد که آن حضرت(ع) به علت آنکه برادرش امام واجبالطاعه بود، در راهش جانبازی نموده است و این صفتی است که جز صاحبان بصیرت به آن آراسته نیستند.
نمونه دیگری از بصیرت نافذ حضرت عباس(ع) رد اماننامه شمر بود. هنگامیکه شمر برای جدا ساختن ابوالفضل(ع) و برادرانش از حضرت سیّدالشهداء(ع) فریاد زد: خواهرزادگان من[67] عبدالله، جعفر، عباس کجایید؟ قمربنیهاشم(ع) و برادرانش ساکت و با کمال ادب چشم به اشاره یار داشتند تا چه حکم فرماید؛ تا آنکه اباعبدالله(ع) فرمود: جوابش را بدهید اگرچه فاسق است. آنگاه بعد از اجازه امام(ع) از خیمه بیرون آمدند و هنگامیکه شمر آنها را به گرفتن اماننامه بشارت داد، عباس(ع) بر شمر نهیب زد و فرمود:
خدا تو و امانت را لعنت کند! آیا ما را امان میدهی و فرزند رسولخدا را امانی نباشد؟[68] آیا به ما فرمان میدهی که برادرمان و سرورمان حسین پسر فاطمه را رها کنیم و در اطاعت ملعونین و ملعونزادهها قرار بگیریم؟[69]
حضرت عباس(ع)در روز عاشورا پس از آنکه شاهد شهادت جوانان اهلبیت(ع) بود، به برادران خود رو کرد و گفت: پسران مادرم! پیش بتازید، تا شما را ببینم که خالصانه، خدا و رسولش را یاری کردهاید. بعد رو به برادرش عبدالله کرد و گفت: پیش برو تا تو را کشته ببینم و نزد خدایت به حساب آورم.[70] ابوالفضل میخواهد اجر شهادت برادر را درک کند و درد به خاک و خون کشیده شدن جگرگوشههای خود را حس نماید.[71]
اینک، قمربنیهاشم که وجود او و شمشیرآختهاش و پرچم در اهتزازش مایه آرامش دل خاندان حسین(ع) است، در مقابل خود، آلالله را میبیند که به خون غلطیدهاند و اهل حرم را که از عطش خویش خبر میدهند و غربت و تنهایی حسین(ع) در میان موج دشمنان. سینه عباس(ع) تنگ شده، طاقت از دست داد و برای طلب اذن میدان به سوی برادر شتافت و لحظاتی بعد، عباس(ع) به امر برادرش حسین(ع) برای طلب آب روانه شد.[72] ابوالفضل جوان[73] در هوای گرم صحرای نینوا پس از جنگی خستهکننده با انبوه سپاه دشمن، وارد شریعه فرات شد و سردی آب را با دستانش حسّ کرد. داغی خورشید، زره آهنین، خستگی و گرمای نبرد، لبهای تشنه و اینک، آب خنک. منطقی آن است تا از این آب بنوشد یا لااقل خُنُکای آن را با صورت خویش آشنا کند تا جان دوباره برای نبرد بیابد؛ اما دل نورانیاش، عطش امام حسین(ع) و لبهای خشکیده کودکان حرم را به یاد آورد و آب ننوشید. مشک را پر از آب کرد و روانه شد[74] که قوت عباس برای رفتن حاصل از بینش اوست.
بصیرت دینی از منظر قرآن/
بصیرت دینی معیار تشخیص حق از باطل بوده و نداشتن بصیرت دینی انسان، جامعه و حتی یک کشور را به انحطاط میکشاند.
1. تعریف بصیرت
بصیرت واژهای عربی است که در لغت به معنای علم[2]، عبرت[3] و حجت[4] و در فرهنگ قرآنی[5] به معنای رؤیت قلبى و ادراک باطنى[6] است. جمع بین این معانی هم ممکن است. حجت و علم را از آن جهت بصیرت گویند که نام سبب را بر مسبب نهادند.[7] بصیرت، نوعی عبرت و عبور کردن از ظاهر به باطن است به این صورت که در اثر تفکر، نوری در قلب شخص ایجاد میشود که او در پرتو روشنایی آن نور، به حقیقت اشیاء پی میبرد.[8] همین معنا در شعر مولوی آمده است که:
چشم حس همچون کف دستست و بس نیست کف را بر همه او دست رس
چشم دریا دیگرست و کف دگر کف بهل و ز دیده دریا نگر[9]
در اصطلاح عرفانی، هم مراد از بصیرت همین معناست.[10]
2. تعریف بصیرت دینی
بصیرت دینی _ یعنی بصیرتی که دین معرِّف آن است و در پرتو دین برای اشخاص حاصل میشود[11]_ با علم متفاوت است اما علم زمینهساز چنین بصیرتی است؛ امامعلی(ع) در توصیف علمای ربانی میفرماید: هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ [12] یعنی اینها افرادیاند که علم به آنها هجوم کرده و به سوی آنها آمده است؛ در نتیجه حقیقت بصیرت را پیدا کردهاند. در واقع علم همانند نوری در قلب آنها شروع به تابیدن کرده[13]و دلهایشان را به سوی مفاهیم عالیه هدایت میکند.
مثالی ساده برای آشنایی با مفهوم بصیرت دینی و تمایز آن از علم، این است که فرض کنید شخصی خاک باغش را زیر و رو میکند و در این هنگام درمییابد که اگر ریشههای علف هرزی را که در آن نزدیکی است، از خاک در نیاورد، ریشهها
رفته رفته پیشروی کرده، سبزیها را از بین میبرند. این، علم و آگاهی است. آنگاه شخص میتواند این پدیده را ببیند و از روی آن، نسبت به نحوه پیشروی گناه و تسلط آن بر خود بصیرتی پیدا کند.
بدین ترتیب شاید بتوان بصیرت دینی را انتباه دینی نامید. وجود آدمی با صیقل دادن آیینه دل و تخلق به سجایای اخلاقی به مرتبهای میرسد که قابلیت دریافت انوار قدسی و رؤیتی شفافتر از قبل را پیدا میکند. لذا از بصیرت تعبیر به روشندلی و روشن بینی میشود. مولوی میگوید:
هر کسی اندازه روشن دلی غیب را بیند به قدر صیقلی
هرکه صیقل بیش کرد او بیش دید بیشترآمد به صورت او پدید[14]
چنین صفای باطن و درک بالایی، نتیجه تقوای الهی[15]، زهد نسبت به دنیا[16]، آیندهنگری[17] و تفکر[18] است. انسان مؤمن در طریق دینداری، باید بارها با ریزبینی به پدیدهها بنگرد و به عقلش رنج و سختی بدهد تا بتواند از دل حادثهها و تجربههای آمیخته با ریب و ظن، با بصیرت سربرآورد.[19] به این ترتیب بصیرت همانند قطبنما عمل میکند تا انسان مؤمن، راه را به بیراهه نرود.[20] در نتیجه کسی که دارای بصیرت و بینش دینی است با درایت و دید وسیعی که نسبت به امور پیدا کرده، در معرکههای فتنه همانند شتر بچهای عمل میکند که نه بار میکشد و نه شیر میدهد[21] ولی کسی که صاحب بصیرت و درایت کافی در درک مسائل نباشد در دو راهیهای زندگی که دوراهیهای سعادت و شقاوتند، خواهد ماند.
بصیرت دینی ـ که با حفظ تقوای الهی حاصل میشود ـ به آدمی قدرت میدهد تا به تمییز صاف از ناصاف و حق[22] از باطل[23] بپردازد؛ همانگونه که قرآن میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً [24]
اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر از خدا بترسید، خداوند قوه تشخیص حق از باطل روزیتان مىکند.
انسان بصیر میتواند در وقایع خارجی حق را که به مثابه آب صاف و پربرکت است از باطل که در حکم کف سطح آب است،[25]جدا کند. باطل همچون کف _ که روی آب را میپوشاند_ بدون آنکه اصالت داشته باشد، نمود بیشتری دارد پس مایه فریب میگردد و بر موج حق سوار میشود و خود را به پیش میبرد؛ چنانکه عمر سعد برای تحریک مردم به قتل امام حسین(ع) میگفت : یَا خَیْلَ اللَّهِ ارْکَبِی وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِی[26] یعنی ای سواران الهی سوار شوید و بهشت بر شما بشارت باد. چنین است که حقّ با باطل آمیخته میشود و باعث اشتباه و گمراهی میگردد و آنگاه بصیرتی که انسان مؤمن در اثر تفکر و تدبر در خود ایجاد کرده است، چراغ راه او خواهد بود.
البته گاه غبارآلودگی فتنه چنان بالا میگیرد که حتی مردم حقّجو هم اگر محور و معیار تشخیص نداشته باشند، منحرف میگردند.در عرصهای که گمراه کنندگان، باطل را در لباس حقیقت و به صورت ناخالص و ممزوج با حق عرضه میکنند گاه حق برای طرفداران حق هم مشتبه میگردد،[27] و دراینصورت تنها راه رهایی از انحراف، پناه بردن به دامن صاحبان بصیرت ناب است
صاحبان بصیرت ناب
در میانِ اهل بصیرت، کسانی حضور دارند که در قرآن از آنها تعبیر به اهل اعراف شده است.[29] اینها کسانیاند که در امر دین و شناخت نسبت به خداوند و صفات و اسماء الهی و آگاهی نسبت به احوال دنیا و آخرت به آگاهی و بصیرت کامل رسیدهاند.[30] بزرگوارانی که بر اقامه نافلهها[31] مواظبت میکنند و آن را وسیله تقرّب به پروردگار عالم قرار میدهند
تا در اثر انجام کارهایی که خدا دوست دارد خود آن اشخاص هم محبوب خدا قرار گیرند پس به درجهای میرسند که خداوند متعال درباره آنها میفرماید:
کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ.[32]
من شنوایی او میشوم که با آن میشنود و بینایی او میشوم[33] که با آن میبیند و زبان او میشوم که با آن حرف میزندو دست او میشوم که با آن قدرتمندانه آنچه را که میخواهد به دست میآورد. اگر او مرا بخواند او را اجابت میکنم و اگر چیزی بخواهد به او میدهم.
اینها که چشم، گوش، دست و زبانشان خدایی شده است، در ایمان به کمال رسیدهاند و صاحبان بصیرت ناب دینی هستند. این افراد همان کسانی هستند که در قرآن از آنها تعبیر به «متوسّمین» شده است[34] به این بیان که خداوند متعال برایشان علامتها و نشانههایی بر سر راه قرار داده است تا با استفاده از این علائم هم خود راه را بیابند و هم به هدایت دیگران بپردازند.[35] این بزرگان راهنمای ما در تشخیص حق از باطل هستند که هیچگاه زمین از وجودشان خالی نخواهد بود؛ ابوبصیر از یکی از دو امام (امام محمدباقر یا امام جعفرصادق(ع)) نقل میکند که فرمود:
إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَدَعِ الْأَرْضَ بِغَیْرِ عَالِمٍ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یُعْرَفِ الْحقّ مِنَ الْبَاطِل[36]
خداوند زمین را یله و بدون عالم رها نمی کند وگرنه حقّ و باطل شناخته نمی شد.
اینها اولیاء الهی هستند[37] که در حدیث قدسی آمده است: اگر کسی برای خوار کردن آنها گامی بردارد گویا خود را برای جنگ با من تجهیز کرده است.[38] وظیفه کسانی که در وادی کسب بصیرت گام نهادهاند ولی هنوز به سرچشمه زلال بصیرت ناب نرسیدهاند، این است که با فهم درست، صاحبان بصیرت ناب را بشناسند و از آنها تبعیت کنند و جرعه نوش جام صاحبان بصیرت باشند.[39]
در حکومت اسلامی، ولیخدا قطب و محور است که علم و فضیلت از دامن کوهسار وجودش جاری میشود،[40] باید توجه قطبنمای دل مؤمن به سوی انگشت اشاره ولی خدا باشد؛ چرا که ولیخدا با نور خدا به مسائل نگاه میکند که رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ؛ تقوا پیشه کنید نسبت به زیرکی و تیزبینی انسان مؤمن که او با نور خدا نگاه میکند (و حقیقت امور را درک مینماید).[41]
امام علی(ع) در سخنی، مردم را به سه دسته تقسیم کرده، میفرماید:
النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ[42]
در تفسیر کلام ایشان میتوان گفت: اگرچه جامعه ایدهآلاسلامی، جامعهای است که همه اعضای آن خواص و صاحب قدرت تجزیه و تحلیل مسائل باشند و از عوامزدگی و ظاهربینی بپرهیزند ولی به فرموده آن حضرت(ع)، سرچشمه زلال بصیرت در دست عالمان ربانی است که دیگران برای شناخت راه هدایت و نجات، باید در مقابل آنها زانوی ادب بر زمین بزنند. این علماء که مصداق اتمّ آنها ائمه(ع) هستند، نقطه اتکای جامعه اسلامی هستند و خواص و عوام جامعه باید منتظر پیام آنها بوده، درپی آنها روان گردند. اما دسته سوم که حتی بصیرت اطاعت از علمای ربانی را هم ندارند، جاهل و موجنگرند به گونهای که امام(ع) آنها را به موجوداتی تشبیه میکند که درپی هر آوازی به راه میافتند و هر بادی آنها را به سویی میبرد. اینها از نور خورشید علم بهره نمیگیرند و به ستون استواری تکیه ندارند.
در روایت است که خداوند برای همه مردم چهار چشم آفرید دو تا در سر و دو تا در دل. آنگاه برای شیعیان دو چشم دل را هم گشود تا صاحب بصیرت گردند و برای غیر(به دلیل کفرشان)، چشم دلشان را بست تا حقّ را نبینند.[43]
اینگونه اشخاص که خداوند در اثر عصیانشان، فرصت معرفت را از آنها سلب کرده است، افرادی سرگردانند که گاه در مقابل افراد بصیر بلکه در مقابل ولی خدا میایستند و _ چنانکه در قیام عاشورا نمود گسترده آن را شاهد هستیم _ مشکلات بسیاری را به وجود میآورند. آنگاه صاحبان بصیرت در مقابل این افراد جاهل، جلوههای صبوری را به نمایش میگذارند.
صاحبان بصیرت ناب در صبوری هم زبانزد خواهند بود؛ چنانکه حضرت زینب(س) پس از مصائب کربلا و در حال اسارت در مقابل ابن زیاد فاجر، محکم و استوار ایستاد و فرمود: مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً[44] من (در کربلا) جز زیبایی ندیدم. بیشک اگر بخواهیم همگام با زینب(س)، تصویرهای زیبای کربلا را ورق بزنیم، زیباترین تصاویر، مربوط به صبوریهایی است که در پرتو بصیرت به وقوع پیوست. روشن است که بصیرت با صبر رابطهای تنگاتنگ دارد. چگونه ممکن است کسی قدرت تشخیص حق را نداشته باشد و بتواند صبوری پیشه کند؟[45] ژرفنگری و صبوری دو بازوی پرچمداران حقیقتاند. ازاینرو امیرالمؤمنین علی(ع) سفارش فرمود: (در جنگهای داخلی که بین گروههای مسلمین اتفاق میافتد) لوای جنگ تنها بر دوش کسانی قرار میگیرد که بینا به امور و شکیبا باشند.[46]
گفتمان :
مجموعه اندیشه های نظام مند و کارآمد که شامل سه لایه اندیشه های بنیادی، راهبردی و
کاربردی ناظر به هدایت اجتماعی میباشد.
الف) نظام مندی: ارتباط اجزاء با یکدیگر، نظم، هماهنگی
ب)کارآمدی
هدف انقلاب
دستیابی به تمدن اسلامی درعرصه جهانی متناسب با فضای دنیای امروز.
«انتظار فرج انتظار قدرت اسلام است و ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا
کند و مقدمات ظهور انشاء الله تهیه شود»
امام خمینی (ره) «خطی که نظام اسلامی ترسیم می کند خط رسیدن به تمدن اسلامی
است»رهبر معظم انقلاب
«برای ایجاد یک تمدن اسلامی ـ مانند هر تمدن دیگر ـ دو عنصر اساسی لازم است: یکی تولید
فکر، یکی پرورش انسان» رهبر معظم انقلاب
تعریف تمدن
تمدن: مدنیتی است که در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی به پذیرش اجتماعی رسیده باشد .
تفاوت تمدن و حکومت:
1. تمدن از لحاظ مکانی فراتر از حکومت است.
2. تمدن از لحاظ زمانی عمری طولانی تر از حکومت دارد.
3. تمدن به پذیرش اجتماعی میرسد بر خلاف حکومت.
فرایند دستیابی به تمدن اسلامی
خط سیر تکامل انقلاب اسلامی از نگاه مقام معظم رهبری برای تحقق تمدن اسلامی عبارت است از :
1. انقلاب اسلامی
2. نظام اسلامی
3.دولت اسلامی (اسلامیت به معنای واقعی در منش همه مدیران اسلامیت به معنای واقعی در روش همه مدیران)
4. کشور اسلامی
5. جهان اسلام و تمدن اسلامی
مراحل تکامل انقلاب اسلامی
1. انقلاب و تکامل و استقلال سیاسی
2. انقلاب و تکامل و استقلال فرهنگی
3. انقلاب و تکامل و استقلال اقتصادی
سؤال اصلی جهت سازندگی کشور و رسیدن به تمدن اسلامی
آیا میتوان در فرایند توسعه کشور از «علوم، ساختارها، و محصولات» مدرنیته استفاده نمود؟
برای پاسخ این سئوال گفتمان چهار جرییان را بررسی می کنیم
گفتمان سازندگی: تجدد گرایی اسلامی
گفتمان اصطلاحات: تجددگرایی
چها ر گفتمان مطرح در جامعه ایران
گفتمان سنت گرایان: بازگشت به ماقبل تجدد
گفتمان اصولگرایی: تمدن گرائی اسلامی
1 . گفتمان سازندگی: تجدد گرایی اسلامی
باید نه نگاه مطلق به دین داشت و نه نگاه مطلق به تجدد، بلکه باید بین ارزشهای اسلامی و رهآوردهای مثبت تجدد جمع کرد.
شاخصه ها:
الف) دینگرایی حداقلی:
ـ ارائه دهنده جهت گیریهای کلان
ـ امضاء ارزشها و افکار بشری
ـ کفایت در عدم مخالفت قطعیه
ب) علم شناسی: تهدیب علوم موجود
ج) توسعه: نگاه بخشی به توسعه وامکان استفاده از الگوهای غربی در توسعه اقتصادی
راهکارها:
1) جمع بین اسلام و تجدد
2. رسیدن به ژاپن اسلامی یا مالزی
3. حرکت در مسیر جامعه جهانی
نقد گفتمان سازندگی:
1) عدم شناخت دقیق دین اسلام و جامعیت آن
2) نگاه غلط به توسعه و لزوم نگاه بعدی به توسعه
3) عدم شناخت دقیق تجدد.
مثالی برای بُعدی بودن توسعه: نظام سرمایه داریسازمان یافته
هدف نظام سرمایه داری توسعه تلذذ از دنیا
تغییر الگوی مصرف لزوم تنوع و تلون در مصرف
تغییر الگوی تولید تولید انبوه و متنوع کارخانههای متمرکز
تغییر الگوی مالی تمرکز سرمایه بانک، مرکز پرستش دنیای مدرن
تغییر الگوی زندگی شهرنشینی متمرکز معماری خاص روابط اجتماعی و قوانین خاص
تغییر فرهنگ اخلاق مادی و لزوم تحریص به دنیا تبلیغات مصرفی
تغییر سیاست آزادیهای خرد اجتماعی جامعه مدنی حقوق شهر وندی به جای حقوق و تکالیف دینی
علم سازمان یافته مدیریت پژوهش و آموزش متناسب با توسعه تقدم تخصص بر تعهد و ...
2 . گفتمان اصلاحات: تجدد گرایی
دیدگاه و اعتقادات: گفتمان جهانی مدرنیته و دستاوردهایش اجتناب ناپذیر و خواه ناخواه میراث همه بشریت است. تفوق تاریخی و زمانی مدرنیته یک رویة محتوم و سرنوشت حتمی برای تمامی ملل است. لذا مدرنیزاسیون تنها مسیر پیشرفت و توسعه جامعه ایران است.
شاخصه های فکری:
الف) انسان محوری (اومانیسم)
ب ) سکولاریسم (دین حداقلی)
ج) علم گرایی مطلق و تکیه بر خرد ابزاری
د) توسعه گرایی همه جانبه
ه ( نگاه جامع به تجدد
راهکار عملی این دیدگاه:
ـ طی کردن راه طی شده (لزوم پیروی از الگوی توسعه غربی و خطی)
ـ تغییر مناسبات فرهنگی و سیاسی کشور متناسب با روند توسعه غربی(جامعه مدنی)
نقد گفتمان اصلاحات
1) عدم شناخت دین اسلام و مقایسه آن با مسیحیت تحریف شده
2) عدم توجه به بن بستهای همه جانبه تجدد در دنیای امروز
3) غرب زدگی مفرط
بن بستهای تجدد:
1) بن بست سیاسی ( نبود آزادی ؛ امنیت؛دموکراسی به معنای واقعی)
2) بن بست فرهنگی ( پوچی فرد؛ برهنگی فرهنگی ؛ سقوط رفتارهای خانوادگی حتی کمتر از حیوانیت؛ تزلزل نهاد خانواده)
3) بن بست اقتصادی( نهادینه شدن اختلاف طبقاتی؛خرد شدن انسان در زیر چرهای تکنولوژی؛توسع? فقر )
4) بن بست زیست محیطی( آلودگیهای بیش از حد هوائی ؛ دریائی ؛ زمینی)
3. گفتمان سنت گرایان: بازگشت به گذشته
دیدگاه : این جریان فکری با یک نگاه بسیط به جریان تجدّد و در عین حال نقد آن، مشکل اساسی را در عدم اجرای احکام فقهی
موجود میداند و بازگشت به جامعه سنّتی و احیای اخلاق دینی را تنها مسیر پیشرفت میداند.
شاخصه های فکری:
الف ) اصول گرایی و التقاط ستیزی
ب ) اخلاقمداری و معنویت گرایی
ج) گذشته گرائی
د ) نگاه بسیط به تجدّد و عدم نگاه کلان در تحلیل اجتماعی
ـ راهکار علمی:
ـ کنار گذاشتن تمامی تجدد و بازگشت به تمدن زمان پیامبر(ص)
نقد گفتمان سنت گرایان
1) عدم توجه به جامعیت دین اسلام مخصوصاً احکام توصیفی (کلام) و احکام ارزشی (اخلاقی )
2) عدم توجه به لزوم کاربردعینی دین در همه عرصهها و لزوم ارائه نسخه عملی و جزئی و نه اکتفا به توصیه کلی
3) عدم توجه به لزوم به روز بودن اجتهاد
4) نگاه خرد به مشکلات و عدم داشتن نگاه کلان و عدم شناخت پیچیدگیهای کفر جهانی
4 .گفتمان اصولگرایی: تمدن گرایی اسلامی
دیدگاه : تکامل حیات انسانی می بایست صبغه دینی داشته باشد و رهبری دین و هدایت آسمانی و آهنگ توحید باید همه حوزه های زندگی بشر از جمله تکامل اجتماعی او را دربر بگیرد. لذا تنها راه ساخت تمدن اسلامی با تمام لوازم تمدنی می باشد.
شاخصه های فکری:
الف) دین گرائی (دین حداکثری)
ب) اصول گرائی
ج) جهت داری علوم
د( نگاه جامع به تجدد و نقد کلیت آن
ه ( آینده نگری(حرکت به سمت جامعه مهدوی)
روند دستیابی به مهندسی تمدن اسلامی
1. مهندسی تمدن اسلامی نیاز جدی به جنبش نرم افزاری دارد .این جنبش باید انبوهی از معارف حکومتی و علوم
کاربردی اسلامی مبتنی بر اسلام ناب توسط حوزه و دانشگاه تولید نماید.
2. این جنبش باید سازمان شبکه ای تحقیقات ایجاد نماید . این سازمان باید
الف. نرم افزار شبکه ای تحقیقات را تولید نماید .
ب . باید زمینه تکامل فقاهت را در حوزه فراهم نماید .
ج . باید زمینه تحول در روش علوم دانشگاهی را فراهم نماید .
د. باید روش مدل سازی در اجرا را هم تغییر دهد .
مطالبات مقام معظم رهبری در دوره دولت اسلامی و دهه عدالت و پیشرفت اسلامی
1) بالندگی حوزههای علمیه تا رسیدن به فقه جامع اجتماعی
2) نهضت نرمافزاری و تولید علوم انسانی اسلامی
3) دستیابی به الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت
4) تدوین نقشه جامع علمی کشور
5) تدوین مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگ
6) پیوست فرهنگی در کلیه طرحهای توسعه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور